
جلسه هشتم از دوره سی و هفتم سری کارگاههای آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی راهنما مسافر جلال، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر علی با دستور جلسه «وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من و تولد پنجمین سال رهایی راهنما پهلوان مجید» پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان جلال هستم مسافر
خداراشاکر و سپاسگزارم که توانستم امروز در جلسه حضور داشته باشم؛ در ابتدا هفته راهنما را خدمت بنیان کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تبریک عرض میکنم.
دستور جلسه اول: پایان هر نقطه، سر آغاز خط دیگریست. این وادی مانند وادیهای قبلی راهی را به ما نشان میدهد که بعد از آموزش گرفتن از دوازده وادی قوانین زندگی را یاد گرفتیم. یاد گرفتیم گاهی اوقات در طول زندگی و حیات هر انسانی به دلیل داشتن آن خصوصیاتی که در درون هر انسانی نهادینه شده و اصل کار آن فراموشی است، یک مواردی پیش میآید و باعث میشود یک سری چیزها را فراموش کند و مثل یک تکانه و هشدار میماند که پایان هر نقطه سر آغاز یک خط دیگریست.
اگر بخواهم راجب کلمات و عنوان وادی صحبت کنم نقطه ذکر شده در آموزشهای ما، مثل خیلی از مطالبات که در هندسه و ریاضیات وجود دارد؛ نقطه در طول مسیر و طول سفر ما یعنی همان لحظه، یعنی مشخصات هر نقطه در صفحه ریاضی را نگاه کنیم در فرمولهای ریاضی یک نقطه در طول این صفحه یعنی فقط همین نقطه وجود دارد که طول و عرض ویژهای دارد، بعد از آن به نقطههای دیگر میرود ما هم در طول زندگی باید حواسمان به این اتفاقات باشد. بیشتر از این در مورد این وادی صحبت نمیکنم بحث هفتهی راهنما و تولد را داریم.
اول بریم سراغ سخنان جناب آقای مهندس که فرمودند: «ما در طول سال فقط یک هفته، هفته راهنما داریم» و بچههای قدیم کنگره این موضوع را کاملاً اشراف دارند. ولی سخنان من خطاب به عزیزانیست که در سفر اول هستند. راهنماهای کنگره ۶۰ کسانی هستند که در جایگاه مقدسی قرار گرفتند و تفاوت آنها تا جایی که من میدانم با هیچ "N.G.O" دیگری قابل مقایسه نیست. پس همانطور که ما میبینیم این عزیزان چگونه تلاش میکنند بدون هیچ چشمداشتی و برای افرادی بیرون از کنگره غیر باور است آنها به هیچ عنوان قبول نمیکنند که یک فردی از خود، از زندگیاش، از مالش آن هم با تمام وجودش گذشت کند تا یک نفر دیگر به حال خوش برسد.
پس بر تمام ما واجب است قدردان این عزیزان باشیم. شاید یک سری از بچههای جدید نمیدانستند. هر زمانی که استاد جلسه میشوم، یادم میآید این را بگویم؛ بعضی از بچهها در ابتدای کار آن شور حسینی را دارند، قبل از شیخبهایی یک ساختمان دیگر داشتیم.
ساختمانی دیگر رو به روی بیمارستان چمران، بچهها در طول سال میخواستند چیزهایی به راهنمایمان بدهند از جمله پول، زمین، گوسفند ولی ما به آنها میگفتیم که فقط در هفته راهنما باید تشکر کنیم و در طول سال هیچ اجازهای برای تشکر کردن نداریم پس به فکر باشید.
مهمترین نکته این است که هر کس در حد خودش کمک مالی کند و مهمتر از آن دلنوشتهای در پاکت قرار بدهد. آن دلنوشته باید از دل ما بیاید؛ یعنی آن چیزی که درون دل ما وجود دارد و احساسی که ما نسبت به راهنما داریم. بر همه واجب است که این کار را به بهترین شکل انجام بدهیم. این خود یک آموزش است و راهنمایان به هیچ وجه نیازی به کمک مالی ندارند. آنها معامله خود را با کس دیگری بستهاند و این ثابت شده است؛ ولی بر ما واجب است این کار را انجام بدهیم. این یک قانون است و به صورت یک زنجیر میچرخد و منتقل میشود.
وارد دستور جلسهی دوم بشویم:
طبق آداب و آیین کنگره، تولد آزاد مردی آقا مجید میباشد.
من در ابتدا به جناب مهندس بنیانگذار کنگره تبریک میگویم، تولد آقا مجید را به خودشان به همسفر محترمشان و به دختر خانمهای گلشان تبریک میگویم. همانطور که میدانید آقا مجید در جایگاه مقدس راهنمایی خدمت میکنند و اکثر بچهها ایشان را میشناسند. ایشان حس و حال خیلی خوبی داشت؛ یادم میآید زمانی که مجید عزیز وارد شعبه شد یک مقداری ناامیدی مانند همه ما در او وجود داشت، ولی بعد از مدتی ایمانش آرام آرام محکم شد و جرقههای نور درونش روشن شد. زمانی که مشکلات زیادی داشت در لژیون سردار شروع به خدمت کرد. طوری بود که من باید حواسم به او میبود. بعضی رهجوها را باید به سمت یک سری کارها هدایت کنی، ولی مجید برعکس بود. یادم است برای ثبتنام لژیون سردار میگفتند که از ۸ الی ۹ ماه سفر میتواند عضو شود، ولی آقا مجید از همان اوایل سفر به من گفت و من قبول نکردم و گفتم برای شما زود است. ولی بعد از مدتی فهمیدیم که یواشکی عضو لژیون سردار شده و بعد هم دنور شد.
در پیام میگوید: بخششی که در درون ایشان است، آموزشهای کنگره، معرفت، کمک به دیگران و عشق بدون چشم داشت به بچههایی که در لژیونش هستند با تمام وجود حس میشود.
ایشان شروع کرد و یکی یکی جایگاهها را طی کرد از جمله دبیری، مرزبانی، نشریات و در ادامه هم پهلوانی؛ هم خودش و هم همسفرش هر کاری از دستشان برآید، انجام میدهند. همچنین خیلی پیگیری میکنند تا بتوانند شعبهای در سمت شهر ابریشم تأسیس کنند که در وقت خودش اتفاق میافتد.

سلام دوستان مجید هستم مسافر
آرزو:
خواسته من این است که جناب آقای مهندس اجازه تاسیس یک شعبه در محله ما را بدهند.
شاکر خداوند و سپاسگزار آقای مهندس هستم به جهت بستری که برای ما فراهم نمودند، از راهنمای عزیزم آقا جلال تشکر میکنم که من در زندگی هرچه دارم از آموزشهای ایشان میباشد، از همسفر عزیزم و راهنمای همسفرم ممنون هستم.
من اگر خدمتی در کنگره انجام دادهام یا پولی پرداخت کردهام همگی از الطاف خداوند بوده است؛ چون نباید این نکته را فراموش کنم که قبل از ورود به کنگره دیگر مجیدی وجود نداشت که پولی داشته باشد و غرق در اعتیاد و تاریکیها بودم و حتی همسفرم بار سفر بست و با من خداحافظی کرد و به خانه پدرش رفت. چون چندین بار از من پرسید که بین من و مواد مخدر کدام را انتخاب میکنی؟ جواب من این بود که مواد را انتخاب میکنم. وقتی از من ناامید شد با من خداحافظی کرد و گفت تو را با مواد و اعتیاد تنها میگذارم . اما لطف خداوند شامل حال من شد،؛ من در مشارکت جشن همسفر اعلام کردم که من هرچه دارم از همسفر و مادرم میباشد. خداوند مادر من را رحمت کند و هر کس مادرش در قید حیات است، قدرش را بداند و به مادر خدمت کند؛ چون ما هر چه داریم از مادر است. ما هفت برادر بودیم که یکی از آنها مفقودالاثر بود تا اینکه بعد از ۳۶ سال و با تلاشهای همسفرم و دادن آزمایش "DNA" شناسایی شد. از ما شش برادر، چهار برادر معتاد بودیم؛ دو برادر ترسیدند و آزمایش ندادند، ولی من و برادر کوچکم این آزمایش را انجام دادیم. یقین دارم که به خاطر همین آزمایش اذن ورود ما به کنگره صادر شد و هر دوی ما رها شدیم و دو برادر دیگر هنوز غرق در اعتیاد و تاریکیها هستند و به خاطر این مسائل از خداوند و همسفرم تشکر میکنم.
من هرچه در زندگی دارم از آموزشهای کنگره میباشد، چون همانطور که گفتم مجیدی وجود نداشت که پولی به کنگره بدهد. من عاشق خدمت در کنگره هستم. چون قبل از ورود به کنگره حتی دیگر قدرت راه رفتن و نفس کشیدن را هم نداشتم و میزان مصرف مواد من خیلی زیاد شده بود و از همه جا رانده و مانده شده بودم. بسیار تلاش و کوشش نمودم؛ حدود شانزده سال بود که خودکار به دست نگرفته بودم، در آن زمان سیدی نوشتن اجباری نبود، ولی راهنمایم گفت: باید سیدی بنویسی و من با کمال میل قبول کردم. من وقتی به کنگره وارد شدم، جشن تولد هفت سالگی آقا جلال بود و آقا کامران هم حضور داشتند و استاد جلسه بودند و بسیار خوب سخن میگفتند و سخنان ایشان بسیار دلنشین بود، اما لژیون آقا جلال بسته بود و من خیلی دوست داشتم در لژیون ایشان باشم. آقا رسول به من گفتند حدود دو هفته صبر کن و بعد از آن اجازه ورود من به لژیون را گرفتند و من وارد لژیون شدم. بسیار ایشان را دوست دارم چون خدمتگزار خوبی هستند. در بعضی از مواقع با دیدن ایشان غصه میخورم؛ چون ایشان به علت خدمات زیاد بسیار اذیت و خسته میشوند. گاهی حدود ساعت پنج بعدازظهر که مشغول به خدمت در "OT" بوده و هنوز ناهار نخورده است. شاید من این موارد را نباید عنوان کنم ولی لذت و حال خوش خدمت را چشیده است. ایشان بسیار مرد بزرگی است و در این برهه از زمان که آقای مهندس میگويند عصا را از کور میدزدند، شاید کمتر کسی باور کند که اشخاصی هستند که رایگان و مجانی خدمت میکنند. جناب آقای منصوری میگویند: اسم این عمل را خدمت نگذارید چون خدمت جایی معنا پیدا میکند که فرد مزدی دریافت نکند ولی ما پیشاپیش مزد خود را دریافت کردهایم. هم بیمه شدهایم و هم حقوق خود را دریافت کردهایم. من همیشه در راه بیمارستان و آزمایشگاه بودم ولی کسی نتوانست برای من کاری انجام بدهد تا خداوند فرزندی به ما عطا کند؛ ولی روش درمان آقای مهندس این دانشمند و فیلسوف بزرگ باعث شد که خداوند فرزندی به ما عطا کند، برای خانواده همسر من غیر قابل باور بود. من وقتی که رهایی خود را گرفتم در راه برگشت از تهران متوجه شدم که همسرم باردار است و اینها همه از لطف خداوند است، چون اگر من قدمی بردارم، سیستم کنگره و خداوند صدها قدم از من جلوتر است.
سلام دوستان نجمه هستم همسفر
آرزو:
هیچ همسفری به دلیل اعتیاد مسافرش شب با چشمانی گریان به خواب نرود و اذن ورود همه مصرف کنندگان به کنگره صادر گردد.
من اول از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم بابت این بستری که فراهم نمودند تا ما به حال خوش برسیم. سپس از راهنماهای مسافرم آقا جلال، راهنمای نیکوتین مسافرم آقای نیلچیان، مرزبانان قبلی، مرزبانان فعلی، ایجنت محترم شعبه شیخ بهایی و همه کسانی که از زندگیشان از وقتشان و از خانوادههایشان میگذرند تا ما آرامش داشته باشیم تشکر و سپاسگزاری میکنم، از راهنمای خوب خودم خانم خاطره که واقعاً زحمت کشیدند برای من، شاید من همیشه رهجوی خوبی نبودم برایشان ولی از ایشان بسیار آموختم، از مسافر ایشان تشکر میکنم که اجازه میدهند که ایشان از خانواده خود بگذرند و در جایگاه راهنمایی به همسفران خدمت کنند.
من واقعا در زندگیم با خیلیها دوست بودم ولی چنین دوستی مثل خانم خاطره نداشتم و دوستانی که در کنگره دارم بهترین دوستان دوران زندگی من هستند. آن زمانی که آقا مجید مصرف کننده بودند اگر یک روز یک ساعت زودتر میآمدند خانه یا اینکه وقتی میرفتم، میدیدم مغازه ایشان باز است فکر میکردم که دیگه آقا مجید رها شده است. آنقدر برای من ارزش داشت که یک ساعت کمتر مصرف کنند که احساس خوشبختی میکردم.
آقا مجید زمانی که وارد کنگره شد به من هم گفت بیا برویم، من گفتم این هم مثل بقیه دفعات کنار گذاشتنش است و الان پنج سال میشود که به شکر خدا آزاد و رها است. واقعاً هر ثانیه و هر لحظه شکرگزار خداوند هستم چون در خواب هم نمیدیدم که یک روز بتواند مصرف نکند. با اینکه من اصلاً مصرفش را ندیده بودم ولی تخریبهایی که داشت واقعاً دیگر قابل تحمل نبود.
از خداوند خیلی سپاسگزارم که اگر خیلی سخت گذشت، ولی من را با جایی آشنا کرد که بهترین مخلوقات خداوند وجود دارند، بهترین مکان خداوند است و فکر میکنم بهشت خدا شاید همینجا باشد.
هفته راهنما را به تمام راهنمایان عزیز کنگره و جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تبریک عرض میکنم؛ به مسافر خودم آقا مجید تبریک میگویم و از ایشان ممنونم، از هم لژیونیهای خودم تشکر میکنم که با مشارکتشان به ما انرژی دادنند و امیدوارم که همه عزیزان این جایگاه را لمس کنند.
سلام دوستان همتا هستم یک همسفر
تشکر میکنم از آقای مهندس و راهنمای پدرم آقا جلال و راهنمای مادرم خانم خاطره
سلام دوستان خاطره هستم همسفرِ پیمان
خداراشکر میکنم که یک بار دیگر در این شعبه در کنار یک خانواده خدمتگزار و عاشق در این جایگاه لذت هستم و کسب انرژی میکنم. از دیدن چهره تک به تک شما همسفرها و مسافران عزیزی که امروز در این جلسه حضور دارید بسیار انرژی گرفتم. از مشارکتهای زیبایتان در رابطه با این زوج خدمتگزار سپاسگزارم و این تولد باشکوه را خدمت آقا مجید، نجمه عزیز، همتا و مهتاب عزیزم، راهنمای بزرگوار آقا جلال و تمام اعضای کنگره ۶۰ تبریک عرض میکنم.
خوش به حال کسانی که امروز اولین روز حضورشان در جلسه است و دعوتنامه ورودشان امروز صادر شده؛ زیرا وقتی انسان برای اولین بار در روز پنجشنبه به شعبه میآید، آن روز و جشن تولدی که در آن حضور دارد برایش خاطرات و پیامهای بسیاری به همراه دارد. انشاءالله که
تازه واردین عزیز امروز پیام مورد نیازشان را از این تولد دریافت کرده باشند و بتوانند نوری را که برای ادامه مسیر لازم دارند، دریافت کنند. این هفته را به تمام راهنماهایی که در شعبه حضور دارند تبریک میگویم؛ همچنین به کسانی که دیگر در بین ما نیستند، اما یاد و خاطرههایشان با رهجویان
فرمانبردار و شکرگزاری که پرورش دادهاند، همیشه زنده و جاویدان است. این روز را به راهنمای خودم، خانم طاهره و آقا مجید که برای خانواده ما بسیار زحمت کشیدند تبریک میگویم.
یک نکتهای که میخواستم بگویم که انسانهای باهوش و زرنگ همیشه انسانهایی شکرگزار هستند؛ زیرا میدانند که پس از هر شکرگزاری و قدردانی چیز دیگری را به دست خواهند آورد. ما این را در کنگره به زیبایی دریافت کردهایم و خودِ آقای مهندس نیز از ما انسانهای بسیار باهوش، بیدار و هوشیار ساخت پس باید از این بیداری و هوشیاری در مسیر درست استفاده کنیم، قدرِ راهنماهای خود را بدانیم و از زحماتشان قدردانی کنیم.
این مناسبت یعنی اینکه من راهنمای خود را بهتر بشناسم، خدماتش را ببینم، به درون او نگاهی بیندازم و بتوانم زحماتش را به زیبایی و شایستگی پاسخ دهم؛ انشاالله که خانم نجمه نیز بتوانند در جایگاه راهنمایی مانند همسر محترمشان خدمت کنند. نوبتِ باران محفوظ است و این خدمت را برای تکتک عزیزانی که امروز خواسته قلبی دارند، آرزو میکنم.
خانم نجمه و آقای مجید از خدمتگزاران عاشقِ کنگره هستند. اگر آقای مجید در جایگاه راهنمایی و سایر جایگاهها با تمام وجود خدمت میکنند، قطعاً یک پشتیبان عاشق و محکم مانند یک همسفر همچون خانم نجمه دارند. شاید خانم نجمه فعلاً در جایگاه راهنمایی خدمت نکرده باشند، اما خدمات بسیاری در کنگره انجام دادهاند. آقای مجید و خانم نجمه پس از رهایی، هدف را فقط رهایی نمیدانستند و پایان کار را در رهایی ندیدند؛ بلکه آغاز و زندگیِ دوباره خود را یافتند و قدر دانستند. آنها از صفحه سیاه زندگیشان نوری کوچک پیدا کردند و مسیر را ادامه دادند تا به رهایی رسیدند. پس از آن ماندند، تلاش نمودند، خدمت کردند و اسیرِ گردبادها نشدند تا از میدان به در بروند.
اینکه یک نفر، تولدِ یک سال رهایی و سه سال رهاییاش را جشن میگیرد یا به مرحله آزاد مردی میرسد، شاید برای ما در حد یک پیام و حضور در جشن باشد و از آن انرژی دریافت کنیم؛ اما واقعیت این است که افرادی که در این جایگاه قرار میگیرند در پشت پرده این مسیر، خدمتهای خالصانه بسیاری برای خود انجام دادهاند که شاید من و شما ندانیم؛ رسیدن به این جایگاه، فرآیندی پرانرژی و سنگین است. به قول پیامی که خوانده میشود: «سفرِ دوم، هم سخت است و هم سهل».
اگر مثلثِ خدمت را مالی، علمی و تخصصی در نظر بگیریم آقای مجید توانستند این سه ضلع را به زیبایی ترسیم کنند. خانم نجمه نیز به شیوهای دیگر این کار را انجام دادهاند و توانستند جایگاه پهلوانی را برای سه نفر از اعضای خانواده خود به دست بیاورند که واقعاً گوارای وجودشان باشد.
دستور جلسه امروز که ارتباط زیادی با زندگی این عزیزان دارد «پایان هر نقطه، سرآغازِ خط دیگری است». استاد جلسه این جمله را در هر جلسه تکرار میکند و پس از آن از تازهواردان میخواهد که خودشان را معرفی کنند. این کار چه مفهومی دارد؟
به این معنی که ما در زندگی، آغازها و پایانهای زیادی را تجربه میکنیم که خودمان هم از آنها غافل هستیم. این اتفاقات آنقدر پشت سر هم رخ میدهد که متوجه نمیشویم کی آغاز شد و کی پایان یافت. قبل از ورود به کنگره، فکر میکردیم که همه آغازها و پایانهایمان تلخ هستند و هر آغازِ تلخی، پایانی تلخ دارد. اما امروز به تازهواردین این پیام داده میشود که اگر زندگیِ تلخ و تاریکی را قبل از ورود به اینجا داشتهاید قرار است این آغازِ جدید، سرآغازِ مسیری متفاوت باشد و پایانی دلنشین و شیرین را تجربه کنید؛ زیرا در کنگره الگوهای زیادی را مشاهده میکنید، از جمله فردی که امروز در جایگاه تولد نشسته است.
این هفته، هفته راهنما نیز هست. مایل بودم که این هفته را به تمام راهنماهای کنگره ۶۰، بهخصوص راهنمای بزرگوار و خدمتگزار عاشق و خالصِ شعبه شیخ بهایی تبریک بگویم؛ چه راهنماهای دارای شال نارنجی، چه راهنماهای دارای شال سبز و چه راهنماهای ویلیام وایت؛ انشاالله که این خدمتها گوارای وجودشان باشد.
تمام راهنماها از مثلثِ «ساختن انسان» که آقای مهندس در سیدیِ «کلمه» به آن اشاره کردهاند، عبور کردهاند؛ مثلثی که شامل خواسته قوی، جهانبینی و پیگیری است. آنها همچنین از لحاظ فیزیولوژی خود را به مرحلهای رساندهاند که بتوانند از فیلترهای آقای مهندس عبور کنند و موفق و سربلند بیرون بیایند و به انسانهایی فولادین تبدیل شوند؛ زیرا آنها قرار است انسان بسازند، گوارای وجودشان باشد.
تایپیست: مسافر امیر (لژیون۱۰)، مسافر محمد (لژیون۲۰)، مسافر جواد (لژیون۲۱)، مسافر اسماعیل (لژیون۲۱)
ویرایش: مسافر حسین (لژیون۲۳)، مسافر مهدی (لژیون۱۶)
تهیه و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
711