نهمین جلسه از دوره یازدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی امامقلیخان با استادی راهنما تازهواردین همسفر مریم، نگهبانی همسفر مهری و دبیری همسفر پریسا با دستور جلسه «هفته راهنما» روز دوشنبه 29 بهمن ماه 1403 ساعت 15:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از تو چه پنهان عاشقت بودم
از دل نه از سلول سلولم
با تو جهانم تازهتر میشد
از روزهای طبق معمولم
در ابتدا خداوند را شاکرم که بار دیگر توفیق داد تا در این جایگاه خدمتی آموزش بگیرم؛ هفته راهنما را به بزرگ راهنمای کنگره ۶۰ آقای مهندس، خانم آنی بزرگ و خانواده محترم ایشان و تمام راهنمایان کنگره۶۰ چه آنهایی که در این زمین خاکی مشغول رسالت خودشان هستند و چه آنهایی که بنا بهفرمان الهی رخت بربستند تا شاید در جهان دیگر رسالتشان ادامه یابد، تبریک عرض میکنم.
راهنمایان، سفید جامهگان پاکطینتی هستند که روزی خود از دروازههای تاریکی عبور کردند و تمام درد و رنج روزگار را با تمام وجود خود حس کردند؛ اما استقامت ورزیدند و به هر ریسمانی چنگ زدند تا بتوانند حضورداشته باشند و برای ادامه مسیر نفس بکشند و درنهایت با استقامت و خواستهای که داشتند، دری باز شد و نوری نمایان گردید و کنگره۶۰ در مسیر این عزیزان قرار گرفت؛ بهجز واژه چشم هیچ واژه دیگری برایشان مفهوم نداشت، فرمانبردار بودند، تزکیه، تصفیه و پالایش شدند و تغییرات ذرهذره در وجود آنها شکل گرفت، عشق به راهنما و راهنما شدن از همان ابتدای لژیون در آنها شکل گرفت چراکه میدیدند، راهنمای خودشان آنقدر خالصانه و عاشقانه خدمت میکند.
یکی از مشخصههای راهنما، زبان عشق و محبت است؛ او تمام متون، اطلاعات، آگاهی و دانش کنگره ۶۰ را طبق عدالت، معرفت و عمل سالم در اختیار رهجوهایی قرار میدهد که خواستار ریزش نیروهای اهریمنی، درمان، آرامش و آسایش هستند، پس رهجو باید پا بهپای راهنما حرکت کند و جا پای راهنما بگذارد که اگر غیرازاین باشد، قطعاً محکومبه نابودی است؛ چراکه راهنما از مسیری حرکت و عبور کرده است که قبلاً نشانهگذاری شده است و نیروهای منفی و بازدارنده شناسایی و علامتگذاری شدهاند بنابراین به رهجو یاد میدهد که باید از چه مسیری حرکت کند و این کاری است که آقای مهندس در ابتدای بنیان کنگره۶۰ برای همه ما انجام دادند و راهنما آمد، طبق فرمان آقای مهندس حرکت کرد، به درمان رسید و رسالت خودش را شروع کرد، پس راهنما و راهنمایی میتوان گفت، پرداخت زکات رهایی است، راهنما وقتیکه شالش را از دست آقای مهندس دریافت میکند و پشت شالش مُزین به کلمه «الله» میشود، همانجا رسالتش آغاز میشود و این، جایگاه راهنما را میرساند که راهنما چه جایگاهی برای آقای مهندس دارد.
چه کسی ما را که مردگان متحرک بودیم، زنده کرد؟ چه کسی آن حس قشنگ خدمت کردن را در وجود ما نهادینه کرد؟ آیا غیرازاین است که راهنما آمد و از جانودلش برای ما مایه گذاشت برای اینکه حال خوش یک نفر را ببیند، راهنما هیچوقت نمیخواهد دیده شود، هیچ چشمداشتی هم به پاکت نداشته و نخواهد داشت، اینجا آمد و رسالتش را شروع کرد و با خداوند عهد و پیمان بسته است و عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد؛ خداوند به رسولش گفت: باید هم بهموقع مال و هم بهموقع جان را ببخشی، راهنما از بچه، استراحت و همهچیزش عبور میکند و به اینجا میرسد که حال شمارا خوب کند، با کوله باری از درد و مشکلات میآید و همه را پشت در میگذارد و در لژیون قرار میگیرد، فقط به خاطر اینکه شما به رهایی برسید و حالتان خوب باشد؛ خنده بچههای شما که در خانه به گوش میرسد، چقدر ارزش دارد؟ با خیال راحت روی صندلی نشسته، خدمت میگیرید و حالتان خوب است، مسافر شمارا به اینجا میرساند و این چقدر ارزشمند است؟ آیا باید با حساب مادیات یا با ملاک و معیار وجدان سنجید؟ ما دوست داشتیم مسافرانمان یک ساعت سیگار و مواد مخدر مصرف نکنند؛ ولی الان چه شده که هفتهها، ماهها و سالها بدون مواد دارند طی میکنند و هیچ اتفاقی برای آنها نمیافتد، چه کسی آن را در وجود مسافرهای ما نهادینه کرد؟ آیا غیر از راهنما هست؟
اتفاق خیلی نادر و خوبی برای یکی از راهنماهای کنگره ۶۰ اتفاق افتاد البته شاید من بادید خوب به این اتفاق نگاه میکنم، ایشان بعد از تشکیل لژیون و حضور اولین رهجو؛ روز جمعه وقتیکه از پارک به خانه میروند، همینطور که در حال استراحت بودند، حس درد شدید همراه با عرق سرد تمام بدنشان را فرامیگیرد؛ هرچه فریاد میزنند، هیچکس صدای او را نمیشنود، متوجه میشود که یکچیزی با سرعت نور از بدنش خارج میشود پس میفهمد که به پایان راه نزدیک شده و روز مرگش فرا رسیدهاست، از مرگ هیچ گریزگاهی نیست، تنها جمله و حرفی که با خداوند ردوبدل میکند، این بوده است که خدایا رسالتم چه میشود؟ و انگار یک معجزهای اتفاق میافتد و دوباره روح با سرعت نور به بدنش برمیگردد؛ ولی حال خوبی نداشت، میدانست که اگر راهنما نمیشد، پایان زندگیاش بود، راهنمایی که تازه شروع کرده و سن زیادی هم نداشت و این نشاندهنده این است که جایگاه راهنما در پیش خداوند آنقدر ارزشمند و بزرگ است که یک راهنما را احیا کرد و وقتیکه احیا کردن از طرف خداوند اتفاق افتاد، آمد و رهجو را احیا کرد، یک معادله پایاپای و یک تعامل متقابل اتفاق افتاد.
وقتیکه همسفر تازهوارد، وارد لژیون تازهواردین میشود، هیچ امید و درک درست به زندگی ندارد؛ اما راهنمای تازهواردین به او عشق میدهد، کورسوی امید را در دلش روشن میکند و وارد لژیون میشود پس باید یک تشکر هم از راهنمای تازهواردین خود انجام دهید، نمیگویم راهنمای تازهواردین نیاز دارد که شما از او تشکر کنید؛ ولی مصداق این هست که نکند، من کارم را درست انجام ندادم که از من تشکر به عمل نیامد، درصورتیکه اینطور نیست.
راهنما همچون باران بیمنت میبارد و زمین تشنه را سیراب میکند، وقتیکه باران به زمین تشنه میبارد، زمین بهپاس قدردانی از باران سیراب میشود، جوانه میزند، درختهای تنومند، سرسبز میشوند، آبها در چشمههای آبهای زیرزمینی ذخیره میشوند و این برای روز مبادا است، رهجو هم مصداق زمین تشنه است، تمام اطلاعات، دانش و آگاهی کنگره ۶۰ را از راهنمای خودش دریافت میکند و برای روز مبادا ذخیره میکند، روز مبادا چه روزی است؟ وقتیکه راهنما میشود و حال یک نفر را خوب میکند، پس ببینید که رسالت راهنما خیلی قشنگتر و زیباتر از این حرفها است و پیام آخر اینکه جن آموزگار بدیها و روح آموزگار خوبیها است، انسان برای خروج از تاریکیها یا باید آموزش ببیند یا باید آموزش دهد، حال چه از روزگار یا از آموزگار.





مرزبانان کشیک: همسفر سمیرا و مسافر محمدرضا
تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهلا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون ششم)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی امام قلی خان
- تعداد بازدید از این مطلب :
771