یازدهمین جلسه از دوره شصت و هفتم کارگاههای آموزشی،خصوصی کنگره ۶۰،به نمایندگی ابن سینا به استادی مسافر مرتضی ،نگهبانی مسافرعلی ودبیری مسافرامیر حسین با دستور جلسه(وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من) در روز چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز بکار نمود.
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر
از خدای خود سپاسگزارم که یکبار دیگر این فرصت به من داده شد تا در این جایگاه حضورداشته باشم و آموزش بگیرم.از آقای ایمانی تشکر میکنم که این فرصت را به من دادند تا استاد این جلسه باشم.
در مورد دستور جلسه وادی سیزدهم که عنوان میکند پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. در این دستور جلسه من معنای خط و نقطه را یاد گرفتم.
بیرون از کنگره افراد زیادی هستند که فکر میکنند اگر ماشین بخرند و یا شغلی پیدا کنند دیگر به موفقیت رسیدهاند و کار تمام است و اگر به خواسته خود برسم کار تمام است اما وقتی به کنگره آمدم برعکس این اتفاق افتاده بود و از خودم این سؤال را میپرسیدم که چه ماشین بخرم که چه بشود؟ یا ترک کنم که چه بشود؟ یک سری از این مسائل به خاطر ترس و یک سری به خاطر ناامیدی بود و اصلاً هیچوقت کارم پیش نمیرفت اما با وارد شدن به کنگره امیدوار شدم وقتی این وادی را متوجه شدم و خواندم. مهندس میفرمایند تمام وادیها در دل وادی اول هستند که در وادی اول مهندس توضیح میدهند همهچیز در ابتدا مثل صفحه سفید است و مانند صفحه نقاشی است و ذرهذره تصویر پدیدار میگردد. در قدیم یک بازی بود در یک صفحه کاغذ اعداد را به ترتیب به هم وصل میکردیم و آن تصویر پدید میآمد. در کنگره هم درست مانند این بازی است زمانی که خواستههایی داریم با کمک راهنما این نقطهها را به هم وصل میکنیم و بعد آن تصویر پدیدار میشود که از معنای آن تصویر میتوان متوجه شد که ما چه تصویری را کشیدهایم. در این وادی در مورد تغییر و تبدیل و ترخیص صحبت میشود و با وصل کردن نقطهها به هم دیگر پدید میآید. وقتی نقطهها به هم دیگر وصل میشود تبدیل میشود به تصویری از خواستههای ما و تبدیل میشود و بعد ترخیص میشود و به سراغ خواسته بعدی میرود. این وادی به من آموزش داد که هیچچیز تمامشدنی نیست و حتی با مرگ انسان از بین نمیرود. وقتی سفر اولم نوبتم سفر دوم شروع میشود و خیلی از خواستههای دیگر...
اما اگر مسافری به حرفهای راهنما گوش دهد میتواند به پایان خط برسد و خط جدیدی را شروع کند ولی من اینطور فکر میکنم مسافرانی که در کنگره 60 قرار میگیرند مانند بچههایی هستند که میخواهند نقاشی یاد بگیرند ، مداد رنگیهایی که به آنها داده میشود مثل شربت اپیوم میماند یک سری استفاده میکنند و ذوق میکنند و فکر میکنند که نقاش هستند و خودشان نقاشی میکنند و به حرف راهنما یا معلم گوش نمیدهند و هر چیزی که خودشان بلد هستند میکشند و اصلاً نقاشی یاد نمیگیرند چون ظرفیت داشتن مداد رنگی و دفتر نقاشی را ندارند و نمیخواهند که بدانند ولی کسانی هستند که میآیند و به حرف معلم یا راهنما گوش میدهند و درست نقاشی میکشند و هر چیز راهنما و معلم میگوید انجام میدهد و بعد از گذشت مدتی نقاش میشود و راحت میتواند نقاشی بکشد ولی کسانی که این کار را نمیکنند در سفر خود موفق نخواهند بود.
کسانی که به کنگره میآیند و ظرفیت استفاده از شربت را ندارند ، چون در ابتدای سفر نیروهایی هستند که مسافر را به جلو هل میدهد اگر ظرفیت نباشد و میروند و مثل بچهای که خودش نقاشی میکشد موفق نمیشوند.
در درمان اعتیاد من از آن بچه هم بچهتر بودم چون اگر چیزی میدانستم به کنگره نمیآمدم، و نه من، بلکه بسیار کسانی هستند که در کنگره حضور دارند و از من بسیار هوشمندتر هستند و متوجه شدهاند که در بیرون از کنگره خبری نیست و اگر امکان این بود که دوماهه یا ششماهه یا کمتر به درمان رسید هیچکدام به کنگره نمیآمدیم. پس اگر به کنگره آمدم به حرف معلم و راهنمای خود گوش میدهم و راهنما به من آموزش داد که نقطهها را چگونه با خطها به هم وصل کنم. من با یادگرفتن جهانبینی و با گوش دادن به سیدیها و نوشتن سیدیها این بازی را یاد گرفتم و میدانستم که این آموزهها را میتوانم در زندگی خود اجرا کنم و یک نقاش خوب باشم و درست سفر کنم.
اما کسانی که با سرخودشان جلو میروند هیچوقت نقاش نمیشوند.
مهندس میفرمایند اول و آخر همهکسانی که مواد مخدر مصرف میکنند از پل کنگره 60 عبور میکنند. من به حرف گوش دادم و رسیدهام به سفر دوم اما آن مسافری که به حرف راهنما گوش نداده سه سال دیگر بهجایی که من رسیدهام میرسد.
این خوب نیست که من زمان صرف کنم اما چیزی یاد نگیرم و حال خوبی به من دست نمیدهد. من به دلیل نداشتن علم کنگره در بیرون از کنگره همینطور بودم و مسیر غلط را صدبار میرفتم و تکرارش میکردم و هر سری با مصرف بیشتر به خود و اطرافیان و خانوادهام آسیب میرساندم.
مدام یک خط را تکرار میکردم ولی در کنگره 60 من یاد گرفتم هر چیزی را سر جای خودش استفاده کنم با تفکر حرکت کنم. به یاد میآورم زمانی که در لژیون میخواستم صحبت کنم بریدهبریده و تکهتکه حرف میزدم اما با مرور زمان بهجایی رسید که حداقل راجع به یک موضوع مانند عشق حداقل پنج دقیقه صحبت میکردم. این با تکرار اصلاح میشود. من این را یاد گرفتم که پایان نقطه سرآغاز خط دیگری است و این وادی قبل از وادی عشق آمده بدان معنا که من با اتمام سفر اول باید سفر دوم را شروع کنم همانطور که آقای حکیمی فرمود حداقل یک سال بعد از سفر اول نیاز است سفر دوم را ادامه داد چون مانند دیواری است که تازه رنگشده و نمیتوان به آن تکیه داد.
ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.
.jpg)
نگارنده : مسافر سجاد لژیون نهم
تنظیم و تایپ : مسافر مهزیار لژیون بیست و یکم
عکس : مسافر یوسف لژیون هشتم
- تعداد بازدید از این مطلب :
201