در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ایی برون آی ای کوکب هدایت
سلام دوستان اسماعیل هستم مسافر
انسان با تمام توان برای خود تلاش میکند و همه ی توان خود را بکار میگیرد و میرود تا خود را به روشنایی برساند، اما گاهی نوری که در پی آن می رود مانند سراب میماند ومکر نیروی منفی است تا او را به قهر تاریکی فرو ببرد .
طوفان عظیمی می آید گرد بادی عظیم در حال چرخش به سمت انسان ها هجوم می آورد، این گردباد داشت نزدیک و نزدیکتر می شد، وحشت تمام وجودم را فرا گرفته بود چیزی نمانده بود که در این گرد باد نابود شوم نوری پر قدرت تابید و انسان های گرفتار در طوفان را به بیرون پرتاب کرد تلائلو نور این قدر زیبا بود که چشم طاقت دیدن این همه زیبایی را نداشت،
زبان هم ناتوان از بیان آن همه زیبایی انگار دربی از آسمان خداوند باز شده بود اما این بار خواب نبود در جهان خاکی عشق ساکن شده بود آمده بود انسان های در بند اهریمن را از چنگال تیز و بُران او نجات دهد جمعیتی در پی هم روان شده بودند برای احیای انسان، آری انسان همان جانشین خداوند در زمین که از بزرگی خود هیچ خبری نداشت و خود را به دست تباهی سپرده بود.
در توهم دانستن ها قرار داشت نمیدانست جهل و نادانی سراسر وجودش را فرا گرفته. استادانی از جنس عشق و محبت برای آموزش دادن به انسان ها در این مسیر قرار گرفتند، پیام همانند صاعقه از طبقه ی هفتم آسمان عبور میکرد تا به طبقات پایینتر انتقال پیدا کند، استادانی در طبقات پایین تر مامور انتقال این پیام بودند و در آخر استادی در زمین که برای انتقال این مهم برگزیده شده بود
پیام را به سبک زمینی در قالب آموزش به ما انتقال داده و این پیام همانند فانوس برای آنان که در تاریکی قرار دارند عمل میکند تا آنها به وسیله یک فرشته به نام راهنما راه خود را بیابند نامش راهنماست، آری همان طور که از نامش پیداست راه را به ما نشان میدهد. بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم و آتش را تبدیل به بزرگترین پرنده نماییم که سرعت صوت و سرعت نور با نمایش بهترین رنگها را همراه داشته باشد تا به مکانی برسیم که ازآنجا انشعاب یافتهایم. به جهت فرمان نوری باشیم که خداوند میخواهد نه آتشی که همهچیز را ویران نماید.
تقدیم به تمام راهنما های کنگره
تنظیم و ویراستار: مسافر حسین لژیون سوم
مسافران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
194