اولین جلسه از دور بیستم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی باباطاهر همدان با استادی راهنمای محترم مسافر منصور، نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه (وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من) روز یکشنبه ٢١ بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان منصور هستم یک مسافر
در درجه اول خدا را شاکر و سپاسگزارم که بار دیگر توفیق شد در این جایگاه در محضر شما دوستان عزیز قرار بگیرم و از محضر شما عزیزان آموزش بگیرم. خدا را هزاران بار شکر میکنم که کنگره را در مسیر من قرار داد تا بیایم اینجا درمان شوم و حرکت کنم به سمت اینکه به تعادل برسم. تشکر میکنم از جناب مهندس دژاکام عزیز بنیان کنگره ۶۰ که خودشان و خانوادهشان را وقف این راه کردند که بعد از درمان خودشان مردانه ایستادند و این بستر را فراهم کردند که همه ماها بیاییم اینجا نه تنها اینجا در سطح کل کشور و به زودی انشالله در سطح کل جهان شاهد این کار باشیم. از راهنمای عزیز خودم آقا عبدالله ایجنت محترم، مرزبانی فعلی، نشریات، اوتی و همه دوستانی که در هر جایگاهی دارند زحمت میکشند سپاسگزار همه آنها هستم و خدا را شکر میکنم بابت وجود این عزیزان.
در مورد دستور جلسه، وادی سیزدهم و تاثیر آن به روی من؛ در وادی سیزدهم که تیتر آن میگوید پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است که اگر بخواهیم در مورد وادی صحبت کنیم شاید ساعتها بتوان در مورد آن صحبت کرد ولی بیشتر بحث آن موضوعی است که چه تاثیری روی من گذاشته است. در مورد تغییر، تبدیل و ترخیص صحبتی نمیکنم که بیشتر دوستان در مشارکتهایشان به آن میپردازند لیکن من چند نکته آن را اشاره میکنم. درسی که خودم گرفتهام از وادی سیزدهم و تاثیری که روی زندگی من گذاشته است. دوستان من خودم را دارم میگویم قبل از اینکه من بیایم کنگره ۶۰ و درمان شوم ذهن من مانند میز کار گستردهای بود، میز کاری یک کیلومتری در یک کیلومتری بود که روی آن ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ پرونده باز بود، نصف کاره که شروع کرده بودم و رهایش نمودم به قولی ذهن من هم درگیر همه آنها بود و هیچ کدام را نمیتوانستم به پایان برسانم، نمیتونستم تمامش کنم چرا ؟ چون انرژی من پخش میشد روی هزار تا کار یا ۱۰ هزار تا کار نمیدانم ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا هر چند تا که بگویم، روی پروندههای باز.
وادی سیزدهم به من میگوید که اولاً پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست. اولاً این موضوع را من باید متوجه شوم این نیست که من کاری را شروع کردم و این را تمام کردم دیگر کار من تمام شده است. یکی از اساتید موفقی به نام جهان میگوید: جایزه انسانهای بزرگ بعد از حل کردن یک مشکل بزرگ یک مشکل بزرگتر است بعد از حل کردن یک چالش یک چالش بزرگتر. پس ما این را باید در نظر داشته باشیم که که من آمدهام اینجا آموزش بگیرم، من وقتی کلاس اول ابتدایی را پاس کنم و قبول شوم میتوانم وارد کلاس دوم ابتدایی شوم. مطمئناً کلاس دوم ابتدایی درسهایش نسبت به کلاس اول ابتدایی سختتر میباشد و مطمئناً رفته رفته سختتر نیز میشود و ما در کنگره یاد میگیریم که اگر کاری را انجام دادیم نباید با خیال آسوده دنبال کارمان برویم نه، باید همیشه ذهن من، تفکر من، تمرکز من آمادگی این را داشته باشد که همیشه من درگیر باشم با مشکلات با مسائل با چالشها، چرا؟ چون اینها موهبت الهی هستند، اینها هستند که من را رشد میدهند به قولی بزرگ میکنند و به من آموزش میدهند.
به عنوان مثال اگر من در کلاس اول با پارتیبازی نمرهای بگیرم بروم دوم و سوم و چهارم، بالاخره عاقبت چه شود و چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ پس من باید شکرگزار باشم، به خاطر این مصائب، این مشکلات و این آزمونهای الهی و این سختیها، حالا هر موضوعی که هست.

نکته بعدی باز میگوید این موضوع، این مسئله و این خط را تمام کردی و به پایان خط رسیدی و نقطه را گذاشتی یک خط دیگری شروع میشود، یک صفحه دیگر باز میشود، پس این نباشد که من فکر و ذکرم و تمام تمرکزم این باشد که مثلاً آمدهام اینجا سفرم را شروع کردم، از اول سفر فکر و ذکر و تمرکزم این باشد که من سفر اولم را تمام کنم، خب این باید باشد و هدف این است که تو بیایی سفر اولت را تمام کنی و وارد سفر دوم شوی، ولی در طول این ۱۰ ماه الی ۱۱ ماه سفر، کاری که انجام دادهای در سفر اول، چی برداشت کردی؟ چه چیزی عاید من شده است؟ چه چیزهایی را یاد گرفتهام؟ من در کلاس اول ابتدایی آیا حروف الفبا را یاد گرفتهام؟ آیا آب بابا را یاد گرفتهام یا نه؟ صرفاً یک چیزی حفظ کردم، یک چیزی گذراندم که فقط آن نمره را بگیرم، آیا صرفاً فقط نمره قبولی را گرفتم یا نه؟ یک چیزی یاد گرفتم که در زندگیم به دردم بخورد؟ آیا من یاد گرفتهام که اگر دچار یک موضوعی میشوم، دچار خشم میشوم چگونه با آن برخورد کنم، دچار ترس میشوم چه کار کنم؟ دچار استرس میشوم چه کار کنم؟ دچار ناامیدی میشوم چه کار کنم؟ یا نه صرفاً یک چیزهایی یاد گرفتهام یک مدت زمانی را گذراندهام و یک شربتی را خوردم تیپر کردهام و به رهایی رسیدهام. این خیلی مهم است که دوستان از این مسیره لذت ببریم از این خطی که داریم مینویسیم لذت ببریم.
بعضیها هستند که میخواهند بروند مسافرت و شروع میکنند مثلاً از اینجا میخواهند برود مشهد، گازش را میگیرند و یک کله میروند مشهد، حالا برای خیلی از آنها نیز خیلی اتفاقها میافتد ولی خیلی افراد هستند که وقتی حرکت میکنند و به شهری میرسند در آنجا استراحت کرده و در این مسیر که در حال حرکت در آن هستند به جای سرسبزی که میرسند، همچون یک پارک در آنجا استراحت میکنند و از آن مسیر هم لذت میبرند.
وادی سیزدهم به نظر من این را به من میگوید، علاوه بر اینکه این مسائل، سختیها و مشکلات، آزمایشها، امتحانها برای رشد من و موهبت الهی هستند و هر کدام را حل کردم و آن را تمام نمودم، پشت بند آن موضوع و مسئله بزرگتری که به خاطر من و برای آموزش من و رشد من است و میگوید در حین حل این مسئله، در حین گذراندن این سفر، در حین نوشتن این خط، هم حواست باشد که لذت ببری، صرفاً نگاهت به پایان نقطه نباشد، به پایان خط نباشد، از این مسیری که داری میروی استفاده کنی، لذت ببری. از آن تغییری که اتفاق میافتد، از آن تبدیلی که اتفاق میافتد و در نهایت ترخیصی که میخواهی بشوی لذت ببر، لذت ببر تا با گوشت، پوست و استخوانت درکش کنی و لمسش کنی که وقتی رفتی خط بعدی، در مرحله بعدی و فاز بعدی یک چیزهایی رفته باشد به قول معروف در عمق وجودمان، جانمان رفته باشد. خیلی ممنون که به صحبتهای من گوش دادید.
.jpg)

تایپ و عکس: مسافر محمدرضا ( لژیون چهارم )
تنظیم و ارسال: مسافر مسعود مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
192