English Version
This Site Is Available In English

نقطه‌ای که اعتیاد اولیه بود یک نقطه پایان و یک یوم الفصل داشت

نقطه‌ای که اعتیاد اولیه بود یک نقطه پایان و یک یوم الفصل داشت

جلسه دوازدهم از دوره سیزدهم کارگاه‌های آموزشی عمومی شعبه دنا؛ با استادی راهنما محترم مسافر مجید، نگهبانی موقت مسافر طاها و دبیری مسافر مهرداد با دستور جلسه «وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من» و «تولد دهمین سال رهایی مسافر حسین» پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ شروع به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مجید هستم مسافر. بسیار خرسندم که بار دیگر این افتخار نصیب من شد تا در این جایگاه قرار بگیرم. همانطور که می‌دانید، امروز دو دستور جلسه داریم: دستور جلسه اول، وادی سیزدهم (پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است) و دستور جلسه دوم، تولد دهمین سال رهایی مسافر حسین. هر چقدر که به وادی‌های آخر نزدیک می‌شویم، برای ادای دین خود نسبت به آن وادی، زمان زیادی نیاز است؛ مثل تزکیه و پالایش که نمی‌شود زود به نتیجه رسید. برای درک این وادی، زمان زیادی لازم است تا آن را درک کنیم. پایان هر نقطه یعنی سرآغاز خط دیگری است. به هر حال، من باید مفهوم را بدانم و از این وادی آموزش بگیرم و عبور کنم.

نقاط بسیاری در زندگی ما وجود دارد که در آن ممکن است من در شرایط خاص قرار بگیرم که یک نقطه آن، اعتیاد است و نقطه دیگر، ازدواج و نقطه دیگر، بچه‌دار شدن و مراتب و مراحل بعدی. آنچه که در این وادی به من آموزش داده می‌شود این است که این نقاط اول باید پشت سر هم باشد. طبق فرمایشات استاد سردار که می‌گویند: «نقاط را به خط تبدیل کنید» یعنی این که از این نقطه تا نقطه بعدی فاصله نیندازیم. موفقیت زمانی کسب می‌شود که پشت سر هم در زندگی منِ انسان، بحران‌هایی وجود داشته باشد. آن بحران‌ها و انجام مسئولیت‌ها، با تکرار و با انجام دادن آن‌ها به صورت کامل و دقیق می‌تواند باعث موفقیت در من شود. هر چقدر این نقاط را در کنگره پشت سر بگذاریم، شرایطی را ایجاد می‌کند که من یک خدمتگزار موفق باشم؛ مراحل و مراتب پیشرفت را در کنگره۶۰، شخص طی می‌کند و همزمان تزکیه و پالایش ایجاد می‌کند و می‌بینیم، نقطه‌ای که اعتیاد اولیه بود، یک نقطه پایان و یک یوم‌الفصل داشت و تمام شد. وقتی وارد کنگره می‌شویم، اعتیاد از بین می‌رود، معتاد از بین می‌رود و تبدیل می‌شویم به مسافر و وقتی تبدیل به مسافر شدیم، از آن جهان تاریک ترخیص می‌شویم و اجازه ترخیص از آن تاریکی و ظلمت صادر می‌شود؛ ولی اگر یک فرد مصرف‌کننده باقی بمانیم، بیرون از این درب، به صحبت‌های راهنما گوش نکنیم، هیچ تغییری انجام نمی‌شود و ترخیص هم وجود نخواهد داشت و در جهان اعتیاد باقی می‌مانیم.

این وادی، به من می‌گوید: من انسان هستم و مثل یک رود باید جاری باشم و اجازه بدهم که کنگره باعث تغییر من شود. با CD نوشتن، تغییر نگرش و تغییر اندیشه در من ایجاد می‌شود که من تبدیل به انسانی با یک جهان‌بینی می‌شوم که باعث آرامش می‌شود. همه کسانی که عاشق کنگره‌ و عاشق خودشان هستند، شال بر گردن دارند و مسئولیت پذیر هستند و سعی می‌کنند این عشق درونی را ترویج دهند و این عشق را سینه به سینه به دیگران انتقال دهند و دیگرانی که ظروف تهی هستند قطعاً روزی ظروف آن‌ها پر خواهد شد.

