English Version
This Site Is Available In English

راهنما بودن شغل نیست، عشق است

راهنما بودن شغل نیست، عشق است

به نام خداوند که عشق را آفرید و عشق خود را در وجود انسان‌های خاص و محبوب خویش قرار داد تا دست دیگر بندگان خود را بگیرند.
لحظه‌هایم به سختی می‌گذشت همه جا سرد و تاریک بود دست‌هایم با زنجیرهای سنگینی قفل شده بودند از سرما به خود می‌لرزیدم، احساس می‌کردم تاریکی قدرت بسیار زیادی دارد عاجز و درمانده بودم. شلاق‌های سهمگین و وهم‌آور ناامیدی را بر پیکر جسم و جانم هر لحظه احساس می‌کردم، قادر به حرکت نبودم از هر سو نگاه می‌کردم ناامیدتر و مأیوس‌تر می‌شدم روزهای سخت جسم و جانم را بسیار آزرده بود و خسته‌تر از این بودم که دیگر تلاشی برای نجات خودم و خانواده‌ام داشته باشم. احساس پوچی می‌کردم حتی نمی‌دانستم چه کاری درست و چه کاری نادرست است، بارها به خودکشی فکر کرده بودم و بعد از این افکار شیطانی؛ نگاه معصومانه فرزندانم مثل یک سیلی محکم در دهانم بود. بسیار گلایه داشتم از زمین و از زمان شاکی بودم و همه را مقصر می‌دانستم، ناگهان شما آمدید در اوج ناامیدی و روزهای تاریک مرا با وجود پر مهر و مهربان روشن و نورانی کردید باور این همه مهر و عطوفت در وجود یک انسان برایم سخت و دشوار بود، احساس می‌کردم شما دستان خداوند بودید که به داد دل رنج دیده من آمدید، وجود شما مثل شمعی پرفروغ راه را روشن می‌کرد تا من دلگرم شوم و از ادامه هراس نداشته باشم و از عقبه‌ها عبور کنم تا به وادی عشق و محبت به سرزمین روشنایی برسم. چطور می‌توانید این همه الهی باشید! چگونه می‌شود یک انسان این گونه صبور و بخشنده باشد! شما اسطوره مهربانی، محبت، بخشندگی و رفعتید که وجودی سرشار از صبوری، حلم و حکمت است. شما به من گفتید:« اگر دستانت را در دستانم قرار دهی با هم از دردها و بحران‌ها عبور خواهیم کرد.» و مثل کوه کنارم ایستادید تا مرا از جهنم وجودم رهایی بخشید و به سرزمین نور و عشق هدایت کنید. روزهایی که سرشار از بغض و ناآرامی بودم حتی با نگاه مهربان آرامشی عجیب به قلبم می‌بخشیدید و با کلام پر مهر به من قوت قلب و امیدواری را نوید می‌دادید. فرشته مهربان زندگیم، چگونه توصیفتان کنم که واژه‌ها از بیان احساساتم قاصرند؛ این شما هستید که واژه‌ها را آسمانی می‌کنید با وجود نازنین شما من توانستم محبت و عشق را دوباره باور کنم. من سال‌ها بود که طعم آرامش را کامل از یاد برده بودم و زندگی را بی‌رحم و ظالم می‌دیدم اما شما آمدید و روح تازه‌ای در من دمیدید و من دوباره متولد شدم و زندگی را معجزه یافتم انگار شما از قبل تمام غصه‌های مرا می‌دانستید انگار همه حرف‌های ناگفته قلبم را بارها شنیده بودید شما به من سرمشق عشق دادید شما به من چگونه زیستن را آموختید، شما کسی بودید که در زندگیم خداگونه ظاهر شدید، شما کسی بودید که از خوب شدن حال من بیشتر از من خوشحال می‌شدید. من انسان ناسپاس و پر توقع و ناآگاه بودم که هیچ درکی از عشق و محبت واقعی به دیگر انسان‌ها نداشتم شما به من آموختید که همه چیز عشق است من حتی خودم را دوست نداشتم اما شما به من مهرورزی به خویشتن را آموختید. شما به من درس صبوری و محبت دادید که امیدوار باشم و ادامه بدهم شما به من احساس ارزشمندی دادید. شما به من انسان بودن را آموختید.
در پایان سپاسگزار وجود نازنین راهنمای عزیزم همسفر نسرین هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه‌ها را؛ دانای عشق وجود نازنینت در محبت خلاصه شده عشق نگهدار تو و زندگی قشنگت باشد.

نویسنده: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون سوم)

 

به نام خدای که دوست داشتن را آفرید، خدایی که ایثار و محبت را آفرید. شما راهنما و مربی من هستید. راهنما یعنی نشان دهنده مسیر تاریکی به نور، غم به شادی، نفرت به عشق یعنی نمایانگر راه رسیدن به آرامش، نمایانگر راه بهشت، نجات از  جهنم درون. شما راهنمای عزیز از من خواستید تا بنویسم، در کنگره چه آموخته‌ام؟ من گفتم و نوشتم کنگره دری بود که خداوند بعد از صدها در بسته به روی من گشود. هزاران بار این سوال را پرسیده بودم خداوندا چرا کسی نیست که  راه و رسم زندگی را به من بیاموزد ؟ گویی خداوند صدای مرا شنید و برای نجات من از ظلمت و تاریکی راهنمایی فرستاد.  راهنمای مهربانم
آرامش امروزم، حال خوشم، سلامت جسم و روحم همه و همه به خاطر تلاش‌های بی‌وقفه، ایثار و از خود گذشتگی شما بوده است. آرزویت رهایی ما از بند ظلمت است، کلماتی که شما به من می‌آموزی، هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد. ما درس چگونه زندگی کردن را از شما آموخته‌ایم و تمام دارایی من، کوله باری است از آموخته‌های شما که سال‌ها پیش با  همسفر شدن، در دست‌هایمان نهادی تا سربلند به مقصد برسیم. همیشه دلگرم کردی تا جاده‌های پر پیچ‌‌ وخم زندگی را با امیدواری طی کنیم. حالا که باغچه زیبایت به بار نشسته بخند، بخند مثل همیشه، تا ما همه خستگی راه را فراموش کنیم. از صمیم قلبم هفته راهنما را به شما راهنمای عزیزم همسفر نسرین و تمام کمک راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک عرض می نمایم.

نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر نسرین(لژیون سوم)


راهنما بودن شغل نیست عشق است. راهنما یعنی نشان دهنده مسیر تاریکی به نور، غم به شادی، نفرت به عشق. درود و سلام به بنیان کنگره۶۰ آقای مهندس دژاکام و سلام بر تمامی راهنمایان کنگره۶۰ نمایندگی ساوه، هفته‌ پر از مهر و محبت برایشان مبارک باد. من هم خدای خودم را شاکر و سپاسگزارم که راه کنگره را برای من هموار کرد تا من هم در کنگره حضور داشته باشم تا از آموزشهای کنگره بهرمند باشم.
قلم را به دست می‌گیرم و از تمام وجود به توصیف، زیبایی‌های کرامت راهنما می‌پردازم که خداوند مهربان من، سمیه را لایق دانست که به کنگره بیایم. هدیه من به شما راهنمای خوب و مهربانم قلب عاشق است. وجود شما تنها هدیه گران‌بهایی است که خداوند من را لایق آن دانست. هرکس به اندازه‌ دل‌های که آرام می‌کند، آرام می‌شود. معنا کلمه‌ راهنما و بزرگی آن‌ جایگاه و قدرت نفوذ بر دل‌های  ما کار سختی است. واقعا یک راهنما می‌تواند مسیر زندگی فرد را تغییر دهد و من هم رفته‌رفته مجذوب کنگره شدم و روزهای اولیه را به عشق دیدار راهنما به کنگره می‌رفتم تا اینکه جایگاه خودم را پیدا کردم و عشق به یادگرفتن و بودن در کنگره در وجود من شکل گرفت با کلام، رفتار محبت‌آمیز آموزشهایی به من دادند که تا آن روز هیچکدام از آن‌ها را نمی‌دانستم ایشان با محبت و عشق‌ فراوان به من آموختند و خدا را شکر می‌کنم درحال آموختن هستم و امیدوارم شاگرد کوچکی برای کنگره و راهنمایم باشم و همواره فرمانبردار فرمان کنگره باشم و از راهنمای خوب عزیزم همسفر سارا کمال تشکر را دارم. از آقای مهندس تشکر می‌کنم که این بستر امن را تاسیس کردند که تمام مسافران و همسفران به درمان و به رهایی برسند.

نویسنده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون ششم)


به نام قدرت مطلق الله، آنچه باور است محبت است هر آنچه نیست ظروف تهی است.
راهنمای عزیزم، مربی مهربانم و معلم فداکارم شما فرسنگ‌ها راه را طی کردید و از زندگی خود گذشتید تا به من آموزش دهید. شما مشغله‌های خود را پشت در کنگره گذاشتید و شادی و انرژی خود را برای من و دوستانم به ارمغان آوردید. شما به معنای واقعی نام راهنما، راه را به من نشان دادید و مانند یک ناجی، چراغ به دست در تاریکی درونم راه را نمایان کردید و مرا به سرزمین عشق هدایت کردید. در این مسیر به من صبر، محبت و گذشت را آموختید و در پایان من را به زندگی واقعی، زنده بودن دعوت کردی. آیا سخن یا نوشتاری هست که بتوانم با آن جبران زحمات شما را به جا آورم؟ آیا من می‌توانم تمام احساساتم را  در جمله بیان کنم؟ من خیلی خوشحال هستم که در این سفر کنار شما قرار گرفتم. امیدوارم روزی بتوانم گوشه‌ای از زحمات شما را جبران کنم و راه شما را ادامه بدهم. من هفته راهنما را به شما راهنمای خوبم تبریک می‌گویم و امیدوارم نور این خدمت به زندگیتان بتابد و  به خواسته‌های خود برسید.

نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سهیلا( لژیون چهارم)

 

بنام خدا که عشق، محبت و دوست داشتن را آفرید. سلامی به گرمی خورشیدی، که بی منت گرمایش را ارزانی بخشیده است. نمی‌دانم چگونه بنویسم، مگر می‌شود با چند جمله از راهنمای عزیزم همسفر سهیلا تشکر کرد، مگر می‌شود لطف و محبتی که ایشان به من بخیشده را با چند جمله جبران کنم. چون هر چه بنویسم ذره‌ای نمی‌توانم از محبت‌های ایشان تشکر کنم،؛ ولی امیدوارم با راهی که ایشان نشانم می‌دهد من هم بتوانم مثل راهنمای عزیزم راه محبت کردن را پیدا کنم. راهنمای عزیزم شما به من زندگی کردن را آموختید شما به من آموختید که بی منت خوبی کنم و خدمت کنم، بی منت ببخشم تا از طرف خداوند بخشیده شوم پس هرچه بنویسم نمی‌توانم محبت‌های شما را جبران کنم جز این که همیشه دعا گوی شما هستم. آرزوی بهترین‌ها را برای شما خواستارم، امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشید.

نویسنده: همسفر گلی رهجوی راهنما همسفر سهیلا(لژیون چهارم)

 

هفته راهنما را به بنیانگذار کنگره و استاد امین و خانواده مهربان و تمام راهنمایان کنگره ۶۰ بخصوص راهنمای عزیزم همسفر سهیلا  تبریک می‌گویم. در یکی از روزهای گرم مردادماه ۱۴۰۲فصل جدیدی درزندگی من بود، آغازی که خداوند برایم مقدر کرد تا راهنمای مرا در آغوش خود بپذیرد و با محبت خویش مرا از تاریکی‌ها به طرف نور رهنمون کند. راهنما با تمام عشق، محبت و دانایی که نتیجه سالها آموزش، تفکر و تجربه اوست بدون هیچ چشم داشتی و تنها به منظور خدمت به  انسان‌ها، آن‌ها را در اختیار من قرارداد. او مسیر زندگیم را به سمت آرامش، عشق و محبت سوق می‌دهد و مرا از پیله تنهایی و تاریکی آزاد کرد که اگر در آن پیله بودم قطعا نابود می‌شدم همیشه دعا گوی راهنما همسفر سهیلا هستم که احوال من را تغییر داد و از خداوند می‌خواهم حال و احوالشان همیشه خوب باشد. به نظر من راهنما یعنی عشق خالص، امید، انگیزه، دلگرمی،  و امیدوار به آینده است. اکنون که این دلنوشته را می‌نویسم چشمانم پر از اشک است واقعا مهربانی را در حق من تمام کردند و همیشه بذر امید را در دلم می‌کارند و نمی‌گذارند ناامیدی بر من غلبه کند، دستشان را می‌بوسم. از آقای مهندس تشکر می‌کنم که این بستر امن را تاسیس کردند که تمام مسافران و همسفران به درمان و رهایی برسند و به امید رهایی تمام مسافران و مسافر خودم از دام اعتیاد و آرامش درزندگی همه.

نویسنده:همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سهیلا(لژیون چهارم)


ویرایش و ارسال: همسفر معصومه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ساوه

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .