English Version
This Site Is Available In English

چرا باید قدردانی کنیم؟

چرا باید قدردانی کنیم؟

دومین جلسه از دوره بیست و هشتم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی عطار نیشابوری در روزهای پنجشنبه، استادی: راهنمای محترم مسافر حسین، نگهبانی: مسافر احمد، دبیری: مسافر علی و دستور جلسه «چگونه از کنگره ۶۰ قدردانی کنیم؟ و جشن یک سال رهایی مرزبان محترم مسافر جلال» در تاریخ: ۱۴۰۳/۱۱/۱۸ ساعت ۱۶:۳٠ آغاز به کار نمود.


خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر، خداوند را شاکر و سپاسگزارم که بار دیگر این فرصت را به من داد که در این جایگاه بنشینم و صحبت‌های شما عزیزان بتوانم بهترین نتیجه را برای زندگی خودم بگیرم، در رابطه با دستور جلسه این هفته‌مان ما ۴ تا دستور جلسه شبیه به هم داریم در کنگره ۶۰ که مربوط به هم هستند، یکی کمک من به کنگره و کمک کنگره به من، یکی در استحکام پایه‌های علمی کنگره من چه کرده‌ام؟ و یکی جشن گلریزان و یکی هم در کنگره ۶۰ ما چگونه قدردانی می‌کنیم.


اگر دقت کنیم می‌بینیم که این چهار دستور جلسه گرد و واحد هستند و یک معنی خاصی را برای من و شما می‌خواهد معنا کند و بگوید که این دستور جلسات آن‌قدر مهم هست که چهار مرتبه به شکل مختلف دارد برگزار می‌شود ما در کنگره ۶۰ تمامی ما با یک حال خراب و با دنیایی از ناامیدی وارد کنگره ۶۰ شدیم وقتی وارد کنگره ۶۰ می‌شویم اولین چیزی که می‌بینیم آن هولوگرامی است که عمل سالم، معرفت و عدالتی است که در کنگره ۶۰ است و من همیشه به ره‌جوهای خودم در لژیون می‌گویم من تعصبی به کنگره ۶۰ ندارم ولی می‌دانم که از کنگره ۶۰ از گذشته، تاکنون جایی بهتر و زیباتر و اینکه قوانینش کامل و جامع‌تر باشد.
من نمی‌توانم پیدا کنم، به خاطر اینکه وقتی وارد اینجا می‌شویم یک عدالت و برابری هست اینجا فرقی نمی‌کند زمانی که شما وارد می‌شوید باید جلسه توجیه را بنشینید و راهنما را انتخاب کنی با حس و حال خودت و بنشینی سر لژیون پس فرقی نمی‌کند و کاسب یا دکتر یا اجتماعی و بازاری هرچه که باشد فرقی نمی‌کند و اکنون هم که دارید می‌بینید در کنگره ۶۰ در ادامه دوستان دنور یا سردار می‌شوند یا پهلوان می‌شوند و این‌جوری نیست که بیاییم و ردیف اول صندلی‌ها را خالی کنیم و بگوییم که فقط باید دنور یا پهلوان بنشیند این است که کنگره ۶۰ را زیبا می‌کند.


بازی زندگی یک نوع بازی است که تلخ و شیرین است، تلخ است و هم شیرین اما آن چیزی که آن را بالانس می‌کند همان عدالتی است که به وجود می‌آید و با عدالت زندگی ما بالانس می‌شود، این روزها و این تولدها را که دارند برگزار می‌کنند که ما یادمان باشد که تمامی ما هیچ‌کس باحال خوش وارد کنگره نشده است ولی من همیشه دستم به نگاه بچه‌ها بوده است و من زمانی که سفرم را شروع کردم نگاهم به دست‌های بچه‌ها بود و به دست‌هایی نگاه می‌کردم که به من کمک می‌کردند، یکی از آن دست‌های عزیزی که واقعاً من همیشه نگاهم به ایشان بوده است جناب آقای امیر هوشنگ بود امروز ما باید یادمان نرود این جلسات کسانی بودند که با دست‌هایشان به ما کمک کردند که من مسافر به حال خوش برسم یکی از این اشخاص جناب آقای امیر هوشنگ سوقندی است که بنیان‌گذار این شعبه است که با تمام سختی‌ها رفت‌وآمد و کسانی که در اینجا دارند به حال خوش می‌رسند در رهایی تک‌تک این عزیزان جناب آقای امیر هوشنگ نقش دارد، ما باید قدردان عزیزانی باشیم که آن‌ها درگذشته بودند که قوانین را به‌درستی اجرا کردند تا ما ماندگار باشیم و بتوانیم این مسیر را ادامه بدهیم، ممنونم از اینکه به صحبت‌های من هم گوش کردید دوستان.


در ادامه جلسه جشن یک سال رهایی مرزبان محترم مسافر جلال برگزار شد


اعلام سفر:
سلام دوستان جلال هستم یک مسافر، مدت ۱۰ سال تخریب داشتم با انواع آنتی ایکس، آخرین آنتی ایکس مصرفی: ۳ گرم شیره خوراکی مدت ۱۳ ماه و ۲۰ روز سفر کردم به روش دی اس تی داروی درمان: شربت اوتی نام کمک راهنما: حسین زمردیان ورزش در کنگره: دوچرخه‌سواری الآن هم به لطف خدا و دستان پرمهر جناب آقای مهندس و کمک‌های راهنمای محترمم مدت یک سال و ۱۰ ماه و ۱۰ روز است که از بند مواد آزاد و رها هستم در ادامه مسافر ویلیام هم بودم، نام کمک راهنما: مهدی دشتی رهایی از بند نیکوتین هم ۹ ماه و ۱۰ روز


خلاصه سخنان راهنما:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر، تشکر می‌کنم از تمامی کسانی که باحال خوش خودشان امروز در این جشن ما را همراهی می‌کنند، اگر قرار است از جلال ما صحبتی بکنیم جلال اگر اشتباه نکنم در زمان کرونا آمد سر لژیون من و بعد از مدتی که جریان کرونا پیش آمد از مسیر کنگره دور شد و دلیلش همین بود که کرونا آمده است پس باید مصرف کنم و جلال دوباره بازگشت به مواد مخدر و این تعریف یا تمجید نیست ولی رهجویی که سفرش را خراب کرده است و نافرجام بوده است از ته دلم می‌گویم که جلال از آن دسته افرادی بود که از ته دل دوست داشت دوباره برگردد جلال دوباره آمد و آن برگه انضباطی را پر کرد آمد به سر لژیون من دوباره و خیلی هم دوست داشتم فهمیدم که جلال به‌هرحال یک اشتباهی را مرتکب شده است و دوباره دوست دارد که حالش خوب شود جلسه قبل هم که حضور داشتید گفتم که اشتباه کردن بعضی مواقع ایرادی ندارد.
در اشتباه ماندن مشکل دارد چون اگر قرار باشد که ما آن اشتباه را انجام بدهیم و در آن اشتباه و در آن تاریکی‌ها بمانیم این خیلی بد است و جلال آمد به‌هرحال و خوب شد زمانی هم که برای رهایی رفتیم سرکار خانم نرگس هم تشریف داشتند رفتیم خدمت جناب آقای مهندس و خدا خواست و قسمت شد افتخار این را داشتیم که به‌عنوان یک فرد کوچک از کنگره ۶۰ که در ادامه این روند درمان را جناب آقای مهندس بزرگواری کردند، محبت کردند و درمان این دو فرزند عزیز را به من سپردند، من همیشه به ره‌جوهای خودم می‌گویم که اگر در صراط مستقیم و راه درست باشید حتی آسفالت خیابان هم به درمانتان کمک می‌کند و نمی‌گذارد که از مسیر دور شوید و این را من دیدم که دارم می‌گویم، این مسیر خوبی‌ها را جلال طی کرد و نتیجه آن را هم امروز دارد می‌بیند و بازهم خداوند را شکر و امیدوارم که همیشه در کنار خانواده محترمش سالم و سلامت و در مسیر درست باشد، ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.
خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان جلال هستم یک مسافر، ممنون از همه شما عزیزان که امروز در جشن ما حاضر هستید من هم از سال ۹۹ که شاهد خیلی از تولدها هستم با خودم می‌گفتم که خداوندا می‌شود یک روز هم من بیایم و در این جایگاه باشم و جشن یک سال رهایی خودم را بگیرم ولی خدا را شکر با صبری که جناب آقای مهندس در وادی پنجم می‌گوید و نقطه تحملی که در وادی نهم می‌گوید در کنگره ۶۰ به خواسته‌ات می‌رسی.
خوب من همان‌طور که حسین آقا گفتند من در سال ۹۹ آمدم به کنگره و کارهایی را که در کنگره می‌گفتند نباید انجام بدهی من گوش نکردم و به سرکار می‌رفتم و دوباره باز متأسفانه برگشت کردم و یک روز همینطور که داشتم مصرف می‌کردم در خانه این صحبت مال سه سال پیش است که می‌گویم همینطور که داشتم مصرف می‌کردم یک‌دفعه دیدم که از پشت سرم یک‌لول کاغذ که سر آن‌یک قیف بود آمد و گذاشت روی پیک‌نیک و خلاصه دوباره به کنگره ۶۰ آمدم و از حسین آقا ممنونم که دوباره من را پذیرش کردند همینطور که من مصرف می‌کردم جشن گلریزان بود باحال خراب آمدم و در جشن گلریزان شرکت کردم و می‌دانستم که اگر در کنگره ۶۰ یک پله دو پله روی درمان باشی دیگر بیرون به شما حال نمی‌دهد چون عذاب وجدان دارید و به هیچ صورت شما نمی‌توانید دوباره مصرف کنید، خلاصه دوباره سفر را شروع کردیم و در ادامه همسفرم را هم آوردم و من شاید ازلحاظ ظاهر زیاد به‌هم‌ریخته نبودم ولی ازلحاظ باطن واقعاً صور پنهان من تخریب‌شده بود و خیلی به‌هم‌ریختگی داشتم و اینکه می‌گویند بال پرواز واقعاً برای همین است و شروع کردیم به خواندن کتاب‌ها و سی‌دی‌ها و هر وقت که من حالم خراب بود می‌رفتم، می‌دیدم که یا دارد می‌نویسد یا می‌خواند و من هم برمی‌داشتم و شروع می‌کردم به خواندن و نوشتن و همسفرم خیلی به من کمک کرد از ایشان بسیار ممنونم، ممنونم از اینکه به صحبت‌های من هم گوش کردید دوستان.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان نرگس هستم یک همسفر، تولد را به جناب آقای محمدحسین و محمدرضا و آقا جلال و راهنمای محترمشان حسین آقا و سرکار خانم سما تبریک می‌گویم چون واقعاً همسفر بودن برای سه تا مسافر حتماً و حتماً نیاز به صبر و تلاش و خیلی از پارامترهای دیگر را نیاز دارد تا بتوانی یک همسفر خوب باشی و گله و شکایت نکنی و با آرامش آن وظایف یک همسفر را انجام بدهی و یک همسفر خیلی وظیفه سختی دارد در زندگی مخصوصاً وقتی‌که سه تا مسافر باشد و اگر حتی یک مسافر هم بخواهی که همسفرش باشی واقعاً سخت است چراکه وظیفه همسفر خیلی وظیفه سخت و سنگینی است یعنی اگر من هم آموزش‌ها را در کنگره بگیرم و نتوانم کاربردی نکنم یعنی هیچ‌وقت نمی‌توانم یک همسفر خوب باشم و نتوانم یاد بگیرم که کی صحبت کنم و کی سکوت کنم و چه جوری مسائل را رها کنم که بتوانم حال خوبی داشته باشم، ما در لژیون از رها کردن خیلی صحبت می‌کنیم و هر مشکلی که من نتوانم حلش کنم باید آن مسئله را بتوانم بگذارم کنار و رها کنم و اجازه بدهم که هر چیزی که می‌خواهد پیش بیاید در زمان خودش پیش بیاید و اینکه من بتوانم از مشکلات و کارها ذهن خودم را رها کنم و در آخر هم بهترین‌ها را برای جناب آقای جلال و خانواده محترمشان آرزو می‌کنم، ممنون از اینکه به صحبت‌های من هم گوش کردید.
خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان اسما هستم همسفر جلال، خیلی خوشحال هستم که امروز در جمع شما دوستان عزیز هستم و خداوند را هزار مرتبه شکر می‌کنم که این توفیق را به ما داد که یک سال رهایی مسافرم را با شما عزیزان جشن بگیریم، اگر بخواهم کوتاه در مورد جلال بگویم جلال مصرف‌کننده شیره و تریاک بود و همیشه این را به من می‌گفت که من مصرف‌کننده تفریحی هستم ولی من چون آگاهی از اعتیاد نداشتم نمی‌دانستم که اصلاً ما چیزی به نام مصرف تفریحی نداریم و کسانی که در اوایل به‌صورت تفریحی مصرف می‌کنند در ادامه و باگذشت زمان به مصرف‌کننده واقعی تبدیل می‌شوند و این قضیه به همین منوال پیش رفت و بیشتر هم شد و الآن که می‌گوید آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک ولی قرص هم بود و وقتی‌که محمدحسین و محمدرضا وارد زندگی ما شدند اوضاع خیلی خراب‌تر شد و من نمی‌توانستم جلال را از خانه دور کنم و چون جلال را هم خیلی دوست داشتم و زندگی‌ام را دوست داشتم می‌خواستم هر طور که شده است حفظش کنم و بارها در جلسات گفتم که حس‌های منفی در اطراف من زیاد بودند و کسانی بودند که می‌گفتند زندگی و ازدواج شما به هیچ سروسامانی نمی‌رسد و من تنها چیزی که می‌گفتم این بود که من جلال را دوست دارم و همه‌چیز را می‌پذیرم اما درنهایت و در درون خودم تنها چیزی که از خدا می‌خواستم این بود که جلال خوب بشود و ما تمام راه‌ها را رفتیم و جلال سقوط آزاد بسیار زیاد رفت و در زمان سقوط آزاد هر کار که لازم بود ما انجام می‌دادیم ولی فایده‌ای نداشت و ما هیچ آگاهی نداشتیم که این راه‌ها اشتباه است و آخرین بار جلال با یکی از اقوام از مصرف گفتند که ما می‌رویم به کمپ و ۱۵ روز در کمپ بودند و بعد از ۱۵ روز من با خودم می‌گفتم که فقط وقتی جلال را می‌بینم حالش خوب باشد و چون من در آن زمان به‌تازگی پدرم را ازدست‌داده بودم و از خانواده به دور بودم و بیماری فرزندانمان هم بود و خیلی فشار روی من بود فقط می‌خواستم که جلال در کنار من و در خانه باشد و وقتی‌که دیدم جلال واقعاً خواسته درمان و خوب شدن را دارد من کمکش کردم و یک روز جلال آمد به خانه و گفت که یک مکانی است به اسم کنگره ۶۰ و بعدازآن هم که جلال به کنگره ۶۰ آمد و درمانش را شروع کرد و امروز خداوند را بسیار شاکر و سپاسگزارم که در این جایگاه هستم و از تمامی خدمتگزاران کنگره ۶۰ هم بسیار ممنونم، ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.

 

تایپ و نگارش: مسافر احسان لژیون هشتم
عکاس: مسافر مجتبی لژیون دوازدهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .