English Version
This Site Is Available In English

کسی که با ادب است قطعاً عاقبت بخیر خواهد شد

کسی که با ادب است قطعاً عاقبت بخیر خواهد شد

جلسه‌ی دهم از دوره‌ی یازدهم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی دلیجان با استادی راهنما مسافر محمد، نگهبانی مسافر عباد و دبیری مسافر رضا، با دستور جلسه:" وادی سیزدهم و تأثیر آن بر روی من و تولد یکمین سال رهایی مسافر احمدرضا" ، در روز شنبه ۲۰ بهمن ماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

 

سخنان استاد:

سلام دوستان محمد هستم، یک مسافر. خداوند را سپاس‌گزارم که این فرصت و لیاقت به من داده شد بخاطر اینکه بتوانم روز به روز یاد بگیرم و به حال خوش برسم. از گروه مرزبانی، ایجنت محترم تشکر می‌کنم که به من اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم، امروز صبح وقتی که داشتم به وادی سیزدهم فکر می‌کردم انگار‌ یک قفل ذهنی برای من باز شد و این بود که از وادی اول تا یازدهم که نگاه کنیم از وادی تفکر تا رود‌های خروشان و چشمه‌های جوشان می‌بینی که همه این‌ها یک ابزار هستند برای اینکه ما به سه وادی آخر برسیم.

 

تفکر کردم و باید ببینم چه تفکری کردم آیا خواسته من درمان اعتیادم بوده؟ آیا بعد از ده ماه توانستم به درمان برسم یا خیر و یا تفکر کردم که بتوانم از لحاظ خانوادگی خانواده خود را سر و سامان بدهم و یک راهی را شروع کردم و در آخر مثلاً یک سال بعد توانستم امر اولی را که خواسته‌ام، توانسته‌ام به اجرا در بیاورم یا خیر، به نظر من این قبولی‌ها مثل یک ابزار می‌مانند که من به سه وادی آخر برسم که که اول می‌شود، در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود و بعد می‌گوید پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است، یعنی چی؟

یعنی اینکه باشه درمان اعتیاد تو تمام شد خیلی خب، دمت گرم، مرسی و بعد از درمان می‌خوای چکار کنی؟  همانطور که آقای مهندس می‌گوید فتح قله چندان اهمیتی ندارد و مهم این هست که از خود اثری و نشانی بگذارم و باید ببینم چه چیزی می‌خواهم بکارم یا در کنگره باید کاشت؛ مثال این مانند گل رز هست که چند صباحی هست و می‌رود و یا درخت گردو که چندین سال پابرجاست و باید یک اثری از خود بر جای بگذارم و امر یا کار جدیدی که می‌خواهم بکارم آیا درخت گردو است یا چیز دیگریست و آیا می‌خواهم یک اثری از خود در کنگره بر جای بگذارم یا خیر.

بعد یک‌ماه، دوماه که از ر‌هایی گذشت از کنگره بروم و انگار که نه انگار نه خانی آمده نه خانی رفته و بعد از وادی سیزدهم وادی عشق و محبت است که بسیار قشنگ چیده شده‌اند و مثل این می‌ماند که من یک اثری در کنگره کاشته و می‌خواهم این اثر ده سال بماند و در طی این ده سالی که ذره ذره پیموده‌ام به این عشقه می‌رسم و این همان چیزی هست که همه ما به دنبال آن می‌گردیم، ما یک زمانی مواد مصرف می‌کردیم که به آن حالت سر خوشی که مانند عشق هست برسیم و یا مانند یک نفری که نامزد کرده با دیدن نامزدمش به آن حال و هوا می‌رسد و یا وقتی فرزندمان به دنیا می‌آید خوشحال و سر خوش هستیم.

این حالت‌های که گفته شد دائمی نیستند و ما به دنبال یک حال و هوای عشق دائمی می‌گردیم و باید به وادی آخر رسید که الزام رسیدن به این وادی، آن وادی‌های قبلی که از وادی یک تا یازده شروع می‌شود و بعدش وادی دوازدهم و سیزدهم هست تا برسیم به وادی عشق یعنی وادی چهاردهم و قطعاً و قطعاً این سه وادی آخر ما رو به وادی عشق می‌رساند و عشقی که بیداری،حالت خوب است. خوابی، حالت خوب است. مال نداری، حالت خوب است. مال داری، حالت خوب است. چیزی می‌گیری، حالت خوبه چیزی می‌دهی، حالت خوب هست. انشالله که همه ما روز به روز و رفته، رفته به این مرحله برسیم و حال دل‌مان خوش باشد.

دستور جلسه دوم(تولد یکمین سال رهایی مسافر احمدرضا)

پیام تولد مسافر احمدرضا

ما بایستی آنچه در توان عقلی می‌گنجد انجام بدهیم، به عبارتی مسئول اول خود باشیم و سپس به خداوند بسپاریم.

قسمت دوم جلسه"تولد یک سال ر‌هایی مسافر احمد رضا هست". یک شعری هست که می‌گوید: گشته‌ام از فیض عشق، موی به مو، دوست دوست/ این نه بُوَد او منم، وین نه منم اوست اوست. من یک زمانی که مواد مصرف می‌کردم هیچگاه فکر نمی‌کردم که یک رهجویی داشته باشم که تولد یکسال ر‌هایی را برای آن جشن بگیرم و مطمئن باشید که تک به تک شما راهنما‌هایی هستید که یک روز به این جایگاه می‌رسید که تولد رهجوی خود را جشن می‌گیرید و پیام احمد رضا را می‌خوانم که خیلی هم به کارش می‌آید و آن این است که می‌گوید: ما بایستی آنچه در توان عقلی می‌گنجد، انجام بدهیم به عبارتی مسئول اول خود باشیم و سپس به خداوند بسپاریم‌.

 

امیدوارم که پیام را احمدرضا عزیز گرفته باشد که بتواند از پیام استفاده بکند. در مورد احمدرضا اگر بخواهم بگویم کوهی از ناامیدی بود و احمدرضا هر روز می‌خواست از کنگره برود؛ یعنی، یک روز می‌خواست مشهد برود، یک روز می‌خواست برود پناهنده شود، یک روز می‌خواست برود نجف، می‌گفت من می‌خواهم معتکف بشوم و می‌گفت که این دنیا دیگر به درد من نمی‌خورد. هر روز یک ناامیدی داشت و من با کوهی از ناامیدی روبرو بودم و من باید همیشه با تاریکی او می‌جنگیدم.

ناامیدی وحشتناک‌ترین مسأله در انسان است و به قول همسفرم که گفت انسان ناامید نمی‌تواند انسان بدی بشود و نه می‌تواند انسان خوبی باشد و انسان ناامید حتی دزدی هم نمی‌رود انجام دهد، یعنی در جا متوقف می‌شود و من با کسی طرف بودم که کاملاً متوقف شده بود و فکر می‌کرد که کار او تمام شده است و حتی به این مسأله‌ایمان هم داشت و مأموریت اصلی من این بود که به او بگویم که کار تو تمام نشده است و هیچ اتفاقی هنوز نیفتاده است. خیلی سفر خوبی داشت و مسأله من این بود که خیلی ناامید بود. هرچه می‌گفتم او چشم می‌گفت و به او می‌گفتم جلوتر بیا و او را بازی می‌دادم و بعد از ر‌هایی می‌گفت کار من تمام است و اتفاقی برای من خواهد افتاد و من نگهبان نخواهم شد و به او می‌گفتم که نگهبان جلسه بشود اگر اتفاقی افتاد و تو را اعدام کردند حداقل شش جلسه در کنگره نگهبان جلسات بوده‌ای و خوب می‌شود. آمد، نگهبان جلسه شد، عضو لژیون سردار شد و امسال هم دو مرتبه در سرداری شرکت کرد و پرداخت را انجام داد و کسی که هیچ وقت فکر نمی‌کردم که راهنما شود، شد. خواست و جنگید، این قبولی مبارکشان باشد.

