همسفر معصومه سمیعی✍️
هفتهی راهنما را خدمت جناب آقای مهندس و تمام راهنماهای کنگره۶۰ و بخصوص راهنماهای نمایندگی پروین اعتصامی تبریک و شادباش میگویم.
خانم نسیم عزیزم، راهنمای مهربان، صبور و بادرایت من، هفتهتان مبارک باشد. خیلی خیلی خرسند هستم، که شما را به عنوان راهنما انتخاب کردم. شما نور مسیر زندگی من هستید، با آموزشهایی که از شما و کنگره۶۰ دریافت میکنم، قوت قلب میگیرم و هرروز به زندگی امیدوارتر و دلگرم میشوم. شما عشق درون خود را به من منتقل میکنید، جان میدهید و نیروی مثبت میدهید.
مَنی که مسیر زندگیام را گم کرده بودم، خود را فراموش کرده بودم و همهی دردسرهای زندگی را به گردن مسافرم میانداختم، نیروی الهی درون خویش را نادیده میگرفتم و حال و هوای خوبی نداشتم. هماکنون با آگاهی که پیدا کردم زندگیام هدفمند و باارزش و قشنگ شده است. زندگی کردن را دوست دارم، تمام فصول را دوست دارم با بود و نبود امکانات حالم خوب هست. از اینکه دوستان واقعی و همدل پیدا کردم بسیار خوشحالم و دیگر احساس تنهایی و بدبختی نمیکنم. میدانم زندگی جاری هست انسان جاری هست، خوب و بد روزگار میگذرد؛ ولی من آگاهتر شدم و نقطهی تحملم بالا رفته و نعمتهای پیرامونم را بیشتر و بهتر میبینم و درک میکنم؛ اگر درایت و اندیشه و تصمیمات درست و به جای شما نبود معلوم نبود من در چه شرایط اسفباری بودم.
سرلوحهی کار شما عقل، عشق و ایمان هست، که اینگونه خالصانه و بدون ریا و مزد خدمت میکنید و برای اینکه من و امثال من به حال خوش برسند تلاش و کوشش میکنید. من قبلا خودم را با ورزش کردن زیاد مشغول میکردم تا اینکه حالم خوب شود و بتوانم روزهایم را سپری کنم، کمی آرام میشدم راههای بسیاری را امتحان کردم، دکتر روانشناس و روانپزشک میرفتم و مقطعی آرام میشدم، از آنجایی که جهانبینی من نسبت به مشکلات و مسائل زندگی اشتباه بود و راه حل مناسب و درست پیدا نمیکردم روز به روز ناامیدتر و دلشکسته میشدم. کسی نمیتوانست به من کمک کند همیشه از خداوند طلب کمک میکردم تا اینکه اذن ورودم به کنگره داده شد و راهنما انتخاب کردم و کمکم اندیشه و روانم خوب شد، الهی شکر که احساس آرامش نسبی دارم و اینها را مدیون شما و کنگره۶۰ هستم از صمیم قلب از شما و جناب مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم و سعی و تلاش خودم را میکنم تا رهجوی خوب و خدمتگزار کنگره۶۰ باشم.
همسفر معصومه قربانی✍️
هفته زیبای راهنما را ابتدا، به استاد راهنما بزرگ کنگره۶۰ جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تبریک عرض میکنم.
واژه سپاس در برابر از خودگذشتگی و ایثار شما بسیار کوچک است و بیان شدنی نیست. گویی خداوند صدای مرا شنید و برای نجات من از ظلمت و تاریکی راهنمایی فرستاد، راه رسیدن به خداوند همین نزدیکیها بود؛ اما چشم دل من نابینا بود، راه نشانم دهد. راهی که در هیاهوی زندگی در میان جهل و نادانی خود فراموش کرده بودم. به راستی اگر راهنمایان نبودند و دستان ما را نمیگرفتند و با همراهی و همدلی راه درست زندگی را به ما نشان نمیدادند؛ مگر امکان داشت در راه راست قرار بگیریم، همه ما از تعادل خارج شده بودیم اگر راهنمایان نبودند و از جان مایه نمیگذاشتند؛ چگونه میتوانستیم به این تعادل برسیم؟! چگونه میخواهیم از این عزیزان زحمتکش قدردانی کنیم؟! با هیچ چیز نمیشود قدردان زحمتهای این بزرگواران بود. شما معلم نمونه و عاشق، که الفبای زندگی به من آموختی تا چگونه زندگی کنم، آمدی عزیزتر از جانم مرا دلگرمی دادی تا جاده پرپیچ و خم زندگی را با امید طی کنم و دنیای تازهای به من دادی. شما استاد، مربی و راهنمای من هستی. راهنما یعنی نشان دهنده راه تاریکی به نور، از غم به شادی، از نفرت به عشق، یعنی نمایانگر راه رسیدن به آرامش، نمایانگر راه بهشت و نجات از جهنم درون. ممنونم که مرا از جهنمی که سالها وجودم را تسخیر کرده بود نجات دادی. هزاران بار این سوال را پرسیده بودم خدایا، چرا کسی نیست که راه و رسم زندگی کردن را به من بیاموزد؟ میگفتم من از یاد خدا رفتهام، خداوند حرف دلم را شنید و فرشتههایی همچون شما را در سر راهم قرار داد برای نجات از ظلمت و تاریکی، راهنمایی فرستاد که به من کمک کند از تاریکیها بیرون بیایم از کینه، نفرت، دروغ پرهیز و به راه راست بیایم. من هنوز اول راهم دعای خیر بدرقه راهتان کنم تا پایدار باشید تا بمانید برای من و برای هزاران انسان دیگر، مانند من. آرامش امروزم، حال خوشم را همه و همه مدیون تلاشهای بیوقفه و ایثار و از خود گذشتگی شما هستم. خانم نسیم عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم این هفته عزیز را از اعماق قلبم تبریک عرض میکنم و همینطور به تمام راهنمایان کنگره۶۰ شعبه پروین اعتصامی که از جان خود برای رهجویان مایه میگذارند تا در راه صراط مستقیم به روشنایی و آرامش برسیم.
همسفر طاهره✍️
نمیدانم چه بنامم تو را، که لایق بهترینهایی.
وقتی به گذشتهام رجوع میکنم، قهرهای طولانی و خشمهای خالی شده و نشده، دور زدنها، مقصردانستنها، حق به جانب بودنها، سرزنشها، احساس گناه دادنها، تحقیرکردنها، و هزاران درد دیگر که لحظهای نَه من از آن غافل میشدم نَه آنها از من، و اما حالا محبتها، احترامها، اعتماد به نفسدادنها، پیدا کردنها، نشستن در جایگاه خود و حرکت کردن به سمت نور و در نهایت آرامش ذهن و درونم، اينها هدایایی بود که بدون چشم داشت با صبر و حوصله و در هر شرایطی به من هدیه دادید. چقدر از آسایشتان برایم زدید، چقدر از خوابتان برایم مایه گذاشتید، چقدر از زندگیتان زدید، تا در هر شرایطی دور و نزدیک با چه هزینههایی بیایید و مرا همچون کودکی سرکش در آغوش پرورش دهید. ای چراغ نور و هستی من، ای همراه و همدل من، ای دستگیر، ای هدایتگر، ای امید من و در یک کلام عشق مطلق با چه زبانی تو را سپاس گویم که تو لایق بهترینی. ای معبود زمینی من تو را میستایم و با همه وجودم دوستت دارم، ای راهنمای دلسوز و مهربان. راهنمای خوب و مهربانم شما روشنایی بخش تاریکی جان هستید، ظلمت اندیشه را نور میبخشید؛ چگونه سپاس گویم مهربانی و لطف شما را که سرشار از عشق و یقین است شما با آموزشهایتان چراغ روشن هدایت من شدید و با لطف و محبتی که داشتید سرزمین دلم را روشنایی بخشیدید.
تایپ و ویراستاری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر نسیم (لژیون یازدهم )
تنظیم و ارسال: همسفر اعظم دبیر سایت
همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
161