قطعاً نقطه‌ای را حسین عزیز به پایان رساندند و نقاط دیگری وجود دارد برای آغاز کردن. واقعاً این که با کمک دوستان این شعبه را توانستید با حس خوب، با محبت، با عشق و با تلاشی که انجام شد، بنیانگذاری کنید برای همه شما در کنار همدیگر واقعا ارزشمند است و این عشق و علاقه نشانه این است که عدالت و عمل سالم در حال اجرا شدن است و این آموزش‌ها باعث رشد تک‌تک افراد می‌شود و حسین عزیز هم در کنار شما خیلی زحمت کشیده است، این خیلی مهم است که از کار و زندگی گذشت کرد و هفته‌ای ۳ یا ۴ جلسه برای خدمت به خلق مشغول شد این گذشت‌ها و رفتن‌ها و رسیدن‌ها چیزی به جز عشق نیست.

روز اول که حسین عزیز در شعبه شیخ بهایی حضور داشت، حال خیلی بدی داشت و حتی همسرش نیز حال خیلی خوبی نداشت، چون از وخامت اعتیاد همسرش اطلاع داشت و خیلی نگران بود، اما با حضور در کنگره، نوشتن CD و آموزش گرفتن، حالشان خیلی بهتر شد. حسین زمانی شروع به CD نوشتن می‌کرد که کسی در آن زمان CD ‌نمی‌نوشت. چون در آن زمان هیچ لژیون و راهنمایی اجبار به نوشتن CD نبود؛ اما من می‌گفتم که باید بنویسند و به همین خاطر همیشه نمرات آزمون عالی داشت یکی از دلایل موفقیتشان این بود که همزمان بعد از مدتی سفر، سیگار خود را هم آغاز کردند. مدتی که در شعبه شیخ بهایی بود، عملکرد خوبی داشت، هم برای خدمت به کنگره و هم خدمت به خانواده، تا اینکه بعد از مدتی پیشنهاد لژیون شهرضا را دادند. پیشنهاد به دیده‌بان ارجاع شد و پس از آن با موافقت جناب مهندس و به کمک تعدادی از دوستان، شعبه شهرضا راه‌اندازی شد و قطعاً این به خاطر تلاش و زحمات بسیاری از دوستان بود. پس باید قدر این عزیزانی که به ما خدمت می‌کنند را بدانیم. قطعاً سپاسگزاری و تشکر وظیفه ما می‌باشد. قدردانی یعنی اندازه‌ها را دانستن. آیا اندازه خدمتی که به من شده است را می‌دانم؟ درست است که می‌گوییم در کنگره ما با اعداد و ارقام کاری نداریم، اما یک سری ارقام و اعداد وجود دارد که به من می‌فهماند که چه کمک‌هایی به من شده است و من نیاز دارم به تقدیر و تشکر کردن؛ اول از خداوند سپاسگزاری می‌کنیم و بعد هم از بندگان خداوند که به ما کمک کردند و موجبات رهایی و آرامش و آسایش ما شدند. یک زمانی است که رحمانیت خداوند شامل حال من می‌شود و خداوند به من رحم می‌کند و کنگره را پیدا می‌کنم، اما یک زمانی وجود دارد که عملکرد من شامل نعمت می‌شود و من تفکر کردم که شاید درجات بهشت اینگونه باشد و این نعمت خیلی لذت‌ بخش است. مثلاً: راهنما، رهجوهای تازه وارد را به عنوان نعمت نگاه می‌کند و خونی تازه در رگ‌های لژیون خود جاری می‌کند. از اینکه نتوانستم خدمت‌های حسین عزیز را کاملاً بیان کنم عذرخواهی می‌کنم و شما در مشارکت خودتان عنوان کنید. با تشکر.

خلاصه سخنان مسافر حسین:

سلام دوستان حسین هستم، یک مسافر. از خداوند متعال تشکر می‌کنم به خاطر فرصتی که در این یک دهه به من داده است. همچنین از راهنمای خوبم، آقا مجید، که امروز در شعبه دنا حضور پیدا کردند، تشکر می‌کنم. از خانم سهیلا سپاسگزارم که به نمایندگی دنا تشریف آوردند و از همه دوستانی که در این جشن شرکت کردند، قدردانی می‌کنم. همیشه وقتی در جایگاه استاد می‌نشستم و تولد بچه‌ها را می‌دیدم، دوست داشتم در مورد این ۱۰ سال صحبت کنم که مصادف شد با دستور جلسه "پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است" خیلی خوشحالم که در خدمت دوستان شعبه دنا هستم. من حدود ۴ سال است که در این شعبه خدمت می‌کنم و در واقع وظیفه خودم را انجام می‌دهم. این لطف خداوند است که شامل حال من شده و فرصتی در اختیار من قرار داده تا بتوانم به بهترین شکل از آن استفاده کنم. این فرصت برای همه بچه‌ها‌ی کنگره است تا بتوانند در راستای خواسته‌های خود حرکت کنند و به اهدافشان برسند. اگر بخواهم از مسیر تکاملی که در کنگره طی کردم صحبت کنم، باید بگویم که من یک مصرف‌کننده شیشه با تخریب زیاد بودم و خانواده‌ام در حال متلاشی شدن بود. وقتی به کنگره شعبه شیخ بهایی آمدم، هیچ چیز نداشتم و با ۶ ماه سقوط آزاد شیشه، سفر خودم را شروع کردم. همیشه به بچه‌ها می‌گویم که ببینید یک راهنما که با تخریب زیاد وارد کنگره شده، حالا هفته‌ای ۳ روز در کنگره خدمت می‌کند. چه اتفاقی افتاده که یک راهنما نیمی از وقت خود را در کنگره خدمت می‌کند، به همه چیز رسیده است؟ من با خانم اکرم به کنگره آمدم و الان دو فرزند دارم. با وضعیت بد اقتصادی وارد کنگره شدم، اما الان شکر خدا، وضعیت اقتصادی خوبی دارم. در مسیر فکر کردن، ناخودآگاه پیام اول کتاب "۶۰ درجه زیر صفر" به یادم آمد: "من آب می‌آورم، تو آنقدر بنوش که سیرآب شوی، اما نه زیر آب. من بلندم به بلندای قله‌ای که نتوان تسخیر کرد، اما تو بر بام من مسلح بیا، تا عظمت را ببینی..." در کنگره آب است و هرکس به اندازه نیاز بنوشد، سیرآب می‌شود. خدا نکند ما در خدمت کردن، در طول سفر عجله کنیم و از خودمان بیش از حد انتظار داشته باشیم. ما نمی‌توانیم کنگره را تسخیر کنیم، اما چگونه مسلح شویم؟ وقتی انسانی در مسیر ارزش‌ها حرکت کند، آن اعمال می‌شود سلاحش. من سعی کردم در کنگره در مسیر ارزش‌ها حرکت کنم. وقتی به کنگره نگاه می‌کنیم، همه چیز سرسبز و لذت‌بخش است، اما نور را از کجا می‌توانیم پیدا کنیم؟ از میان سبزه‌ها نور را پیدا کن. این شرح‌ حال یک رهجو است که در کنگره حرکت می‌کند و باید به نور برسد. آن نور می‌تواند به او کمک کند. اصلی‌ترین چیزی که انسان را به نور می‌رساند، این است که از ضدارزش‌ها دوری کند و در مسیر ارزش‌ها قرار بگیرد. کنگره چیزهای زیادی به من داده است، اما همه این‌ها در پرتو انسان‌هایی بوده که کنار من قرار گرفتند. هیچ انسانی به تنهایی نمی‌تواند به این نقطه برسد. من پس از رهایی هنگامی که در آزمون شرکت کردم و پذیرفته نشدم مدتی مرزبان شدم و در این مدت آن توشه راهی که آقا مجید در طول یک سال برای من فراهم نموده بودند، همیشه توشه راه و ذخیره مسیر حرکت من بود؛ من مدتی پیش به خود متذکر این موضوع می‌شدم: رهایی که با نوشتن ۴۰ CD صورت می‌گیرد قطعا از کیفیتی بالاتر از رهایی‌هایی که بدون چهل CD شکل گرفت در حد فاصله از زمین تا آسمان اختلاف دارد. به‌ نظر من راهنمایانی که با ۴۰ CD به تهران رفته و پس از آن اقدام به شرکت در آزمون کرده، به مقام راهنمایی نائل می‌شوند کیفیتشان بسیار بالاتر است. قطعاً کیفیت بالاتری دارند و تمامی این مسائل لطف «خداوند» است که شامل حال ما می‌شود. پس از مدتی من تصمیم گرفته به شعبه شهرضا آمدم، به یاد دارم آن زمان تنها یک لژیون برقرار بود و استقبال بچه‌ها نشانگر این مسئله بود که این لطف بی‌پایان «خداوند» است. شاید بیان می‌شود که حسین بانی این مسئله شد، اما ما باید خداوند را شاکر باشیم برای اینکه می‌توانیم در بستری مناسب قرار گرفته آموزش بگیریم و زندگی خود را متحول کنیم. ان‌شاءالله که بتوانیم در این مسیر ثابت قدم باشیم. هفته گذشته جناب آقای «مهندس» صحبتی کردند که هنوز در ذهنم تداعی می‌شود. آن نکته این بود که: ما هرگز نباید فراموش کنیم که در گذشته یک مصرف‌ کننده و یا یک معتاد بودیم. حالا در هر مرتبه یا هر جایگاهی که می‌خواهیم باشیم.

در خدمت مسافران و همسفران هستم. از لژیون مرزبانی، ایجنت محترم، مرزبانی قسمت همسفران، ایجنت همسفران، از همه متشکرم. تشکر ویژه‌ای هم دارم از بچه‌های نمایندگی شهرضا که باعث شدند این نمایندگی به سرعت رشد کرده، الان جایگاه نیکویی در سیستم کنگره برخوردار شده‌است. قطعاً آموزش‌ها باید در مسیر بسیار درست قرار گرفته، ما چیزی را که بیان می‌کنیم قطعاً باید خودمان هم آن را کاربردی کرده باشیم. قسمت مسافران پرقدرت، قسمت همسفران پرقدرت، رهجوها همه در قالب کنگره شکل گرفته و وظایف خود را به شکل نیکو انجام دهند. مجدداً از آقا مجید تشکر می‌کنم، برای من خیلی زحمت کشیدند و همیشه پشتیبان من بودند. من هیچگاه فراموش نمی‌کنم که اولین رهایی لژیون ویلیام در اصفهان از لژیون ویلیام راهنمای من بوده و اولین لژیون ویلیام اصفهان لژیون ویلیام راهنمای من بود. سعی می‌کنم هیچ‌گاه حرکت نادرستی از من سر نزند اگر رهجویی احترام راهنمای خودش را نداشته باشد این رهجو اصلاً کنگره‌ای نیست. تشکر بسیار می‌کنم از راهنمای خودم هیچگاه فراموش نمی‌کنم چه در کنار ایشان باشم چه نباشم در جایگاه ایجنتی باشم یا... هیچ‌گاه لطف و آموزش‌های راهنمای خود را فراموش نمی‌کنم از قسمت مسافران و همسفران متشکرم. از خانم سهیلا سپاسگزاری می‌کنم. مدتی که خانم اکرم در کنار خانم سهیلا در حال آموزش و خدمت بودند گمان می‌کنم بهترین دورانی بود که خانم اکرم در شعبه میرداماد در حال خدمت بودند که در کنار خانم سهیلا صورت گرفت. از خانم اکرم هم بسیار سپاسگزاری می‌کنم از ستیا خانم از سانیا خانم که برکت شگفت انگیز زندگی ما هستند سپاسگزاری می‌کنم. برای همسفرم آرزوی موفقیت می‌کنم برای تک‌تک اعضایی که این‌جا حضور دارند آرزوی موفقیت می‌کنم و آرزو می‌کنم که خداوند همه را به آن جایگاهی که سزاوارش هستند برساند تا بتوانند در کنگره خدمتگزار باشند. از این‌که به صحبت‌های من گوش کردید صمیمانه سپاسگزارم.

خلاصه سخنان راهنما همسفر:

 سلام دوستان سهیلا هستم راهنمای یک همسفر. خداوند را بسیار شاکر و سپاسگزار هستم که به من توفیق داد امروز در جمع صمیمی شما دوستان باشم و لذت ببرم و بابت این دعوت از خانم اکرم بسیار سپاسگزار هستم. از ایجنت شعبه بسیار سپاسگزارم؛ در واقع این ۱۰ سال رهایی را به انسان‌های شریفی که از بند اعتیاد و تاریکی‌ها نجات یافته‌اند تبریک می‌گویم. خدمت آقا حسین، خانم اکرم، فرزندان دلبندشان و راهنمای گرامی‌شان آقا مجید تبریک می‌گویم. تقابل جالبی است که این جشن تولد مصادف شده است با وادی سیزدهم که بیان می‌کند: پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. تمام صفات و شخصیت‌های ظاهری و باطنی این دو عزیز باعث شده که این دستور جلسه با این تولد متقارن شود. البته تبریک ویژه‌ای خدمت خانم اعظم عرض می‌کنم که در نقش راهنما باید این‌جا حضور داشتند و قطعاً انرژی این جلسه به سمت ایشان ساطع خواهد شد و این‌که خانم اکرم اکنون این‌جا حضور داشته و در حال جشن گرفتن دهمین سال رهایی‌شان می‌باشند قطعاً نتیجه و ثمر زحمات خانم اعظم می‌باشد و این‌که زندگی سرتاسر آغازهای بی‌شماری است و این بستگی به خود من دارد اگر امروز درگیر اعتیاد هستم و یا در تاریکی‌ها هستم این تاریکی‌ها پایان نقطه نخواهد بود و قطعاً می‌توانم خطوط جدیدی را در زندگی خودم با خواسته خودم آغاز کنم، اگر این دو تا عزیز امروز با شال کمک راهنمایی تولد دهمین سال رهایی‌شان را نه در شعبه خودشان بلکه در شعبه‌ای دیگر جشن می‌گیرند به خاطر این هستش که واقعاً ماهیت خدمت در کنگره را درک کرده‌اند و خواسته خودشان بوده که خطوط جدیدی را در زندگی ترسیم کنند و می‌توانم بگویم دو تا از صفت‌های بارز خانم اکرم عزیز در خدمت کردن که ۱- پیرو عمل سالم بودند در هر کجا و هر پرسه خدمتی که قرار می‌گرفتند. ۲- این‌که واقعاً صد خودشان را می‌گذاشتند و چیزی به جز عشق نمی‌تواند باعث شود که شخصی کیلومترها راه را طی کند تا به رهایی یک انسان دیگر از دام اعتیاد کمک بکند. خانم اکرم عزیز در نمایندگی میرداماد با تجربه کردن جایگاه‌های خدمتی متفاوتی شامل مدیر وبلاگ، سرپرست تیم ورزشی والیبال، نگهبان جلسات کمک راهنمایی، نگهبان لژیون سردار و به معنای واقعی خدمتگزار بودند و من از خدمتی که در کنار این عزیزان داشتم خیلی با ارزش بود و آموزش بود، امیدوارم آغازهای بی‌شمار و با کیفیتی را داشته باشند و قطعاً بخاطر اون عشق خدمتی که در وجودشان است در این مسیر کمکشان خواهد کرد و امیدوارم در جایگاه‌هایی که قرار می‌گیرند هم در صور پنهان و آشکار ارتقا پیدا کنند و بهترین‌ها را برایشان آرزومندم. سپاسگزارم که به صحبت‌های من گوش کردید. 

خلاصه سخنان همسفر:

سلام دوستان اکرم هستم یک همسفر. خدا را شکر و سپاسگزارم که بالاخره همچین روزی رسید، که با سفر اول یازده سال اجازه حضور و خدمت در کنگره را به ما داد، در ادامه از راهنمای سفر اولم خانم اعظم عزیز بسیار سپاسگزار هستم و همیشه مدیون زحمات ایشان هستم و ردپای آموزش‌هایشان همچنان در زندگی ما جاری است؛ همچنین از خانم سهیلا عزیز تشکر می‌کنم که در ادامه با آموزش‌های ایشان توانستم به خوبی خدمت کنم و بابت تمام زحماتی که برای من کشیدند بسیار سپاسگزارم. خیلی تشکر می‌کنم از مسافرم که بعد گذراندن آن دوران به کنگره آمدند، خیلی خوب سفر کردند و به معنای واقعی همه سیاهی و تاریکی‌ها را که با هم در زندگی داشتیم را جبران کردند و خدا را شکر که ۱۰ سال از آن تاریکی‌ها که سپری کردیم می‌گذرد. چرا تاریکی؟ زیرا تمام کارها و رفتارهایی که انجام دادیم، فکر می‌کردیم درست است، من و مسافرم را به یکسری انسان‌های تک بعدی با تاریکی‌های متفاوت تبدیل کرده بود و الان دهمین سال رهایی ما مصادف شده با وادی سیزدهم که چقدر از آن سال‌ها تا به الان خطوط زندگی ما و به عبارتی می‌شود گفت: فلز وجودی ما و افرادی که در کنارمان بوده‌اند تغییر کرده و الان از آن انسان تک بعدی در آمده‌ایم و این را مدیون آقای مهندس و آموزش‌های ایشان هستم که به ما یاد دادند که دیگران و طبیعت را همان طور که هست دوست داشته باشیم تا آن‌ها هم ما را دوست داشته باشند و این‌ها همه می‌شود آن مثلث عشقی که در وادی سیزدهم آورده شده که می‌گوید؛ عقل، عشق و ایمان، در کنگره ۶۰ آقای مهندس عشق و محبت را به زندگی ما برگرداند چیزی که نبود و هر کسی راه خودش را می‌رفت. این‌که با کمک بچه‌ها توانستیم با عشق و علاقه این شعبه را راه اندازی کنیم خیلی مهم است و این عشق و علاقه نشانه این است که عدالت و عمل سالم در حال اجرا شدن است و این آموزش‌ها باعث رشد تک‌تک افراد می‌شود. 

 مسافر من بعد از ۴ سال که از آن جریان گذشت هنوز تمایلی به درمان نداشت و من خودم به تنهایی به کنگره می‌رفتم و چون مسافر نداشتم بر می‌گشتم این برای من خیلی سخت بود چون می‌دانستم چنین جایی وجود دارد اما او تمایلی به درمان نداشت و به این همین خاطر بود که باید در عمق تاریکی‌ها فرو می‌رفت تا اذن آن صادر شود؛ اما الان که نگاه می‌کنم می‌بینم که می‌بایست آن اتفاقات می‌افتاد و من باید این صبوری‌ها را تحمل می‌کردم اما وقتی که وارد کنگره شدیم، کلاً خط‌های ما خیلی عوض شد و به قول جناب آقای مهندس: درد و رنج بشر برای ما مهم است چون باید انسان باشیم و انسانی هم بیندیشیم و این موضوع که فکر کنم چون رها شده‌ام، دیگران هستند که کمک کنند، من بی‌خیال خدمت شوم؛ مسافر من دو بار شغل خود را تغییر داد، چون خیلی از افراد هستند که به خاطر شغل و درآمدشان از کنگره جدا می‌شوند. اما به خاطر این‌که کنگره زندگی ما را نجات داد، به مو رسیدیم اما پاره نشد. من و مسافرم خیلی دوست داشتیم که در کنگره بمانیم. در مورد آخر به من گفت آماده هستی که یک چالش بزرگ را با هم طی کنیم چون من باید شغل خود را عوض کنم و در این فاصله ممکن است سختی‌های زیادی را متحمل شویم اما من با خیال راحت به او گفتم ما با هم سخت‌تر از این‌ها را حل کرده‌ایم و با کمک هم مراحل سخت را طی کردیم و بالا آمدیم و اکنون هم آرامش در زندگی ما جاریست و به همین خاطر است که هرگز حاضر نیستیم کنگره را از دست بدهیم؛ اما آرزوی دوم من که نمی‌خواستم بگویم، آرزو دارم که یکی از خدمتگزاران، در دانشگاه کنگره۶۰ قشم باشم. واقعا مدیون آقای مهندس هستم و از ایشان سپاسگزارم و هفته راهنما را به تمامی راهنمایان تبریک می‌گویم.

تایپ: مسافر کامران لژیون یازدهم، مسافر محمود لژیون دوم، مسافر مجید لژیون دوم،مسافر مهرداد لژیون هفتم، مسافر مهدی لژیون دوم 

ویرایش: مسافر عباس لژیون پنجم، مسافر طاها لژیون دوم 

عکاس: مسافر حمید لژیون سوم 

بازنگری و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .