English Version
This Site Is Available In English

گروه‌خانواده_صفات منفی ذهن ما را شلوغ می‌کنند

گروه‌خانواده_صفات منفی ذهن ما را شلوغ می‌کنند

هدف اصلی ادیان، ساختن انسان بوده است تا بتواند با کسب اطلاعات و آگاهی‌ها، از حیاتی مطلوب و همراه با آسایش و آرامش بهره‌مند شود. این حیات آنقدر اهمیت دارد که خداوند برای آن وعده بهشت را داده است. بهشت به معنای مکانی است که در آن آسایش و آرامش وجود دارد. برای دستیابی به این آگاهی، ما به سه ضلع یک مثلث نیاز داریم: یک ضلع آن آموزش جهان‌بینی، ضلع دیگر آن فیزیولوژی یا جسم انسان، و قاعده آن خواستن انسان است که او را به مرحله‌ای می‌رساند تا از زندگی خوبی برخوردار شود.

در یکی از جلسات پرسش و پاسخ که توسط جناب آقای مهندس برگزار شد، سوالی مطرح شد که ممکن است برای بسیاری از ما پیش آمده باشد: چرا ذهنی شلوغ داریم و نمی‌توانیم چیزها را به خوبی درک کنیم؟

پاسخ این است که ما انسان‌ها برای رسیدن به اهداف و خواسته‌های خود باید مراحلی را طی کنیم و به آگاهی لازم در مورد آن خواسته‌ها برسیم. به عنوان مثال، فردی که می‌خواهد تحصیلات خود را تا مقطع دکترا ادامه دهد، باید پله به پله پیش برود و سال‌ها زمان صرف کند تا به این مرحله برسد. برای رسیدن به ذهنی آرام نیز باید تجربیات و باورهای خاصی را کسب کنیم. به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد شنا یاد بگیرد، باید به تدریج این کار را انجام دهد. اگر بدون آموزش ناگهان به آب بپرد، ممکن است غرق شود.

ما باید به این درک برسیم که صفات منفی مانند دروغ‌گویی، کینه، و حسادت ذهن ما را شلوغ می‌کنند و باعث می‌شوند مدام به مسائل بی‌اهمیت فکر کنیم. مثلاً ممکن است دائماً به این فکر کنیم که چرا فلانی به ما حرفی زد یا کنایه‌ای گفت. باید سعی کنیم این مسائل را سریعاً از ذهن خود خارج کنیم و به آن‌ها نگه نداریم. انجام این صفات رذیله مانند ریختن سم مهلک درون جسم ماست و می‌تواند باعث بروز انواع بیماری‌ها شود. همچنین، باید از نگه‌داشتن مطالب کم‌اهمیت و بی‌ارزش در ذهن خودداری کنیم، زیرا این‌ها باعث شلوغی ذهن و از بین رفتن آرامش ما می‌شوند. انسان باید به مرحله‌ای برسد که به مسائل جزئی و کم‌اهمیت فکر نکند، مثلاً اینکه چرا فلانی این‌گونه رفتار کرد یا چرا اجازه نداد حرفم را بزنم.

در ادامه، جناب آقای مهندس خاطره‌ای تعریف کردند که بسیار شنیدنی و تأمل‌برانگیز است. ایشان در اوایل کار خود در یک کارخانه مشغول به کار بودند که سوپروایزر آنجا یک مهندس آلمانی بود. این سوپروایزر به ایشان گفت: "تو هیچ‌وقت مهندس نخواهی شد." این جمله در ذهن آقای مهندس باقی ماند و باعث شد ایشان تمام تلاش خود را برای رسیدن به مقام مهندسی انجام دهند. وقتی ایشان به این مقام رسیدند، نزد آن مهندس آلمانی رفتند و گفتند: "دیدید که من بالاخره مهندس شدم؟" سوپروایزر در پاسخ گفت: "من فقط شوخی کرده بودم، تو چرا این را در ذهن خود نگه داشتی؟" این خاطره نشان می‌دهد که گاهی ما بدون دانستن منظور واقعی افراد، حرف‌های آن‌ها را به اشتباه برداشت می‌کنیم و این باعث ناآرامی ذهن ما می‌شود.

اگر به مرحله‌ای برسیم که با خود بگوییم نگه‌داشتن این افکار و کینه‌ها به درد ما نمی‌خورد و آن‌ها را از ذهن خود بیرون بریزیم، آنگاه ذهن ما آرام می‌شود. وقتی ذهن آرام شود، می‌دانیم چه بگوییم، چه نگوییم، چه بکنیم و چه نکنیم. در واقع، به همان آرامش درونی خواهیم رسید که هدف اصلی ادیان و زندگی مطلوب است.

نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مهدیه(لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر معصومه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .