English Version
This Site Is Available In English

وجود انسان، مثل یک پازل است

وجود انسان، مثل یک پازل است

اولین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی زنجان با استادی دنور راهنما همسفر اعظم، نگهبانی پهلوان راهنما همسفر غزال و دبیری دنور همسفر زهرا با دستور جلسه «در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی می‌کنیم؟» در روز دوشنبه 15 بهمن‌‌ماه 1403 ساعت 15:00 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

الهی شکر که اجازه بودن و اجازه خدمت در این لژیون به شکل دیگری به من داده شد.

گاهی اوقات انسان بایستی برای اینکه به آن درکِ درست از روشنایی برسد، بایستی یک سری از تاریکی‌ها را سپری کند.

در کلام‌الله شریف داریم که خودِ خداوند برای انسان دام پهن می‌کند، انسان را به دام می‌اندازد و خود برای رهایی از آن دام به انسان کمک می‌کند.

گاهی اوقات بایستی یک سری محرومیت‌ها برای انسان به وجود بیاید که با گذرکردن از آن محرومیت‌ها، به یک سری چیزها برسد. این دیگر بستگی به خود انسان دارد که آن محرومیت برای او یک گذرگاه خیلی سخت همراه با یأس و ناامیدی باشد؛ یا پله پرتاب.

تو می‌توانی از آن محرومیت گذر کنی و به محرم بودن برسی. به جایی برسی که اجازه دیدن و دانستن یک سری مطالب به تو داده می‌شود.

برای من به این صورت است که وجود انسان، مثل یک پازل است. زمانی که آن هبوط اتفاق افتاد، تکه‌تکه این پازل در هستی و در کائنات پخش شد و هر کدامش در یک جایی افتاد.

زمانی که انسان در یک بستری قرار می‌گیرد که این بستر بر پایه اصل، بر پایه حق و حقیقت است و به انسان آن فر انسانی را یادآوری می‌کند.

چون در یک مسیر ارزشی قرار داری و آموزش‌های الهی به تو داده شده، خواه‌وناخواه آن بیداری و هوشیاری و دیدن به تو داده می‌شود و زمانی که آن سفر درونی را شروع می‌کنی، زمانی که می‌خواهی از ظلمت به نور حرکت کنی؛ متوجه می‌شوی که یک سری از این تکه‌های پازل نیست.

ولی اگر خواب باشی و اجازه دیده‌شدن به تو داده نشود، تو هرگز و اصلاً متوجه بودن این پازل نمی‌شوی، چه برسد به اینکه بخواهی تمام تلاش خود را بکنی تا آن تکه‌های پازل را سر جای خودش قرار بدهی.

شاید گاهی اوقات به واسطه تربیتی که پدر و مادر به بچه می‌دهند یا به‌عنوان اینکه ادب حکم می‌کند؛ ما یک سری از شکرگزاری‌ها و قدردانی‌ها را بلد باشیم و انجام ‌دهیم؛ ولی اینکه بخواهد به‌صورت "باید قدردانی کنم" در درون ما باشد، ما آن را نداریم.

وقتی من رسیدم به یک جایی که استادم می‌گوید: «بشکافید آنچه شکافتنی نیست، در دلِ سنگ بروید و ترکیب‌ها را جدا نمایید».

وقتی من همین پیام را در جزءبه‌جزء زندگی‌ام عملی بکنم، کلمه قدردانی را برای خود می‌شکافم.

"قدر" یعنی چه؟ یعنی حد و اندازه، آن "دانی" به من آدرس این را می‌دهد که ریشه از دانایی دارد. تا زمانی که من روی آن مراتب دانایی و مراحل آگاهی کار نکنم، هرگز به آن دانایی که مدنظر آن قدردانی هست، نمی‌رسم.

گاهی اوقات برای درک بعضی از مطالب باید این چشم سرم را ببندم و دریچه دلم را باز بکنم، با چشم دل ببینم که ببینم این موضوع می‌خواهد به من چه بگوید.

اگر بخواهم از دل نگاه بکنم، با دریچه دلم نگاه بکنم، از زاویه و صور دیگری به موضوعات نگاه بکنم؛ خیلی بهتر می‌توانم پی ببرم به اینکه این دستور جلسه برای من حکم همان بایدونبایدها است. برای من حکم همان گاردریلی را دارد که یادآور می‌شود که اعظم حواست باشد.

گاهی اوقات ما حس طلبکاربودن را داریم. می‌گوییم کنگره این رو به من داد و در مقابلش اینها را انجام دادم. این جواب خواه‌وناخواه آن "کبر" رو در من به وجود می‌آورد؛ ولی وقتی آن هوشیاری را دارم، حواسم به بایدونبایدها هست.

اگر یک مقدار به عقب برگردیم و زندگی‌های خودمان را ببینیم، به زیبایی تمام متوجه می‌شویم که در زندگی ما چه اتفاقی رخ‌داده است. وقتی انسان با جان‌ودل آن قدردانی را انجام می‌دهد، وقتی به معنای واقعی از هستی و کائنات سپاسگزار است، سطح انرژی و کیفیت انرژی و آن ارتعاشی که دارد، خیلی بالاتر است.

اگر دقت بکنیم، خیلی زیبا متوجه می‌شویم که وقتی در حال قدردانی هستیم، حال خودمان خیلی بهتر است. خودمان حس خیلی بهتری داریم و همه این‌ها برای من به واسطه بودن در این بستر رقم خورده است.

سعی و تلاش زیادی می‌کنم تا روی خودشناسی خودم کار بکنم که بتوانم آن تکه‌های پازل را به‌موقع سر جایشان قرار بدهم.

اگر امروز منِ اعظم شال نارنجی بر گردنم است، تمامش برمی‌گردد به آموزش‌هایی که در لژیون از راهنمای خوبم، دنور ایجنت همسفر یاسمن یاد گرفتم و ایشان شوق خدمت و عشق خدمت را در دل من کاشتند.

تایپ: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .