English Version
This Site Is Available In English

قدر داشته های خود را بدانیم

قدر داشته های خود را بدانیم

پانزدهمین جلسه از دور اول سری جلسات ماهانه لژیون سردار نمایندگی آبیک با استادی پهلوان مسافر بهزاد، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر امیر با دستور جلسه «چگونه در کنگره 60 قدردانی کنیم» در روز پنج شنبه18 بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت 15:30آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که در شعبه آبیک هستم در حضور شما عزیزان و بار اول است که شعبه آبیک می‌آیم شعبه خوبی دارید، آن روزی که آقای مهندس آمده بود یادم می‌آید که از پیشرفت شعبه صحبت کردند و اون روز قرار بود من استاد جلسه باشم ولی صبح آن روز با آقای رحمانی تماس گرفتم به علت شرایط کاری در شعبه باغستان مهمان داشتیم جلسه را کنسل کردم ،بعداَ گفتند آقای مهندس آمده اینجا  آن روز دو بار حالم گرفته شد یک بار به علت اینکه نتوانستم بیایم و یک بار هم به خاطر اینکه آقای مهندس آمده بود و من نبودم ، خدا قوت می‌گویم به آقا سامان و کسانی که در این شعبه خدمت می‌کنند ،همانطور که آقای مهندس فرمودند پسران و دخترانی در حال مصرف هستند وزندگیشان در آشوب است می‌آیند  در کنگره شصت از اعتیاد رها می‌شوند و این لژیون سردار است که خیلی از این کارها را انجام می‌دهد به واسطه اینکه پایه‌های مالی کنگره را قوی می‌نماید  اگر این پایه‌های مالی قوی نشود آنهایی که قرار است یک روز وارد کنگره شوند مجبورند دیرتر وارد کنگره شوند چون که وقتی یک شعبه در هر شهری ایجاد می‌شود آدم‌های آن شهر یا شهرستان آسان می‌توانند رفت و آمد نمایند و وارد مسیر درمان شوند و از برکت کنگره ۶۰ استفاده نمایند.
درباره دستور جلسه که چگونه در کنگره 60 قدردانی کنیم، بزرگترین قدردانی که من در کنگره می‌کنم و اولین چیزی است در کنگره یاد گرفتم درباره قدردانی این است هر چیزی را  در کنگره به دست می‌آورم  این نیروی انسانی که پشت آن است و نیروهایی که می‌آیند و به من نوعی خدمت می کنند از آنها تشکر و قدردانی کنم ،چرا که وقتی که من تشکر و قدردانی می‌کنم یعنی دیدم که شما به من لطف کرده‌اید، دیدم که به من محبت کرده‌اید و وقتی که تشکر نمی‌کنم یعنی ندیدم در درون خودم این اتفاق می افتد، در این شعبه میایم و از امکانات این شعبه استفاده می‌کنم و سی‌دی‌ها را گوش می‌دهم حالم خوب می‌شود و برای این حال خوب هیچ تشکری نمی‌کنم، حواسم نیست که چرا حالم خوب شده است در کنگره در حال گرفتن رهایی می‌باشم و حالم خوب است اوضاع احوال زندگیم خوب است .
همه ما مصرف کننده مواد مخدر بودیم چه شده است که امروز مواد مصرف نمی‌کنیم و راهنما شدم ،مرزبان شدم، خدمتگزار لژیون سردار شدم، بعضی وقتا یادم می‌رود که خوب شدم و مواد نمی‌زنم ،هروئین می‌زدم و الان شربت اوتی می‌خورم و در حال سفر می‌باشم، این دستور جلسه می‌خواهد بگوید که فراموش نکنم چیزی را که امروز به دست آورده ام ببینم ، آن چیزی را که امروز دارم قدر دان باشم  نه چیزی را که در آینده می‌خواهم به دست بیاورم من شاید خودم خیلی موقع‌ها حواسم نیست و آینده را نگاه می‌کنم که یک چیزی به دست بیاورم اگربه آن برسم حالم خوب می‌شود وآن چیز که امروز دارم را از دست می‌دهم اگر این را درون خودم به وجود بیاورم و حواسم باشد و گاهی به خود تلنگر بزنم که از کجا آمدم و چطوری آمده‌ام و چطور حالم خوب شده و اگر ببینم چه چیزی پشت این خدمت و نعمت هست و ازآن تشکر و قدردانی کنم یعنی دیدم و اگر دوباره به من داده شود باز هم می‌بینم بزرگترین چیزی که این دستور جلسه می‌خواهد به من یاد بدهد همین  است .


وقتی ما وارد کنگره می‌شویم کسی به ما نمی‌گوید که باید هزینه‌اش را پرداخت کنید، یکی از بچه‌ها در لژیون می‌گفت که ما می‌رفتیم مشاوره و سر دقیقه‌ای که حرف مشاوره تموم می‌شد یک زنگ روی میز او بود که زنگ را می‌زد و می‌گفت وقت شما تمام است و برو هزینه‌اش را پرداخت کن من می‌آیم در کنگره و چندین ساعت در اینجا آموزش می‌گیرم از سی دی‌ها آموزش می‌گیرم و هیچ زنگی اصلاً وجود ندارد کسی از من چیزی نمی‌خواهد ولی من باید متوجه باشم که باید یک چیزی از من بخواهند و من باید یه کاری بکنم اینکه به من تلنگری زده نمی‌شود و از من چیزی نمی‌خواهند این خیلی خوب است و این یعنی عشق و محبت و چیزی که در کنگره است به رایگان است ولی خود من چی آیا نمی‌خواهم این را ببینم؟آیا نمی‌خواهم کاری در مقابل این اتفاق انجام دهم حرکتی انجام دهم.
قدردانی در کنگره این را به ما یاد می‌دهد که آن چیزی را  به دست می‌آورم ببینم و بهای آن چیزی را که به دست آورده‌ام پرداخت نمایم من وقتی برای اولین بار پرداختی لژیون سردار را انجام دادم هر سال این اتفاق برایم  می‌افتد و چند روز قبل حال من دگرگون است و روزهایی را که مصرف کردم و دربه دری اعتیاد را کشیده‌ام برای من تکرار می‌شود و می‌خواهد به من یادآوری کند ،فکر می‌کنم سال ۹۲ بود که لژیون سردار در شعبه فرهنگسرا شکل گرفت و مبلغ آن ۵ میلیون تومان بود و من چند روز در این فکر بودم که ۵ تومن را بدهم یا ندهم و اگر می‌خواهم بدهم آن را چطورتهیه کنم و چطور پرداخت کنم و هر چقدر شما این تفکر را انجام دهید،تفکرازیکجا شروع می شود و یکجا تمام می‌شود، از یک مبدا معلوم به یک مقصد معلوم.
  هر چقدر این فکر را مرور می‌کردم به اینجا می‌رسیدم که این حالی که امروز به دست آورده‌ام بهایش چقدر است این بها را پرداخت کن، وقتی برای دنوری شرکت کردم همینطور و درونم اجازه نمی‌داد که در این نقش بازی کنم و بیخیال نباشم و بازی نکنم و بعضی از ما اینطوریم که وقتی بحث پول می‌شود کنار می‌کشیم و خیلی وارد بازی نمی‌شویم مگر آنکه موضوع شو باشد مثلاَ پول انداختن در عروسی‌ها که می‌گویند آقاسامان ۱۰۰ میلیون تومان برادرش می‌گوید که برادرم پول انداخته و نمی‌شود که من نندازم و اگر اسم نوشتن نبود شاید نصف جمعیت پول نمی‌انداختند وقتی در لژیون سردار می‌آیم و مشارکت می‌کنم  اسم برایم معیار نیست در پهلوانی هم وقتی می‌خواستم مبلغ را پرداخت نمایم همین حس باعث شد که از صندلی بلند شوم اعلام نمایم مبلغ پهلوانی را. من وقتی با خودم روبرو می‌شوم دیگر نمی‌توانم بنشینم چطور این زندگی برگشته است و من مواد مصرف نمی‌کنم و چطور دارم سالم زندگی می‌کنم همه این‌ها بها دارد و به اعتقاد من بهایش را کنگره نمی‌گیرد و کنگره هیچ وقت نمی‌گوید بیا و این کار را انجام بده، قشنگی آن هم به همین است ولی من بهای چیزی را که به دست آورده‌ام را می‌آیم و پرداخت می‌کنم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید ممنونم.
تایپ:مسافر بهروز(لژیون سوم)
عکس:مسافر امیرحسین (لژیون اول)
ویراستاری وارسال:مسافر علی (لژیون اول)
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .