English Version
This Site Is Available In English

راهنما باید با نیروی منفی بجنگد

راهنما باید با نیروی منفی بجنگد

جلسه دوم از دوره دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی محمدی‌پور قم با استادی ایجنت محترم مسافر علی و نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه "جشن راهنما" روز پنج‌شنبه مورخ 30 بهمن‌ماه ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.

سخنان استاد:

در ابتدا خدا را شاکر و سپاسگزارم و این هفته را به جناب مهندس، استادان گرامی آقای مهندس و همه‌ همراهان ایشان که همیشه در کمک به انسان‌های دردمند بوده‌اند و راهنمایم آقا آرش و تمامی راهنمایان کنگره 60 ، تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم قدردان این جایگاه خدمتی که در آن خدمت می‌کنیم و آموزش می‌گیریم، باشیم و از خدمت در آن لذت ببریم.
صحبت درباره‌ راهنما بسیار دشوار است، زیرا جایگاه بالایی دارد. حتی من که خود راهنما هستم، گاهی فراموش می‌کنم که در چه جایگاهی قرار دارم. حالا خصوصیاتی از راهنمایان را برایتان می‌گویم و سپس درباره‌ وظایف رهجو صحبت خواهیم کرد و در ادامه جلسه را برای مشارکت می‌گذاریم. امیدوارم جشن خوبی داشته باشیم و طبق دستور جناب مهندس برنامه موسیقی نداریم.
به نظر من، راهنمایی سخت‌ترین کار دنیاست زیرا به تغییر دادن انسان‌ها مربوط می‌شود، تغییر صفات انسانی که در تاریکی‌هاست و گرفتن دست او برای راهنمایی به سمت روشنایی، واقعاً کار دشواری است. جناب مهندس همیشه می‌فرمایند؛ اگر می‌خواهی میوه به دست آوری، باید درختی بکاری، 5 الی 10 سال بعد نتیجه می‌دهد، اما تغییر دادن انسان ممکن است 20 الی 30 سال و یا حتی چند دوره حیات زمان ببرد تا فرد بتواند صفاتی مانند دروغگویی، غیبت کردن و فضولی در کار دیگران را کنار بگذارد. همه ما اگر تفکر کنیم، درمی‌یابیم که این کارها بسیار سخت است و به سادگی گفتن نیست.
شاید فردی بگوید از فردا این کارها را نمی‌کند، اما اگر بخواهد این کارها را کنار بگذارد بسیار دشوار است و پوست او کنده می‌شود. برای کنار گذاشتن این موارد انسان باید خماری بکشد، همان‌طور که کنار گذاشتن اعتیاد خماری دارد، کنار گذاشتن یک صفت نادرست نیز درد دارد و به این راحتی‌ها نیست. اول از همه، می‌خواهم بگویم که چگونه راهنمایان در کنگره به این جایگاه می‌رسند. تمام راهنمایانی که شال دریافت کرده‌اند، روزی تازه‌وارد بوده‌اند و با حال خراب به کنگره 60 آمده‌اند و سفر کرده‌اند. خصوصیاتی که داشته‌اند شامل؛ گوش به فرمان بودن و در مسیر قرار داشتن است. برای مثال ما در سال 100 ورودی داریم و از این تعداد، 30-40 نفر به درمان می‌رسند و ممکن است تنها 3 الی 4 نفر در آزمون قبول شوند. دلیل قبولی آن‌ها خواسته قوی آن‌هاست و هیچ فرقی با سفر اولی‌ها یا سفر دومی‌ها که هنوز در آزمون قبول نشده‌اند ندارد. این پتانسیل درون خودشان وجود دارد که در این جایگاه قبول شوند و کمک راهنما یا راهنما شوند، اما خواست قوی می‌خواهد و اول باید در ذهن خود تصویر آن را بکشیم. راهنما آمده و در مسیر قرار گرفته و درمانش را انجام داده است و با پشت سر گذاشتن خدمت‌های مختلف، در آزمون شرکت کرده و نمره قبولی را کسب کرده است. سپس حدود 15 تا 20 جلسه در لژیون‌های مختلف کارآموزی انجام می‌دهند و به کلینیک و OT می‌روند و کارآموزی انجام می‌دهند و به مرزبانی می‌روند. پس از گذراندن این مراحل، باید به تهران بروند و در آن‌جا کلاس‌های خاصی دارند و دیده‌بان با آن‌ها مصاحبه می‌کند تا از نظر گفتاری و جسمی تعادل داشته باشند. تنها قبولی در آزمون شرط نیست، برخی‌ها در آزمون قبول می‌شوند اما لژیون تاسیس نمی‌کنند. تاسیس لژیون کار بسیار سختی است، زیرا رهجوی تازه‌وارد با حال خراب وارد می‌شود، مانند تک‌تک ما که در اوایل همین‌طور بودیم و آمده‌ایم که به حال خوش برسیم و آموزش بگیریم.
راهنما باید تک‌تک بندهای رهجو را جدا کند و راه درست را به او نشان دهد و او را از ترس به شجاعت و از قهر به مهر و از کینه به محبت برساند و بذر این صفات خوب را در او بکارد. روی دارو آوردن رهجو یک پروسه است و سفر کردن او نیز یک پروسه است و ما نباید تصور کنیم چون سفر می‌کنیم، همه چیز به خوبی پیش می‌رود. نیروی منفی همیشه آماده است و یکی از کارهای راهنما جنگیدن با نیروی منفی است. نیروی منفی به رهجو القا می‌کند که برو و مواد بزن، مگر عقلت کم است که وقتت را در آن‌جا می‌گذاری؟ راهنما باید با نیروی منفی بجنگد و به رهجو القا کند تا آرامش در مسیر درست قرار بگیرد. نگه داشتن رهجو در آخر سفر که به رهایی می‌رسد نیز داستانی است که رهجو بماند و متوجه شود. اینکه رهجویی را به زور نگه داریم، اصلاً به درد نمی‌خورد و چنین چیزی در کنگره نداریم. سفر دومی که رهایی‌اش را گرفته است، خود باید به این درک برسد که چرا باید بماند و به هم‌دردهایش کمک کند. این‌ها نیز هنر راهنماست که این درک را به رهجو بدهد.
جناب مهندس همیشه می‌فرمایند؛ راهنما باید مهر مادری و محبت را داشته باشد و خشم پدری و جذبه را نیز داشته باشد. اگر راهنما بخواهد همه چیز را با محبت درست کند، اصلاً متوجه نمی‌شود. زمانی که من به رهجو سقوط آزاد می‌دهم، می‌دانم که چه دردی برای او دارد و خودم نیز در آن شب با او در سقوط آزاد هستم، اما می‌دانم که آن سقوط آزاد حال او را خوب می‌کند. زمانی که برجک می‌زنم، می‌دانم که رهجو دردش می‌گیرد، اما می‌دانم که در آن لحظه آن برجک برای او لازم است که برود و خودش را بسازد. کار کنگره انسان‌سازی است و وظیفه راهنما این است که قالب رهجو را عوض کند و قالبی که در این سال‌ها شکل داده است را خراب کند و قالب جدیدی برای او بسازد. این امر دردناک است برای رهجو و برای راهنما نیز به همین صورت است. فکر نکنید طرف برجک می‌زند و عین خیالش نیست، ما خودمان برجک خورده‌ایم و می‌دانیم چه دردی دارد، زمانی که برجک می‌زنیم بخاطر خود رهجو است. مسیر معرفت و عمل سالم، راهنمایی که برجک می‌زند، شک نکنید که در مسیر عمل سالم خدمت می‌کند و به جلو حرکت می‌کند. اگر رهجو به حرف آن راهنما گوش دهد، می‌ماند و خدمتگزار می‌شود و به درمان می‌رسد.
زمانی که بچه‌مان مریض می‌شود و دکتر می‌خواهد به او آمپول بزند، بچه درد می‌کشد، اما ما می‌دانیم که آن آمپول او را خوب می‌کند، برجک زدن نیز دقیقاً به همین صورت است، ما می‌دانیم که آن لحظه درد دارد، اما نتیجه آن مهم است. راهنما قسم خورده است و پیمان بسته است که 4 سال بیاید و به هم‌دردهای خود بدون هیچ حقوقی خدمت کند. زمانی که نامه لژیون را گرفتم، آقای صداقت گفتند؛ نامه‌ات را گرفتی؟ گفتم بله. گفتتند؛ 4 سال، میهمانی، عزا، ختم و عروسی تعطیل، می‌توانی نری؟ گفتم نمی‌روم آقا. گفتند؛ باید به لژیون بچسبی و روزهایی که کنگره است حق نداری ول کنی و بروی. زمانی که راهنما پیمان می‌بندد، با وجود مشکلات، پیمان را می‌بندد و تمام راهنمایان از ساعت 5 به کنگره می‌آیند و مشکلات را بیرون از در می‌گذارند و شروع به خدمت به هم‌نوعان خود می‌کنند. این جایگاه بسیار بزرگی است و ان‌شاءالله راهنمایانی که لژیون زده‌اند لذت کافی را ببرند. زمان آن کوتاه است و 4 سال است و در چشم به هم زدن می‌گذرد. ان‌شاءالله قدر این فرصت را بدانیم و عزیزانی که در سفر اول یا دوم هستند، ان‌شاءالله در آزمون بعدی قبول شوند.

وظیفه من رهجو قدردانی از راهنماست و قدردانی اول، به این صورت است که در مسیر درمان باشم و گوش به فرمان راهنمایم باشم، حتی وقتی می‌گوید سر کار نرو، راهنما می‌داند که بی‌پولی سخت است، اما برای من لازم است. اولویت سفر اولی در کنگره درمان اوست و بعد کار و خانواده، اما برای سفر دومی اول کار و خانواده است و بعد از آن کنگره. پس گوش به فرمان باشیم و حضور داشته باشیم و حرمت‌ها را رعایت کنیم. رهجو نباید زیاد به راهنما نزدیک شود یا زیاد از او دور شود. رهجو تماس تلفنی با راهنما ندارد و من رهجوهایم که پیامک می‌زنند، اصلاً جوابشان را نمی‌دهم. اگر در زمان نامناسبی زنگ بزنند، جوابشان را نخواهم داد. من باید این‌ها را رعایت کنم. من تا الان که 5-6 سال است در کنگره‌ام، روی هم 10 بار با راهنمایم تماس نگرفتم و هرکاری که با او داشته‌ام، گذاشته‌ام برای کنگره و بیرون از کنگره مزاحم او نشدم.
اگر بخواهم در زمان شام یا ناهار یا کنار خانواده‌اش زنگ بزنم، ممکن است راهنما با خانواده به مشکل بخورد. هیچ‌گاه یادمان نرود که روز اول با چه حالی وارد کنگره شده‌ایم، من نباید فراموش کنم زمانی را که خانواده، فامیل و جامعه مرا طرد کرده بودند هیچکس به من اعتماد نمی‌کرد و روی من حساب نمی‌کرد، اما به کنگره آمدیم و راهنما دست من را گرفت. روز اولی که یک تازه‌وارد به کنگره می‌آید، من خیلی دوست داشتم که در جایگاه راهنمای تازه‌وارد قرار بگیرم، اما قسمت نشد.
راهنمای تازه‌واردین انگار روی پل صراط ایستاده‌اند و مشاوره می‌دهند که تازه‌وارد را به صراط مستقیم و بهشت وصل کنند. خداقوت عرض می‌کنم خدمتشان. راهنمایان تازه‌واردین سه جلسه به شخص تازه‌وارد مشاوره می‌دهند و او را به راهنما وصل می‌کنند.
راهنما واقعاً برای رهجو گوش شنوا است. اگر بخواهیم دکتر برویم یا وقت روانشناسی بگیریم، اول باید کارت بکشیم و تا کارت نکشیم، آن دکتر روانشناس گوش به حرف ما نمی‌دهد. اما در کنگره 60، راهنمایان حسابشان با عشق و خالق خودشان است و کاری با رهجو ندارند (توقعی ندارند) اما با عشق خدمت می‌کنند.
راهنمای من تمام مشکلات من را گوش کرد و بندهای من را باز کرد. من دنیای منیت، غرور و ضد ارزش بوده‌ام و به آرامی راهنمایم روی من کار کرد و این‌ها را از من گرفت. من نباید فراموش کنم که چه حالی داشته‌ام. اصلاً در جلسات مشارکت نمی‌کردم و موقع مشارکت به بیرون فرار می‌کردم و نمی‌توانستم به این صورت صحبت کنم. این هنر را کنگره به من داد. ان‌شاءالله که یادمان نرود و بمانیم و قدردان باشیم. جناب مهندس می‌فرمایند؛ که قدردانی به شکل پاکت است و اصلاً مبلغ آن مهم نیست. حتی کسانی که پول ندارند، می‌توانند پاکت بدهند و دلنوشته بنویسند و درون پاکت بگذارند. راهنما برای پول خدمت نمی‌کند و سعی کنیم قدردانی کردن را در خانواده و بیرون از کنگره نیز استفاده کنیم. اگر بچه‌مان آبی برایمان می‌آورد، تشکر کنیم یا همسرمان اگر غذا درست می‌کند، از او تشکر کنیم. اگر به سوپرمارکت می‌رویم برای خرید، سلام کنیم و از کلمه لطفا استفاده کنیم و در آخر از او تشکر و قدردانی کنیم. هر انسانی را که در صلح و آرامش است و زندگی خوبی دارد از انسان‌های سپاسگزار است که قدردان نعمت هایی است که در اختیار دارد و سیستم چندین برابر آن نعمت‌ها را در اختیارش قرار می‌دهد.

برگزاری جشن راهنما

تهیه و تنظیم: گروه سایت مسافران شعبه محمدی‌پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .