جلسه هشتم از دوره سی و سوم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، شعبه اروند آبادان، با استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر امیر، با دستور جلسه « وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من، تولد یک سال رهایی مسافر میثم » روز پنجشنبه ۲۵ بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
در رابطه با دستور جلسه پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. زمانی که به کنگره آمدم، این موضوع را به وضوح مشاهده کردم. روزی سفر خود را از نقطهای آغاز کردم و در ادامه، تغییراتی را در خود و اطرافیانم دیدم. نظراتی که دیگران دربارهام میدادند، حاکی از این بود که رفتار، شکل و سیستم من تغییر کرده است: مهربانتر، آرامتر و منطقیتر شدهام. این تغییرات زمانی برایم آشکار شد که اطرافیانم گذشتهام را به یاد میآوردند و آن را با حال حاضر مقایسه میکردند.
اکنون که به این موضوع مینگرم، میبینم که چگونه یک انسان از نقطهای شروع میکند و درونش چه تحولاتی رخ میدهد. در نهایت، این تغییرات به ترخیصی منجر میشود که شکل او را کاملاً دگرگون میکند، گویی انسانی دیگری شده است. او از یک مرحله خارج میشود و وارد مرحلهای جدید میگردد. در ادامه، در نقاط مختلف کنگره، با تجربههای گوناگونی که داشتم، باز هم احساس تغییر از نقطهای به نقطهای دیگر را تجربه کردم. بدون این تغییرات، شکل دیگری پیدا نمیکنید و انسانی دیگر نمیشوید. پیش از این، عملکردهایی داشتید که نتیجهشان این بود که در جای خود ثابت میماندید و حرکت نمیکردید. اگر صد سال هم در این مسیر باقی میماندید، باز به همان نقطه میرسیدید.
برای مثال، اگر مواد مخدر را به طور ناگهانی از فردی قطع کنید، بدون آنکه تغییرات درونی در او ایجاد شود، نتیجهای حاصل نمیشود. این فرد به دلیل اعمالی که انجام داده، به نقطه اعتیاد رسیده است و اگر تغییرات لازم صورت نگیرد، این اتفاق تکرار خواهد شد. به همین دلیل است که در سیدیها میگویند فردی که با مشکلات خود مواجه میشود و دست به خودکشی میزند، از آن مشکل رهایی نمییابد. او باید بارها و بارها در جهانهای دیگر تجربه کند تا سرانجام به آن نقطه برسد و از آن عبور کند. این چرخهی تغییرات و ترخیصها تا بینهایت ادامه دارد.
مهندس در این وادی از اعداد سخن میگوید: صفر، یک، چهار، پنج و... به نظر من، همه چیز از یک شروع میشود. اگر یک نبود، دو نیز وجود نداشت. بنابراین، وقتی من (محمد) میخواهم تغییراتی ایجاد کنم، باید از نقطه شروع عبور کنم. اگر از آن نقطه عبور نکنم، نمیتوانم به مرحله بعدی برسم. این موضوع شبیه به مثال اعتیاد است: اگر فردی را بدون ایجاد تغییرات درونی، در اتاقی حبس کنید و پس از مدتی بیرون بیاورید و بگویید که دیگر مواد در بدنش نیست، تغییر واقعی رخ نداده است. خصوصیات اخلاقی ما نیز به همین شکل است.
در کشورهای دیگر، در حوزه روانشناسی، برای کنترل خشم آموزشهایی ارائه میشود. مثلاً به فرد میگویند در اتاقی تلویزیون را خراب کند، ظرفها را بشکند و به دیوار بکوبد تا خشم خود را خالی کند. اما این اقدامات به تنهایی کافی نیستند. تا زمانی که تغییرات درونی صورت نگیرد، این اتفاق به طور کامل رخ نمیدهد. این وادی به ما میگوید که برای رسیدن به هر نقطه و خارج شدن از یک مرحله به مرحلهای دیگر، باید کارهایی انجام دهیم. خوشبختانه در کنگره، این آموزشها از طریق سیدیها و راهنماها به ما ارائه میشود.
قسمت دوم: تولد مسافر میثم
امروز تولد آقای میثم است و من بسیار خوشحالم. به میثم، خانواده محترماش و همه شما عزیزان تبریک میگویم. اگر بخواهم از میثم تعریف کنم، باید بگویم او شاگردی است که هر راهنمایی آرزوی داشتنش را در لژیون دارد. به یاد دارم زمانی که لژیون من برای مدتی نامنظم شده بود، میثم به تنهایی آن را سامان داد. اهمیت سفر دوم برای بچههایی که رها میشوند، بسیار زیاد است. آنها باید در خدمت کنگره و خودشان باشند. میثم در لژیون بسیار فعال بود، به بچهها اطلاعات میداد، هماهنگی میکرد و وظایفش را به بهترین شکل انجام میداد. اگر بگویم در برخی مسائل مدیون میثم هستم، اغراق نکردهام، زیرا او واقعاً زحمات زیادی کشید.
او در ادامه مسیر، تغییراتی را که امروز موضوع دستور جلسه است، به ترتیب تجربه کرد: رها شد، جلو آمد، خدمت گرفت و انجام داد. اکنون که به عنوان مرزبان فعالیت میکند، برایش آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم در امتحانات سال آینده قبول شود، چرا که امسال بسیار تلاش کرد. میثم پسر بسیار پیگیری است و در مورد آموزشهایش همواره با راهنما در تماس بود. ارتباطش با راهنما ارتباطی صحیح و سازنده است. بچههای سفر اول باید از تجربههای میثم درس بگیرند. به او تبریک میگویم و امیدوارم سال آینده شال نارنجی را بر دوشش ببینیم.
اعلام سفر مسافر میثم
آخرین آنتی ایکس هروئین، مدت تخریب ۲۰ سال، ۱۳ ماه و ۱۹ روز سفر کردم به راهنمایی آقا محمد سلامات، رهایی ۱ سال و ۲ ماه و ۱۹ روز
سلام دوستان، میثم هستم، یک مسافر
حدودا سال ۱۴۰۰من رهجوی دو راهنما بودم همانطور که آقا سینا فرمودند، دورهی مرزبانی آقا محمد سنیسل و بقیه دوستان به شعبه آمدم و با یک راهنمای دیگر موفق نشدم. یک مدت دستوپا شکسته میآمدم. بعد از آن رفتم و دوباره برگشتم و آقا محمد را به عنوان راهنمای خودم انتخاب کردم. آنجا یک بار دیگر انضباطی شدم. در نوشتارها داریم که ما نصیحت نداریم، فقط از تجربهی خودمان استفاده میکنیم. من امروز اگر بخواهم حساب کنم، تقریباً ۱۹ ماه است که رها شدهام. چرا؟ چون سفرم را دیر شروع کردم و یک مقدار مشکل داشتم. سیدی نمینوشتم. میخواهم بیان کنم که نقش سیدی چقدر مؤثر است. آقای مهندس به من اجازه دادند و در ۳ تا ۴ ماه فرصت دادند تا سیدیهایم را تکمیل کنم. من همان موقع که سیدیهایم کامل نبود، میتوانستم بروم، اما یک فکر و یک حس بد همیشه پشت سر خودم داشتم. احساس میکردم چیزی ناتمام است و باید آن را ادامه دهم و جلو بروم. شکر خدا این اتفاق برایم رقم خورد و الان این نقطه خیلی برای من مهم است، چون برای آن زحمت کشیدم. به واسطهی راهنما، گذرگاههایی را عبور کردم که توانستم به این نقطه برسم. به قول آقای مهندس: «فتح قله خوب است، ولی نگهداری آن بسیار مهمتر است.» خیلی تلاش میکنم این حس و حال را نگه دارم. خیلی از مشکلات و مسائل روزمرهی من فقط به امید همین روز بود. خیلی ایمان داشتم که به این نقطه رسیدم. کسانی میتوانند تولد یک سال رهایی و گل رهایی از آقای مهندس دریافت کنند و میتوانند این درک را داشته باشند که خودشان به این نقطه رسیدهاند. من تا فردا هر چقدر بخواهم از تولد بگویم، از گل رهایی بگویم، از بریدن این بند اعتیاد به واسطهی جناب مهندس بخواهم مطرح کنم، کم گفتم. باید به این نقطه برسید و حس کنید و ببینید چه چیزی به دست آوردهاید. آن موقع میتوان راجع به آن بیشتر صحبت کرد.
اگر آقای مهندس این مسیر را برای ما هموار نمیکرد و در کنار خود راهنما نداشتیم، این همه خانواده و عزیزان کنار هم جمع نمیشدند تا با حس خوب بخواهند درمان کنند و مشکلات را برطرف کنند. پروندهی اعتیاد مانند اقیانوسی است که امالفساد است و همه چیز درون آن است. وقتی این پرونده بسته میشود، تمام مشکلات در برابر این اقیانوس مثل پریدن از یک جوی آب است. من لذت میبرم در خیابان راه میروم در محیط کار با اعتماد بهنفس میروم. واقعاً یک حس جوانی به من دست داده است. واقعاً میگویم درمان سیگار خیلی حس جوانی و بشاشیت به من میدهد. خدا را سپاسگزارم. تا به حال ترک نداشتم. اوایل سفرم که به کنگره آمدم، خیلی برای من گنگ بود. فقط به من گفته بودند دارو میدهند. من تا ۱۵ سیسی دارو میخوردم، اما هیچ تأثیری روی من نداشت تا اینکه سیگارم را درمان کردم.
من اولین سفرم را با آقا عباس به تهران رفتم و واقعاً در خدمت ایجنتی، خیلی به من کمک کردند و از داشتههایش استفاده کردم. چیزی که راهنمایم به من آموخت، احترام گذاشتن به دیگران بود و از احترام به دیگران حس خوبی میگرفتم. از آقا بیات عزیز که این همه مسیر را تا تهران میرفتند و خیلی ناملایمات را تحمل کردند و با استقامت ادامه دادند، تشکر میکنم. واقعاً آقای بیات عاشق واقعی هستند.
گروه سایت نمایندگی اروند آبادان
تایپ مطلب: مسافر حسین و مسافر علی لژیون چهارم، مسافر علیرضا لژیون پنجم، مسافر امیر لژیون دهم، مسافر عرفان لژیون هشتم
ویرایش مطلب: توسط هوش مصنوعی
ارسال مطلب: مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
122