به مناسبت «هفته راهنما» با دو نفر از راهنمایان شال نارنجی و شال سبز گفتوگویی ترتیب دادهایم، لطفاً با ما همراه باشید.
لطفاً بهرسم کنگره خودتان را معرفی کنید.
همسفر پریسا:
سلام دوستان پریسا هستم همسفر. مسافر من با تخریب بیش از ۸ سال، انواع آنتیایکس مصرفی وارد کنگره شدند؛ مدت ۱۰ ماه و ۲۶ روز به روش DST و داروی OT با راهنمایی همسفر نسیم و مسافر مجید سفر کردیم و اکنون ۱۰ سال است که آزاد و رها هستیم. رشته ورزشی خودم شنا و رشته ورزشی مسافرم والیبال است.
همسفر مهناز:
سلام دوستان مهناز هستم همسفر. مسافر من با تخریب آنتیایکس شیره و تریاک وارد کنگره شدند؛ ۱۱ ماه و ۱۱ روز با راهنمایی مسافر امید و همسفر فرزانه، با روش DST و داروی OT سفر کردیم؛ اکنون ۲ سال و ۵ ماه است که آزاد و رها هستیم، رشته ورزشی خودم ایروبیک و رشته ورزشی مسافرم والیبال و فوتبال است.
لطفاً بفرمایید از زمانی که پیوند راهنمایی را در کنار آقای مهندس دژاکام بستید، چه دریافتهایی را تجربه کردهاید؟
همسفر پریسا:
ازنظر من انسان در کنگره دائم در حال دریافت است. نمیتوانم بگویم از زمانی که پیمان راهنمایی بستهام، رنگ، بو و حس همهچیز عوض شده است؛ ولی هرلحظهای که در کنگره نفس کشیدم در حال آموزش گرفتن بودم. در لژیون، هم خود آموزش میگیرم و هم مطالب بیشتر برای من روشن میشود. هنگامیکه یک رهجو رها میشود با دیدن تغییر در حس، حال و زندگی آنها حال خوبی نصیب من میشود که حاضر نیستم آن را با هیچچیز عوض کنم.
همسفر مهناز:
کنگره همیشه برای من آموزش داشته است. وقتی خود را با چند سال قبل مقایسه میکنم متوجه خیلی تغییرات در خود میشوم که شاید دیگران متوجه آن نمیشوند؛ چون اولین تغییرات را خود انسان حس میکند. بعد از بستن پیمان و گرفتن شال، با ورود هر تازهوارد به لژیون، خیلی به داناییام اضافه میشد؛ زیرا گرههایی را درون آنها میدیدم که قبلاً در خودم هم بود. حتی با دیدن تازهواردینی که در شعبه میمانند و خدمت میکنند، با خود فکر میکنم که من در آن شرایط فقط درگیر رهایی مسافرم بودم و به فکر خدمت کردن نبودم. دیگر اینکه وقتی میخواهم کاری انجام دهم و خوب و بد آن را نمیدانم، گویی نیرویی به من کمک میکند و من را هدایت میکند، من اینها را مدیون جایگاه راهنمایی هستم.
به نظر شما چه عواملی باعث میشود راهنما از شهر خود به شهر دیگری برود تا ۴ سال بهصورت رایگان خدمت کند؟
همسفر پریسا:
عشق به خدمت یکی از دلایلی است که راهنما از یک شهر به شهر دیگر عزیمت میکند؛ شخص باید قبل از آن، درد، رنج و سختیها را با تمام وجود درک کند تا حس او عوض شود، هوشیار و بیدار شود و بتواند درد و رنج انسانها را درک کند. بعضی از انسانها بعد از درمان و رسیدن به حال خوش، به درک و فهم رنج دیگر انسانها نمیرسند. آقای مهندس حسین دژاکام میفرمایند: «کاری که باید انجام دهیم این است که درد و رنج بشر را کم کنیم». وقتی شخص درد و رنج میکشد میتواند سختی بقیه انسانها را احساس کند و به نقطهای میرسد که خواهان قدم برداشتن برای دیگران میشود؛ مانند الگوی ما آقای مهندس دژاکام که خواهان کاهش درد و رنج دیگران هستند. همین امر باعث ایجاد انرژی، پتانسیل و عشق خدمت به دیگران است و حاضر به انجام هر سختی برای هم نوع خود میشود و در ضمن خود راهنما نیز آموزش میگیرد. حال راهنمایی که از یک شهر به شهر دیگر برای خدمت عزیمت میکند به این نقطه و درک رسیده است که هنوز نیاز به آموزش دارد؛ ولی بیشتر از همه عشقی است که زمینه را برای حرکت فراهم میآورد.
همسفر مهناز:
به نظرم دلیل اصلی آن عشق و ازخودگذشتگی است. اولین خصلت یک راهنما عاشق بودن است. وقتی ما به کنگره، متد DST و درمان، باور و ایمان قلبی داشته باشیم بین ما یک نوع اتصال برقرار میشود. میدانیم که در هستی همهچیز در حال حرکت است و در سکون هیچ زایشی نیست؛ وقتی راهنما در یک شعبه خدمت میکند، رهایی میدهد و راهنما پرورش میدهد؛ ممکن است در مقطعی دیگر دریافتی نداشته باشد و به حالت سکون برسد؛ با هجرت و سختی کشیدن همهچیز برایش عوض میشود. اعتقادم بر این است که اگر من در یک شعبه، دیگر دریافتی نداشته باشم، باید به شعبه دیگری بروم؛ شاید یک نفر قرار است در جای دیگری بهواسطه من به رهایی برسد.
لطفاً بفرمایید زمانی که میخواستید راهنمای خود را انتخاب کنید به چه نکاتی توجه داشتید؟
همسفر پریسا:
به دلیل حال بدی که داشتم به هیچ نکتهای توجه نکردم؛ در آن زمان راهنمای شال سبز به این صورت در کنگره نبود و سفر دومیها برای انتخاب راهنما به ما کمک میکردند و به من گفتند میتوانم با حس خود راهنما انتخاب کنم.
همسفر مهناز:
وقتی وارد کنگره شدم و در کنار همسفر الهام که راهنمای تازهواردین بودند، سه جلسه را سپری کردم؛ هنگام انتخاب راهنما جذب لبخند همسفر فرزانه شدم. چون در بدترین شرایط زندگیام وارد کنگره شده بودم که اصلاً لبخند نمیزدم، راهنما همسفر فرزانه با لبخندی که به من زدند و آرامشی که در وجود و نگاهشان بود، باعث جذب من شدند.

لطفاً از اینکه در این جایگاه باارزش قرار گرفتید حس و حال خودتان را بیان کنید و برای تقدیر از راهنمای خود چهکاری انجام میدهید؟
همسفر پریسا:
خدا را شاکر هستم که لطف و رحمت او شامل حال من شد و اجازه خدمت به انسانها به من داده شد؛ چون من هم مانند آقای اصغر منصوری که میفرمایند: «با خدمت مشکلدارم» من نیز همانند ایشان هستم و خدمتی از خود نمیبینم؛ زیرا زمانی خدمت بهحساب میآید که کسی بدون اینکه برای من قدمی برداشته باشد حاضر باشم یک حرکتی انجام دهم. درواقع خدمات فراوان کنگره به من، باعث خدمت من به دیگران شده است که شبیه یک قطرهای از یک اقیانوس میباشد. همچنین شاکر خداوند هستم به دلیل حس و حال خوبی که دریافت کردم، انشاءالله خداوند مجدداً توفیق خدمت را نصیب من کند.
طبق آموزشی که از کنگره 60 گرفتهام، سرم را جلوی ایشان قلباً پایین میگیرم و تمام توان خود را برای انجام حرکت درست در کنگره به کار میبرم تا آسیبی به آن وارد نکنم و مسئولیتی را که بر عهده میگیرم با تمام وجود انجام میدهم. برای تقدیر از راهنما نیز، هم زبانی، هم قلبی از ایشان سپاسگزار هستم و نامشان را در قلبم زنده نگه میدارم و همیشه قدردان زحمات ایشان هستم. مبلغی که در پاکت بهعنوان هدیه میگذاریم و تقدیم میکنیم؛ باید هم در حد توان مالی و رضایت من باشد و هم برای ایشان در مقابل زحماتشان کم نباشد. به گفته آقای امین دژاکام، مبلغی در پاکت بگذارید که خودتان راضی و خوشحال باشید. درهرصورت هر مقداری که در پاکت بگذاریم جبران زحمات آنها نمیشود. بهترین تقدیر از راهنما، حرکت درست، خدمتگزار کنگره بودن و راهنما شدن است. از راهنماهای خود و همه پیشکسوتان که در کنگره بهنوعی خدمت کردهاند و به من آموزش دادهاند تشکر مینمایم.
شما بهعنوان یک راهنمای شال نارنجی، چگونه رهجویان را برای کسب جایگاه راهنمایی ترغیب مینمایید؟
همسفر پریسا:
اولین عامل برای راهنما شدن، حال خوب شخص میباشد. برای ایجاد رغبت رهجویان اولین کاری که باید انجام دهم این است که برای ایجاد حال خوش، مسیر درست زندگی را به آنها آموزش دهم. دومین عامل برای راهنما شدن، دانستن فلسفه خدمت میباشد؛ من طبق آموزشهای کنگره سعی میکنم در لژیون اینگونه عمل کنم. گاهی مواقع ما یک سری گرهها و بازپرداختهایی از قبل در زندگی داریم که همه اینها عقبه ما میباشد و مانع عبور ما از تاریکیها و باعث ایجاد گره در زندگی ما نیز شده است که ما از آن بیاطلاع هستیم. مطلبی را که آقای امین دژاکام میفرمایند: «نیاز ما در دل دیگران و نیاز دیگران در دل ما است»؛ یعنی اگر فردی در حد توانایی خود برای دیگران خدمتی انجام دهد، هرچند هدف انجام این کار رسیدن به حال خوب خود اوست؛ ولی موقع انجام این کار انرژی هم در درون او و هم در فضا و مکان آنجا وجود دارد که باعث گشایش آن گرهها، بازپرداختها و عقبهها که قبلاً در زندگی داشتهایم میشود که آن گرهها را به دست خود نمیتوانستیم بازکنیم؛ این همان فلسفه خدمت و مفهوم جمله نیاز ما در دل دیگران و نیاز دیگران در دل ما است. حال بهترین جایگاه، خدمت راهنما شدن است؛ من برای ایجاد رغبت در حد توانم تلاش میکنم، دیگر به عهده خود آنها است که به حال خوش و آن نقطه برسند.
به نظر شما، راهنمایان تازهواردین چه ویژگیهایی را باید رعایت کرده تا رهجو را جذب آموزشها کنند؟
همسفر مهناز:
به نظر من تازهواردی که به کنگره میآید، به دنبال عیبجویی و بهانه است؛ اگر راهنمای تازهواردین با اقتدار، ایمان قلبی و علمی که در کنگره 60 کسب کرده از آموزشهای این مکان و اینکه روش درمان کنگره ۶۰، علمی است که تجربهشده و سندی بدون نقص است برای او توضیح دهد و برای تازهوارد از شرایطی صحبت کند که متوجه شود من هم روزی شرایط فعلی او را داشتم و اکنون خندههای من واقعی هستند؛ باعث جذب تازهوارد میشود. در سیدی «کلمه» آقای مهندس حسین دژاکام فرمودند: «کلام الهی آن است که در قلب تو تأثیر میگذارد». به نظر من مورد دیگری که اهمیت زیادی دارد ظاهر راهنما است.
به نظر شما راهنما با انتقال آموزشهای کنگره ۶۰ بهغیراز درمان اعتیاد، چه گرههای درونی را از خود و رهجو باز میکند؟
همسفر مهناز:
به نظر من امکان ندارد که انسان آموزش بدهد و آموزشی نگیرد، اینیک رابطه دوطرفه است؛ وقتی راهنما در لژیون مطلبی را تدریس میکند و گرهای در وجود رهجو میبیند، باعث مطالعه و تفکر بیشتر در او میشود. ساختار نیروهای بازدارنده بسیار قوی هستند؛ گاهی من سرشار از منیت هستم ولی منیت خود را با اعتمادبهنفس اشتباه میگیرم و این باعث میشود که منیت در درون من قویتر شود که حتی خودم وجودش را باور نداشته باشم. آقای امین دژاکام میفرمایند: «شما صفاتی را در دیگران میبینید که در درون شما هم وجود دارد». من همیشه با حسهای مثبتی که برایم ایجاد میشود، متوجه باز شدن گرههای درونم میشوم.
و کلام آخر...
همسفر مهناز:
تشکر میکنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان، از راهنمای سفر اولم همسفر فرزانه که همیشه مدیون ایشان هستم و از راهنمای دومم همسفر پریسا که به من آرامش را یاد میدهند. خدا را شاکر هستم که توانستم در کنگره ۶۰ باشم و خدمت کنم.
همسفر پریسا:
از شما سپاسگزارم و هفته راهنما را در رأس به آقای مهندس حسین دژاکام، خانواده محترمشان، همه راهنمایان کنگره اعم از راهنمایان شال نارنجی، شال سبز، شال سرمهای که از همه آنها آموزش میگیرم تبریک عرض میکنم و برای همه آنها سلامتی و موفقیت را خواستار هستم.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما قراردادید بسیار سپاسگزاریم.
انجام مصاحبه: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون بیست و پنجم)
عکاس: همسفر ندا رهجوی راهنمای همسفر زهرا (لژیون پنجم)
تایپ و ویرایش: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون بیست و پنجم)، همسفر نفیسه رهجوی راهنمای همسفر زهرا (لژیون سوم)
ویراستاری: همسفر نفیسه رهجوی راهنمای همسفر زهرا (لژیون سوم)، همسفر راحیل رهجوی راهنمای زهره (لژیون پانزدهم)
تنظیم مصاحبه و ارسال: همسفر پگاه خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
573