English Version
This Site Is Available In English

ما باید الگو باشیم

ما باید الگو باشیم

هشتمین جلسه از دوره یازدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی قائم‌شهر با استادی راهنما همسفر مریم، نگهبانی همسفر رقیه و دبیری همسفر نرگس با دستور جلسه «هفته راهنما» روز دوشنبه ۲۹ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که یک‌بار دیگر اجازه حضور در کنگره را دارم. این روز و این هفته قشنگ را در رأس به آقای مهندس، اولین راهنمای کنگره به خانواده بزرگوارشان استاد امین استاد جهان‌بینی، خانم آنی بزرگ سپس به خانواده بزرگ کنگره۶۰ و همه عزیزان خصوصاً راهنماهای نمایندگی قائم‌شهر و باز هم مخصوص‌تر به راهنمای خودم همسفر آزاده تبریک می‌گویم. امیدوارم که آرامش و سلامتی در زندگی همه‌ آن‌ها جاری باشد. دستور جلسه خیلی قشنگ است. آن‌قدر حرف‌های گفتنی داریم که نمی‌دانیم از کجا شروع کنیم.

دیروز با خودم فکر می‌کردم که کنگره۶۰ از کجا شروع شد. کنگره از یک لژیون، یک لژیون تنها، به‌سادگی از یک لژیون کوچک شروع شد و تا امروز که بیست و چند سال است که از آن زمان می‌گذرد، رسیده‌ایم به جایی که در تمامی شهرها شعبه دارد و تعداد آمار رهایی انسان‌های زیادی را می‌شنویم.

تا امروز مثلاً بالای ۸۰ هزار نفر از دام اعتیاد رهایی پیدا کرده‌اند. این خیلی زیباست که حرکتی شروع می‌شود و در یک مسیر درست ادامه پیدا می‌کند و اتفاق‌هایی می‌افتد که بیرون از اینجا نتوانیم برای دیگران تعریف کنیم. همه ما با یک نقطه مشترک وارد کنگره شدیم. با هدف درمان بیماری اعتیاد؛ البته آن زمان ما نمی‌دانستیم که اعتیاد یک بیماری است و آمدیم در کنگره خیلی از چیزها را یاد گرفتیم.

رهجویی که روز اول به کنگره می‌آید، آن‌قدر به‌هم‌ریخته، گرفتار و اسیر مشکلات و حوادثش است شاید نگاه دقیق و درستی به خیلی از صحنه‌ها نداشته باشد و آن‌قدر در دنیای طوفانی خودش غرق است و می‌آید که متوجه اطراف نیست. بعد از سه جلسه مشاوره، راهنما را با حس خودش انتخاب می‌کند. یک اتفاقی می‌افتد که بین رهجو و راهنما یک پیوندی برقرار می‌شود. پیوند عمیقی که از آن مدل زنجیرهای ناگسستنی به آن می‌گوییم.

ما در تمام نوشتارهایمان این را می‌بینیم و تکرار می‌شود، تنها پیوند محبت است که بین ما برقرار است و باقی می‌ماند. می‌خواهم بگویم چرا این اتفاق در کنگره می‌افتد؟ وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که گاهی اوقات ما فکر می‌کنیم که رهجو بودن خیلی راحت است و راهنما بودن راحت‌تر و نگاه ساده‌ای به این قضیه داریم؛ ولی اگر بیاییم نگاه کنیم که این راهنما چگونه به درجه راهنمایی رسیده است، می‌بینیم ابتدا آمده رهجو شده، یک سال دوران درمانش را طی کرده، رهایی گرفته، بعد از رهایی در آزمون‌ها شرکت کرده، آزمون‌ها، مصاحبه‌های فنی و ...

در پارک‌ حضور داشته، امتحان‌هایی را که قرار بود بدهد را داده، مشارکتش را کرده و بعد از یک گزینش سخت به درجه راهنمایی رسیده است. وقتی راهنما در لژیون قرار می‌گیرد، بین رهجو و راهنما یک پیوندی برقرار می‌شود تا اینجای داستان قشنگ است؛ ولی یک چیزی را که از اینجا به بعد همیشه باید در ذهن ما باشد این است که راهنما باید در مسیر کنگره حرکت کند. کنگره چیزی است که الان می‌بینیم. از یک لژیون شروع شد؛ ولی رسید به تمام شهرها و هر شهری تعداد شعبه‌هایی که دارد، تعداد لژیون‌هایی که دارد،.

همه این‌ها افزایش شعاعی است که در اینجا اتفاق افتاده است. اگر راهنما بخواهد این داستان را ادامه دهد و در این چرخه باشد؛ باید این مسیر را درست طی کند و باید در چهارچوب اصول و قوانین و مقررات باشد؛ یعنی وقتی به رهجو محبت می‌کند، برایش دل می‌سوزاند و به حرف رهجو گوش می‌دهد از آن طرف اجازه ندارد که خارج از قوانین قدمی بر دارد؛ چون باعث می‌شود که در آنجا اسیر نفس اماره شود و فرماندهی از او گرفته شود و نفس اماره‌اش فرمانده‌اش می‌شود.

دنیای تاریکی خواسته‌اش این است که انسان‌ها اسیر نفس اماره شوند؛ ولی کنگره اجازه نمی‌دهد این اتفاق بیفتد. در اینجا مبارزه‌ای را شروع می‌کند؛ ولی مبارزه‌ای که جنگ نیست، فرمانش محبت و آموزش است. با حرکتی که در آن محبت و آموزش آغشته شده است می‌آید و شروع می‌کند.

شما یک ارتش قدرتمند را در نظر بگیرید با این‌که نیروهای خیلی قوی دارد؛ ولی دائماً در حال تمرین، تکرار و مانور است؛ یعنی چیزی به‌عنوان سکون نداریم. همیشه در حال حرکت هستند. ما هم در کنگره همین هستیم. همیشه در حال آموزش هستیم. این نیست که من یک امتحانی را دادم قبول شدم حالا یک شالی را گرفتم و راهنما شدمو یا یک مرزبان یا یک ایجنت نه ما هم باید همیشه در حال آموزش باشیم. آموزش ببینیم برای این‌که در جا نزنیم. برای این‌که مثل آن آب راکد نباشیم. مثل آن رود خروشانی باشیم که با زلال بودن، با پاکی خودمان بتوانیم انسان‌های بیشتری را به خودمان جذب کنیم.

ما می‌خواهیم الگو باشیم، الگو برای انسان‌هایی که اسیر تاریکی بودند و امیدی به رهایی و نجات نداشتند؛ ولی آمدند اینجا و معجزه کنگره را دیدند و الگوهایی را که اینجا مثل خودشان هستند را دیدند؛ یعنی مشکلات همه ما یکی است فقط تفاوت اینجا در این است که ما یک مقدار صبورتریم و یک مقدار آرامش بیشتری داریم. شاید برای رهجویی که الان روی آن صندلی پایین روبه‌روی من نشسته است سؤال شود چرا کسی که اینجا است می‌گوید من خیلی خوشحالم که در کنگره هستم یا خدا را شکر که امروز توانستم که در کنگره باشم، این را باید در طول زمان با آموزش‌هایی که اتفاق می‌افتد متوجه شود.

‌به نظرم اگر توجه داشته باشیم گاهی اوقات می‌بینیم قهرمان شدن خیلی سخت است؛ ولی حفظ جایگاه قهرمانی سخت‌تر است. قدر چیزهایی را که داریم بدانیم، ما گاهی اوقات فراموش می‌کنیم برای چیزهایی که زحمت می‌کشیم و به‌سختی به دست می‌آوریم یک جایگاهی را قائل شویم و از آن‌ها مواظبت و نگهداری کنیم. مثل آن بذری که وقتی که دانه‌اش را در خاک می‌پاشیم خودش به‌تنهایی نمی‌تواند از خورشید نور بگیرد و رشد کند و بیرون بیاید. حمایت و مراقبت می‌خواهد.

من اینجا تشکر می‌کنم از همه عزیزانی که به‌عنوان خدمتگزار در کنگره خدمت می‌کنند، خصوصاً از راهنمای خودم. من چشم داشتم؛ ولی چشم، چشم سر بود، چشم دل نبود. ایشان این راه را برای من باز کرد که به من گوش شنوا و چشم بینا بدهد و به من یاد داد که تا عمر دارم در مسیر کنگره، رهجویی هستم که باید آموزش بگیرم؛ حتی از یک تازه‌واردی که امروز اولین جلسه است که می‌آید من می‌توانم از آن هم آموزش بگیرم. به خودم نبالم که من جای آموزش ندارم. من همیشه منتظر این هستم که یک چیز جدیدی را یاد بگیرم؛ چون اگر هر روز ما تکراری باشد ما یاد نمی‌گیریم که قوی باشیم و در برابر مشکلات ایستادگی کنیم.

تصاویر برگزاری جشن هفته راهنما

مرزبانان کشیک: مرزبان همسفر سارا مرزبان مسافر محمد
عکاس: همسفر مهرانه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
تایپ: همسفر سیما رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: نگهبان سایت همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائم‌شهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .