جلسه چهارم از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی یوسف با استادی راهنما همسفر زهرا، نگهبانی همسفر ربیعه و دبیری همسفر فریبا با دستور جلسه «وادی سیزدهم (پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه 23 بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
صحبتهای خود را با نام و یاد خدای بزرگ شروع میکنم و سپاسگزار خداوند و تمام نیروهای الهی هستم که به من اذن داده شد در جمع دوستان پرمحبت کنگره60 و خدمتگزار باشم و بتوانم از شما عزیزان آموزش بگیرم. از نگهبان و دبیر محترم، گروه مرزبانی و همه خدمتگزاران شعبه کمال تشکر را دارم.
در رابطه با دستور جلسه، همیشه برای من اینگونه است که هر بار هر یک از وادیها، آدرسی از خودم را به من میدهند.فکر میکنم دلیل اینکه با خواندن مجدد هر وادی، یک نکته جدید برداشت میکنم، دقیقاً این است که من در نقطه گذشته خود نیستم و در یک مسیر و سرآغاز جدید قرار دارم. وادی سیزدهم برای من وادی جذاب و جالبی است، به این خاطر که ماندگاری من در کنگره از قلم شروع شد، همانطور که مسیر سقوط من هم از قلم شروع شد. من یکسری نوشته دارم که اگر کسی که در حال حاضر ناامید است بخواند، حتما خودکشی خواهد کرد؛ اینقدر که این نوشتهها سیاه و از قعر ظلمت و تاریکی است. مسیر خدمتی من نیز از سایت کنگره و از رابط خبری لژون شروع شد و اتفاقاتی که در ادامه، قلم برای من رقم زد.
چیزی که در این وادی با آن مواجه هستیم، یک کلمه به نام نقطه است. نقطه یعنی جایی که من هستم، البته نه در صور آشکار، بلکه در صور پنهان؛ با توجه به خواسته من، روح من، قدرت جن من، وضعیت نفس من و تمام اجزای صور پنهان من، در نقاط مختلفی قرار میگیرم. قبل از ورود به کنگره، من یک آدم دو خطی بودم، خط خانواده و کار یعنی حتی تحصیل هم در آن نبود و پرونده آن را بسته و کنار گذاشته بودم. زمانی که وارد کنگره شدم و یک مقدار جلو آمدیم، خطهای جدیدی اضافه شد؛ خط عضویت در کنگره، خط سردار، خط خدمت ، خط تحصیل و غیره که من بدون آنکه بدانم در این خطوط در نقاط مختلف کار میکردم و نفس من قدرت میگرفت و تا یک زمان علمی به اینکه میگفتند پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است، نداشتم.
اکنون به جهت اینکه به تازگی نتایج آزمون آمده است، خالی از لطف نیست که تجربه خود را از آزمون راهنمایی بیان کنم. سال 1398 اولین سالی بود که در آزمون راهنمایی شرکت کردم و قبول نشدم و برای منی که همیشه تمام آزمونها را قبول شده بودم، سقوط بدی پر از منیت، خشم و عصبانیت در حال وقوع بود. من در نقطهای قرار داشتم که آن نقطه میتوانست منجر به صعود من شود، ولی منیت پیشی گرفته بود. اگر روح راهنمایم، عشق، عقل و ایمان ایشان و باور و حس مثبتی که به او داشتم نبود، قطعاً همانجا نقطه زندگی من جابهجا میشد و خدا میداند که شاید ده سال دیگر دوباره به کنگره باز میگشتم. آن چیزی که به نظر من مهم است، این است که در نقاط مختلف بتوانم خودم و میزان رشدم را در همان نقطه ببینم، میزان تغییر عقل، عشق و ایمان خود را بررس کنم. ببینم جنس عشق من از چیست؟ جنس عشقم آن عشقی است که میخواهد جایی را منفجر کند و تخریب ایجاد نماید یا از جنسی است که به دنبال سازندگی است. ببینم در زندگی و خانه حال خوشی دارم یا برای رسیدن به خواستههایم به دنبال جنگ، دعوا، سقوط و تباهی هستم. به عنوان مثال دیگر راهنمای خود را تا جایی قبول دارم که آن چیزی که من دلم میخواهد را بگوید یا ایمان و باورم به راهنمایم صددرصدی است.
اوایل ورود به کنگره شاید اشرافی به این موضوعات نداشته باشیم و خیلی چشم بسته جلو بیائیم، اما وقتی اعتماد میکنیم، به مرور زمان یک چیزهایی در وجود ما شکل میگیرد. خدا را شکر میکنم، امروز از آزمون 98 چندین سال گذشته است و میخواهم به دوستانی که آزمون دادهاند و در صور آشکار فکر میکنند موفق نشدهاند، بگویم که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. در آن نقطهای که قرار گرفتهاید، خودتان را پیدا کنید، درسهایی که گرفتهاید را پیدا کنید، رشدی که اتفاق افتاده است را پیدا کنید و از مسیر ناامید نشوید.
آقای مهندس یک مثال قشنگی در یکی از سیدیها میزنند که الان به خاطرم آمد؛ میگفتند درخت سیب وقتی شکوفه میزند، لحظهای که میخواهد میوه دهد، شکوفه برگهایش میریزد و در ظاهر من فکر میکنم شکوفه به بار ننشسته است و میوه نمیدهد، کاملاً که پژمرده شد و نقطهای که من در ناامیدی کامل هستم، آن ته مانده شکوفه تبدیل به میوه سیب میشود. گاهی برای همه ما به این شکل است؛ اما یادمان باشد که لزوماً وقتی از یک نقطه ترخیص میشویم، نباید انتظار داشته باشیم که بهترین اتفاقات برای ما رقم بخورد.
گاهی اوقات ممکن است مسافر یا نفس خودم که از آن ناامید هستم، به یک باره حرکتی نماید که از من در صور پنهان پیشی بگیرد. بنابراین نگاهم به امروز و این لحظه نباشد و فراموش نکنم که هیچ حرکتی در هستی از بین نمیرود. تمام چیزهایی که من در حال تجربه کردن آن هستم، شاید فراز و فرودهای آن سخت باشد و خوشی و تلخی داشته باشه، ولی وقتی به این موضوع نگاه میکنم که در جایگاه عظیمی به نام راهنمایی قرار میگیرم و منجر به این میشود که رهجوی من آسیب کمتری ببیند؛ اگر از تجربیات من استفاده نماید، وقتی بهایی که پرداخت کردهام منجر به این شود که ده نفر کمتر آسیب ببینند، جای شکر دارد و همیشه باید شکرگزار باشم که در جایگاه راهنمایی قرار دارم، جایگاهی که من در زمره ابدال قرار گرفتم، تبدیل در من اتفاق افتاده است و میتوانم به دیگران هم کمک نمایم که تبدیل شوند و با حال خوش زندگی کنند. امیدوارم همه کسانی که اینجا هستند و همه کسانی که در راه هستند، ثابتقدم مسیر خود را طی کنند و خطوط زندگی خود را به زیبایی ترسیم کنند.
مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر فرشاد
عکاس: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر هانیه (لژیون سوم)
تایپ، ویراستاری و ارسال: همسفر نرگس نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یوسُف تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
216