 

ما گاهی به کنگره می‌آییم و فکر می‌کنیم که خوش خوشان است و روندی است که حال ما همیشه خوب است، نه اینگونه نیست؛ کنگره از تاریکی به روشنایی است یعنی، تاریکی‌ها را باید رد کنیم. یعنی ابتدا داروی اوتی می‌خوریم و در تاریکی می‌رویم وبعد از این گذرگاه عبور می‌کنی و به روشنایی می‌رسی، احمدرضا این مسأله را رد کرد و راهنما شد که مبارکش باشد. فکر می‌کنم من چیزی که از همه دریافت می‌کنم این است که همه احمدرضا را دوست دارند و این خوبی اوست خصوصیت برتر احمدرضا برای من با ادب بودن او است و انسان با ادب قطعاً عاقبت بخیر خواهد شد و دیگر خصوصیات او خیلی سر به زیر است و چشم را یاد گرفته است و ادا در نمی‌آورد. هرچه به او می‌گوییم چشم می‌گوید و کارش را درست انجام می‌دهد‌.

امیدوارم روزی در این جایگاه بنشیند روزی که ممکن است من دیگر در دلیجان نباشم و تولد رهجویانش را جشن بگیرد. خاطره‌ای که من دارم احمدرضا یک آشنایی داشت که آمده بود داروی اوتی او را برداشته بود و جای دارو آب ریخته بود و ماده خیلی رقیقی درست کرده بود و آمد به من گفت. به او گفتم من کاری برای تو نمی‌توانم انجام بدهم و برای تو داروی تهیه کنم و گفتم اتفاقی است که افتاده است کاری نمی‌شود کرد. می‌خواهم از‌ایمان او بگویم. در یکی از سی‌دی‌ها شنیده بود که آقای مهندس می‌گویند دیسپ ضد درد است و برای یک سفر اولی دیسپ به جای دارو خوردن خیلی بد و ناخوشایند است و تمام آن چند روزی که دارویش تمام شده بود به جای آن دیسب می‌خورد و خیلی راحت آن سه‌، چهار روز را گذراند و بعد از چند روز نامه‌ی داروی او را نوشتم و این گذرگاه سخت را رد کرد و آن همان‌ایمان بود و چیزی که اثر دارو را کم می‌کند به جای دارو خورد و خیلی هم اثر کرد. تبریک می‌گویم به او و دختر‌های گلش، انشالله که او و خانواده‌اش در کنگره باشند و خدمتگزاران خوبی باشند و از بهشت روی زمین نهایت استفاده را ببرند. مچکرم، مرسی.

 

اعلام سفر مسافر احمدرضا:

آخرین آنتی ایکس تریاک،متد دی اس تی، داروی درمان شربت اوتی، ۱۰ماه و۵روزسفرکردم، راهنما آقامحمد لژیون دوم، ورزش درکنگره فوتبال، و الان یک سال وپنج ماه ۲۷ روز هست که آزاد و رها هستم.  درضمن ۱۰ماه و۶روز سفر سیگار داشتم با راهنمایی آقامحمد لژیون دوم والان یک سال و۳ماه ۲۴روزاست که آزاد و رها هستم، ورزش درکنگره فوتبال.

آرزوی مسافر احمد رضا

طبق رسم کنگره دو خواسته دارم: یکی را برای خودم نگه می‌دارم و یکی را بیان می‌کنم؛ آرزو می‌کنم خواسته‌ها و اندیشه‌ها در بیرون از کنگره قوی شود و راه باز شود برای تازه واردین، همه‌ی مصرف کننده‌ها و حتی کسانی که مصرف نمی‌کنند به درمان برسند و بتوانند به کنگره بیایند و به حال خوش برسند.

مشارکت مسافر احمدرضا 

 

خداوند را شاکر و سپاسگزارم که امروز در بین شما حاضر شدم. از آقاي مهندس و خانواده‌ی محترمشان تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند تا آموزش بگیرم. از خانواده‌ی بزرگ کنگره۶۰ تشکر می‌کنم،از ایجنت قبلی نمایندگی دلیجان احمد آقا تشکر می‌کنم که زحمات و صبر ایشان باعث شد که به این مرحله برسیم.

روزی داخل پارک این جلسات را برگزار می‌کردند تا این شعبه شکل بگیرد و به جایگاه فعلی برسد،تشکر می‌کنم از دوستانی که از شهر قم می‌آمدند، آقا امیر، آقا جعفر، آقا یاسر، حسین آقا. تا این شعبه شکل گرفت. از آقای خوش روز و مادرشان تشکر می‌کنم؛‌‌ امیدوارم به این درک برسم که چگونه در یک روز دو مرتبه به تهران رفت و آمد کردند. اگر زحمات ایشان نبود قطعاً من که به درمان نمی رسیدم چون اگر جواز داروی اوتی،فقط در قم بود رفت و آمد برای من خیلی سخت بود،از آقا محمد ایجنت محترم، آقا سعید‌، آقا حمید، آقا مصطفی و همه ی کسانی که در بخش اوتی و در بخش سایت خدمت می کنند،از مرزبانان فعلی آقا عباد، آقا دانیال، آقا محمد جعفر، آقا مسعود و احمد آقا تشکر می‌کنم، از هم لژیون های خودم تشکر می‌کنم.

اگر بخواهم از خودم صحبت بکنم با یک داستان شروع می‌کنم؛در زمان های قدیم شهری بود که مردمان این شهر سپاسگزار و شاکر نعمت‌های خدا بودند و خداوند هم به خاطر شکرگزاری آنها نعمت های فراون تری به ایشان می‌داد،اما زمانی رسید که این بندگان شروع کردند به ناسپاسی؛و اولین چیزی که از آنها گرفته شد قوه‌ی عقل بود؛ آن پیامبر درونی. اما خداوند باز هم بنده‌های خود را دوست داشت و برای راهنمایی آنها پیامبر بیرونی را فرستاد.

ولی آنها در سیستم ایکس خود تخریب ایجاد کرده بودند و وارد ضد ارزش‌ها شده بودند آنها حاضر نبودند برگردند به طرف روشنایی و نابود شدند. من هم از روی جهل و نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آگاهی خودم و عدم شناخت سیستم ایکس ،‌ در سیستم ایکس خودم تخریب ایجاد کردم و وارد ضد ارزش‌ها شدم و هر چه به طرف ضد ارزش ها رفتم آسمان درونی‌ام تیره و تاریک شد‌ و طوفان بر پاشد.باران می‌بارید اما به علت دوری از خداوند و پرداختن به ضد ارزش ها‌ و نا‌امیدی من برداشتی نداشتم. ۲ماه به زیارت امامزادگان معصوم می رفتم تا از خداوند خواهش کنم که یک راهی پیدا شود که از تاریکی ها خارج شوم.

آقا محمدبهروز خاطرشان هست یک شب او را در امامزاده دیدم با دوستانشان درمورد علم و ثروت صحبت می‌کردند ، پیام کنگره به من رسید و ۸ ماه بعد از طریق یکی از هم لژیونی‌هام به من مجدد گفته شد و من وارد کنگره شدم. در خیابان نراق که نمایندگی کنگره دلیجان در گذشته آن‌جا بود آقا محمد بهروز را دیدم از من پرسید این‌جا چه کار می‌کنی و به او گفتم که برای ترک اعتیاد آمده ام،او گفت که اینجا اعتیاد را ترک نمی‌دهند بلکه درمان می‌کنند؛ در واقع راه درمان را به شما نشان می‌دهند و جای خیلی خوبی آمده‌ای و من را به کنگره دعوت کرد باز هم تشکر می‌کنم از او و رهایی رهجوی ایشان مسافر علیار را تبریک می‌گویم . باز هم از آقا محمد راهنمای خودم تشکر ویژه‌ای می‌کنم ،آقای مهندس و خودتان را تشویق کنید.

 

 

در ادامه رهایی علیار رهجوی لژیون سوم 

 

اهدای هدیه به نفر اول آزمون دی‌ماه (مسافر مهرداد)

 

تایپ: مسافر عباس(رهجوی لژیون یکم)- مسافر میلاد(رهجوی لژیون سوم)
عکس، بارگزاری و ارسال خبر: مرزبان خبری
نمایندگی دلیجان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .