English Version
This Site Is Available In English

راهنما عاشقانه به من درس عاشقی و محبت داد

راهنما عاشقانه به من درس عاشقی و محبت داد

جلسه سوم از دوره چهل‌ودوم جلسات آموزشی‌ عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی مسافر محمد و نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر مهران با دستور جلسه "هفته راهنما" در روز یک‌شنبه ۲۸ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ شروع به کار کرد.

سخنان استاد
راهنمایان برای ما کم کاری نکردند، روزی که آمدم کنگره، چیزی بلد نبودم، این سر و وضعم نبود، وقتی که آمدم توی کنگره، این راهنما بود که نظم و انضباط را به من یاد داد، راهنما بود که آداب معاشرت را به من یاد داد و این راهنما بود که طرز صحبت کردن را به من یاد داد. خب من موقعی که رهایی گرفتم با آقا مهران، واقعا خیلی خوشحال بودم بعد آمدم خدمت‌گزار شدم و خوشحال‌تر شدم بعد آمدم و مرزبانی قبول شدم و خیلی خوشحالم ولی تنها چیزی که من را خیلی توی این کنگره خوشحال کرد درمان سیگار بود. امروز من واقعا برای درمان سیگارم خوشحالم که هنوزم از آن موقعی که رفتم از آقای مهندس رهایی گرفتم هنوز انرژی آن را دارم. توی سفر اولم یک اتفاق خاصی برام افتاد و یک ایست قلبی داشتم، واقعا ترک سیگار برام سخت شده بود از یک طرف می‌خواستم مثلا توی کنگره خدمت کنم و نمی‌توانستم و از یک طرف هم که واقعا مریض بودم و لب پرتگاه بودم، خب این رهایی سیگار را چه کسی به من داد؟ راهنما به من داد من که خودم نتوانستم، با راهنما توانستم رهایی را به دست بیاورم و من مدیون آقا مرتضی هستم و از ایشان تشکر می‌کنم.
قبل از این‌که بیایم کنگره، اقدام برای ترک می‌کردم، پنج ماه یا شش ماه ترک می‌کردم ولی خب نمی‌شد، توی کنگره راهنمایان خیلی زحمت می‌کشند که ما به راحتی به درمان می‌رسیم. درمان مواد به راحتی  انجام می‌شود و بعد به درمان سیگار هم می‌رسیم. من توی سفر اولم یک بار سفر سیگارم را خراب کردم و بعد توی لژیون آقا مهران بودم و خودم به خودم پله دادم و گفتم خب مشکلی نداره، آقا وحید دفترچه به من داده بود و پله اول، بیست تا قطعه آدامس می‌خوردم، خب من حالا سفرم را که خراب کردم گفتم خودم درستش می‌کنم  و طبق دفترچه راهنما آمدم و روز اولش بیست تا قطعه آدامس می‌خوردم بعد پشتش سیگار می‌کشیدم، دوباره روز دوم آمدم بیست قطعه آدامس خوردم و دوباره سیگار کشیدم و روز  سوم مصرف سیگارم شد یک پاکت، واقعا بدون راهنما هیچ کاری نمی‌شود انجام داد چون من خودم امتحانش کردم و فقط با راهنما درمان در کنگره اتفاق می‌افتد. ما باید قدر راهنما را بدانیم. من در دوران مصرف با انضباط  نبودم ولی الان سر و وضعم و انضباطی که دارم خیلی خوب شده و نشستم پشت میکروفون و واقعا این را مدیون راهنما هستم.
من روز اول که آمدم توی کنگره، راهنما به من یاد داد که انضباط داشته باشم، صحبت کردن را به من یاد داد، آداب و معاشرت را به من یاد داد و طرز صحبت کردن با خانواده‌ام را به من یاد داد. واقعا این را مدیون راهنما هستیم، در کنگره باید قدردانی را یاد بگیریم که از راهنما چه جوری قدردانی کنیم، آقای مهندس می‌گویند بیرون از کنگره از یک معلم می‌خواهند قدردانی کنند، یک شاخه گل می‌برند یا از یک پرستار می‌خواهند قدردانی کنند یک شاخه گل به او می‌دهند و می‌گویند روزتان مبارک! واقعا به چه درد می‌خورد این قدردانی؟ بعد آقای مهندس می‌گفتند که اوایل کار کنگره، هفته راهنما را ما انتخاب کردیم و برای من، رهجوهایی بودند که مثلا چند تا قهوه‌خوری می‌آوردند، چند تا چای‌خوری می‌آوردند و می‌گفتم این‌ها به درد من نمی‌خورد، بعد چند تا رهجو بودند که برای من پانزده یا بیست تا پیراهن آوردند که یکی گشاد بود یکی تنگ بود یکی مثلا رنگش را من دوست نداشتم. سه نوع قدردانی داریم توی کنگره که با زبان قدردانی و سپاس‌گزاری کنیم، یکی هم از ته دل‌ و قلب‌مان قدردان راهنما باشیم و یکی هم با پاکت، واقعا الان آقای مهندس این را توی کنگره قانون گذاشتند که ما باید با پاکت از راهنمای خودمان تشکر کنیم و در آخر هم یک دل‌نوشته‌ای تقدیم می‌کنم به راهنمایان شعبه خودمان به ویژه راهنمای خودم آقا مهران و آقا مرتضی که برای من خیلی زحمت کشیدند.
شما با کرامتی مانند خورشید، زمین دل مرا روشن کردید و با صبر و حوصله خمیرمایه وجودم را دوباره بازسازی نمودید و عاشقانه به من درس عاشقی و محبت دادید، من امروز این حال خوش خودم را مدیون شما و آموزش‌های شما هستم و تا زنده‌ام سپاس‌گزار شما هستم چون که سرآغاز تولد دوباره من هستید، عمرتان جاویدان، تن‌تان سالم و در پناه حق باشید.
به افتخار آقای مهندس و تمام راهنمایان کنگره۶۰ تشویق کنید.

نویسنده: مسافر محسن از لژیون یکم
عکاس: مرزبان خبری مسافر حمید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .