English Version
This Site Is Available In English

حرکت با تفکر چالش مسیر را کم میکند

حرکت با تفکر چالش مسیر را کم میکند

هشتمین جلسه از دوره سوم جلسات کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی دلیجان با استادی همسفر مرضیه، نگهبانی همسفر پریسا و دبیری همسفر صنوبر با دستور جلسه «وادی سیزدهم (پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست.) و تاثیر آن روی من» روز چهارشنبه ۲۴ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

از نگهبان و دبیر صمیمانه سپاسگزارم که اجازه دادند من در این جایگاه خدمت کنم. همچنین از همسفر مژگان صمیمانه سپاسگزارم که فرصت استادی خود را به من سپردند و اجازه دادند که این جایگاه را حس کنم، لذت ببرم و از وجود شما و همه عزیزان آموزش بگیرم. من در مسیر متوجه شدم که امروز استاد هستم. از دل صحبت می‌کنم که انشاءالله به دل همه شما بنشیند. دستور جلسه وادی سیزدهم است: «پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است». ما می‌دانیم که همه ما زمانی که به دنیا می‌آییم ابتدا نوزاد هستیم، دوره نوزادی تمام و به دوره کودکی می‌رسیم. سپس دوره کودکی تمام می‌شود و وارد دوره نوجوانی و جوانی می‌شویم و این مراحل ادامه می‌یابد. پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. زمانی که کودکی ما تمام می‌شود، به جمع نوجوان‌ها وارد می‌شویم و هر مرحله پایان یک نقطه و  آغاز مرحله جدید برای ما می‌شود. ما می‌دانیم که قبل از ورود به کنگره با تنش‌ها و چالش‌ها‌یی‌ که در زندگی‌ خود داشتیم، پایان خوبی نداشتیم.

همیشه زندگی‌ ما به یک روال بود، نقطه سر خط، ولی دوباره بر اساس همان چالش‌ها زندگی ما شروع می‌شد. اما با آموزش‌های کنگره گرفتیم و با خدمت کردن، یاد گرفتیم که تفکر کنیم و آن‌گونه که شایسته است، نقطه را به پایان برسانیم و آغاز جدیدی داشته باشیم. همیشه سعی می‌کنیم در زندگی‌ طوری رفتار کنیم که عمل ما با تفکر و تجربه همراه باشد تا چالش‌ها و ناگواری‌ها در مسیر راه کمتر باشد. در مورد خط، خطوط موازی هیچ‌گاه به هم نمی‌رسند. ولی وقتی خطی که نقطه داشته باشد، یعنی پایان، که آغاز خط دیگری است. حتی ما در بُعد دیگر هم آغاز جدیدی از زندگی داریم. اگر زندگی ما در این بُعد همراه با آموزش، عشق و خدمت کردن باشد، مسلماً در بُعد دیگر نیز می‌توانیم زندگی‌ خود را بر اساس خدمت، آموزش و با عشق ادامه دهیم و این پایان می‌تواند سرآغاز خط دیگری باشد. اخیرا پیمان وادی هشتم را اجرا نمودم و آن آغاز جدیدی برای خطوط زندگی‌ام است؛ زیرا حس های جدیدی را تجربه کردم چون من پیمان بسته‌ام که ناخالصی‌های گذشته‌ام را با خدمت کردن جبران کنم. پیمان بسته‌ام برای رسیدن به خواسته‌هایم تلاش و کوشش کنم.

این آغاز جدیدی برای من بود که مسیر زندگی خود را برای رسیدن به هدف ادامه دهم. خوب که فکر می‌کنم ما از ابتدای ورود به کنگره، از وادی اول تا وادی چهاردهم را یکی یکی در زندگی‌ خود تجربه می‌کنیم. ما در کنگره‌۶۰ آموزش می‌گیریم تا می‌رسیم به وادی سیزدهم و پس از آن وادی چهاردهم است که یعنی عشق به مخلوقین خداوند. یعنی من همسفر باید عشق بلاعوض به مخلوق خداوند داشته باشم. اگر عشق بلاعوض به مخلوق داشته باشم، می‌توانم به عشق قدرت مطلق دست یابم و‌ این همراه با خدمت کردن است. من آموزش گرفتم که باید در سفر دوم خدمت کنم و نباید دچار سکون شوم، باید حرکت و خدمت کرد. پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است و هر خط جدید همراه با شروع خدمت جدید آغاز می‌گردد و همزمان آموزش‌هایی را از کنگره دریافت می‌کند. اگر قرار است که خدمت کنم، خدمت کردن فقط منحصر به سیستم کنگره‌۶۰ نیست و ما بیرون از کنگره هم می‌توانیم خدمت کنیم. وقتی که یک زباله را از روی زمین برمی‌دارم، می اندازم به سطل زباله به سلامت شهر، شهروندان و پاکبان‌ها کمک می‌کنم.
خدمت کردن باعث افتخار من است و می‌توانم در هر خط آغاز خود را با حس خوب شروع کنم. چون وقتی که من خدمت می‌کنم، حال من خوب است و می توانم آن را به دیگران هم منتقل کنم، می‌توانم پایان خوبی هم داشته باشم. ولی اگر خدمت نکنم و آموزش‌هایی که گرفته‌ام را عملی نکنم، مسلماً حال من هم خوب نیست. دیده‌بان محترم، آقا کوروش، خدا رحمتش کند، همیشه  می‌فرمودند ما باید مثل یک الاغ باشیم، یعنی خودمان را به نفهمی بزنیم. به عبارتی نسبت به‌ مسائل اطراف خود بی تفاوت باشیم و هر چیز و هر حرفی که دیگران به ما می‌گویند برای‌ ما مهم نباشد. وقتی این‌‌طور باشد، می‌توانیم حال خوب را تجربه کنیم، انرژی بگیریم، خدمت کنیم و آموزش بگیریم و آغاز و پایان خوبی داشته باشیم. اگر افکار و رفتار دیگران برای‌ ما مهم باشند، مسلماً نمی‌توانیم آغاز خوبی داشته باشیم؛چون حرف‌های دیگران روی ما انرژی منفی می‌گذارد و ما باعث می‌شود ما از آموزش‌ دور بمانیم. در کنگره راهنما به من آموزش داد. من هیچ آشنایی و آگاهی از کنگره نداشتم، راهنمای تازه‌واردین طی سه جلسه من را با کنگره شصت آشنا و علاقه مند کرد. بعد از آن 10 تا 11 ماه در کنار راهنمای DST خود  آموزش گرفتم.

راهنما تلاش و کوشش کرد که من عوض شوم و از تاریکی و جهالت بیرون بیایم و به روشنایی برسم و آغاز نو داشته باشم.روزهایی که من درگیر تاریکی و نادانی بودم و در جنگ و جدال با خود، الان با عشق و محبت و تفکر و آموزش یاد گرفتم که چگونه با دیگران رفتار کنم. یاد گرفتم چه موقع بنشینم، بلند شوم و صحبت کنم و در حرف دیگران صحبت نکنم. این‌ها همه آموزش‌های کنگره و راهنما به من است. این هفته، هفته راهنما است. من چگونه خدمت کنم که آغاز نو داشته باشم؟ باید از راهنمای خود سپاس‌گزاری کنم با یک شعر، نوشته زیبا و با پاکت دادن گرچه به ظاهر مبلغ پاکت مهم نیست و راهنما نیازی به پول من ندارد. اگر راهنما نیازی به پول داشت، نمی‌آمد اینجا رایگان خدمت کند، می‌رفت کاری پیدا می‌کرد و درآمدی داشت. پس راهنما برای چه به کنگره می‌آید اینجا که چه کار می‌کند؟ می‌آید که هر ماه به ماه ؛ مثلا فلان مقدار درآمد نداشته باشد. راهنما با عشق خدمت می‌کند. شما هم باید با عشق یک پاکت به او بدهید و با یک شعر و دل‌نوشته زیبا همراه باشد این خود یعنی  پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری. وقتی راهنما پاکت را باز می‌کند و این نوشته را می‌خواند، فردای آن روز آغازش دلنشین است. چون نامه‌ای از رهجو خوانده که به دلش نشسته و خستگی‌اش بعد از 10 ماه و 11 ماه در می‌رود و خستگی که تنش بود سبک می‌شود و آغاز جدید پیدا می‌کند برای اینکه دوباره رهجوی تازه بگیرد.

ولی اگر راهنما پاکت را بگیرد و آن دل نوشته که دوست دارد داخلش نباشد و بیاید مثلاً دو میلیون، سه میلیون یا پنج میلیون پول بگذارد تو پاکت و بگوید من پول دادم به راهنما، ولی دلنوشته در آن نباشد، آخرش آن حس زیبا و عشق را راهنما به دست نمی‌آورد و آن آغازی که باید با یک نوشته داشته باشد را ندارد. این هفته باید صمیمانه از راهنمایان خودتان سپاسگزاری کنید که این آغازی می‌شود برای راهنما و باعث می‌شود استوارتر و دلپسندتر خدمت کند. من با وجود ناخالصی که در زندگیم داشتم و با وجود یک مسافر مصرف‌کننده، هیچ وقت پایان خوبی نداشتم. هیچ وقت نقطه‌ی خوشی در زندگیم نمی‌دیدم و با مسافرم در دو‌ خط موازی قرار نداشتیم. مسیر راه هم برایم باز نبود. نمی‌دانستم، سرگردان بودم و نمی‌دانستم کجای کار هستم و بچه‌هایم را نمی‌دیدم. چه کسی کمک کرد پایان خط و نقطه‌ را پیدا کنم؟ چه کسی کمک کرد که بگوید، اینجا پایان  خط است نقطه سر خط. آموزش گرفتی، سفر اول بودی، تمام شد، رفتی سر خط، سفر دوم قرار است دوباره مثل سفر اول باشی، نه سفر دوم سخت‌تر از سفر اول است. باید یک تکانی به خودم بدهم، باید راهنمای خود را با خدمت کردن شاد کنم. صندلی‌ها را جابه‌جا می‌کنم. می‌توانم با بغل کردن و آغوش گرفتن رهجوهایی که سفر اول هستند، انرژی خود را که در سفر دوم هستم به آنها منتقل کنم و بگویم یک روزی هم من مثل شما بودم و‌آنها همیشه ساکن نیستند، در حرکت هستند و تغییر می‌کنند.

ما انسان‌ها تغییرپذیریم. همین‌طور که از دوران نوزادی پله‌پله می‌آییم بالا و تغییر می‌کنیم. ما باید کاری انجام دهیم که آغاز خوش داشته باشیم. وقتی که به بچه آموزش می‌دهیم که عزیرم وقتیه به مدرسه یا مکان دیگری می‌روی، باید لباست پاکیزه باشد. صبح که آغاز می‌شود، اول به پوشش خودش نگاه کند که پاکیزه باشد و با بوی خوش به مدرسه برود. این باعث می‌شود که ما هر روز، هر روز، هر روز که یک ثانیه زمان ما می‌گذرد، بزرگ‌تر می‌شویم. عقل ما بزرگ‌تر می‌شود، هوش ما بیشتر می‌شود. موقعی که می‌گفتیم هر چه پیرتر می‌شویم، عقل‌مان کمتر می‌شود، به قول قدیمی‌ها، خیلی کوتاه می‌شویم و می‌رویم تو زمین و دیگر تمام ولی آقای مهندس می‌ فرماید: ما اصلاً همچین چیزی تو کنگره‌۶۰ نداریم. آموزش گرفتن اصلاً پیر و جوان ندارد. خدمت کردن هم که پیر و جوان ندارد. پس ما هر چه می‌رویم بالاتر، باید آگاهتر بشویم و آموزش‌هایمان بیشتر شود.

این باعث می‌شود که ما انرژی‌های بیشتری دریافت کنیم و آغاز نو داشته باشیم. آغاز نو برای ما همراه با فکر خوب است. مثلا خانم مریم، روبه‌روی من نشسته است و می‌خندد. ایشان وقتی می‌خندد باعث می‌شود دل آدم شاد شود. وقتی که دل آدم شاد شود، حس خوب هم به آدم دست می‌دهد و این خودش باعث می‌شود که روز خوب باشد. پس لفظ حال خوب نشانه این است که روز را با عشق آغاز کردیم. وقتی که صبح از خواب  بیدار می‌شویم، می‌گوییم خدایا به امید خودت، یعنی چه؟ یعنی من روزم را می‌خواهم با حس خوب، با عشق و با آرامش شروع کنم. این وادی‌ها یکی یکی مسیر را نشان می‌دهند و شما را به وادی سیزدهم می‌رسانند. در این مسیر، خیلی تکان‌ها خوردید، خیلی چالش‌ها برایتان بوده و خیلی اتفاقات برایتان پیش آمده است. شاید عقب نشسته‌اید، شاید به جلو آمده‌اید، شاید گریه کرده‌اید، شاید بی‌خوابی کشیده‌اید؛ ولی آخر این نقطه با آموزش هایی که در کنگره ۶۰ گرفتید سرفرازی و خوشحالی و شادی شما رقم می‌خورد.

 

تایپ: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم)
عکاس: راهنمای تازه واردین همسفر کوثر
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
همسفران نمایندگی دلیجان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .