English Version
This Site Is Available In English

تقدیر تیری است که از کمان رها شده

تقدیر تیری است که از  کمان رها شده

جلسه ششم از دوره سی‌ و هفتم سری کارگاه‌های آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخ‌بهایی اصفهان‌ با استادی راهنما مسافر حسین، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر امید با دستور جلسه «وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من» پنج‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم مسافر

طبق روزهای پنج‌شنبه دو دستور جلسه داریم، اول وادی دوازدهم و دوم تولد اولین سال رهایی مسافر پهلوان سعید. وادی دوازدهم: «در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود»؛ این یکی از قوانین الهی است و قوانین الهی، قوانینی است که اگر ما به آن اعتقاد داشته باشیم، اجرا می‌شود و اگر اعتقاد نداشته باشیم باز نیز اجرا می‌شود. در ابتدای زندگی خیلی به این مورد توجهی نمی‌شود در صورتی که در کلام‌الله و در کنگره۶۰، آقای مهندس تقریباً در تمام ‌سی‌دی‌های خود به صورتی به این قانون اشاره می‌کنند و هشدار و بشارت می‌دهند که مواظب باشید؛ اعمالی که انجام می‌دهید در آینده نزدیک، بازخورد اعمال‌تان را ملاقات می‌کنید؛ هیچ راهی وجود ندارد که عمل‌مان به ما باز نگردد.

با توجه به فرمایش‌های آقای مهندس که می‌فرمایند: «تقدیر تیری است که از کمان رها شده است» این یعنی امکان بازگشت نیست. بعضی از انسان‌ها مشتاقانه مرگ را ملاقات می‌کنند و بعضی‌ها خیلی از مرگ هراس دارند؛ چون با اعمال و رفتار گذشته خود در یک آنی ملاقات خواهند کرد. یک دعایی در قرآن است که می‌گوید: خدایا بعد از آن‌که ما را هدایت‌مان کردی، دیگر گمراه‌مان نکن. خیلی سخت است که ما یک مرتبه هدایت شده باشیم و دو مرتبه گمراه شویم. کسانی که گناه کمتری انجام می‌دهند یا اصلاً گناهی مرتکب نمی‌شوند در همین بعد زمانی، سیرت واقعی گناهان را خواهند دید. خداوند هم سعی می‌کند آخر امر را به ما نشان دهد. جایی می‌گوید که اگر شما غیبت کنید مانند این می‌ماند که گوشت برادر مرده، خودتان را می‌خورید؛ این آخر امر گناه کبیره غیبت است. پس می‌ترسم، ترس وجودم را می‌گیرد. چرا؟ چون کنگره باعث شده در تنهایی خودمان نظاره‌گر اعمال خودمان باشیم.

 

دستور جلسه‌ی دوم
 تولد یک سال رهایی مسافر سعید است. سعید دو بار سفر کرد، در مرحله‌ اول بعد از رهایی، سفرش خراب شد. برای من تصمیم شخص برای سفر و رهایی اهمیت دارد و هیچ‌وقت دلایل مصرف موادش را نمی‌پرسم و ادامه خواهیم داد. زمانی که دوباره مصرف کرده بود و به کنگره بازگشت، به نظرم چیزی را در کنگره دید و درکی از کنگره داشت که شاید من هنوز مقداری از آن را ندانم؛ ولی اقرار می‌کنم گاهی یک سفر اولی چیزی از کنگره به من می‌گوید که من در ۵ الی ۷ سال حضور در کنگره و سال‌ها خدمتم این نتیجه‌گیری را از کنگره نکردم. بچه‌هایی که ۲ الی ۳ ماه سفر هستند را دست کم نگیرید. خیلی از دوستان درون زلالی دارند. همانگونه که پیام اصلی کنگره میگوید: از لامکان و از اساتید آقای مهندس پیام‌هایی به انسان‌ها می‌رسد که آن را درک می‌کنند، بدون آن که حتی خودشان بدانند و در کلام خود آشکار کنند.

سعید سفر خیلی خوبی داشت، سعی کرد به دیگران کمک کند و قدرشناس سخنان آقای مهندس باشد. وظایفش را بدون حتی یک بار گوشزد انجام می‌داد و تقریبا تنها کسی بود که اگر کاری در کنگره داشتم، می‌توانستم به او بگویم. شناخت او از آقای مهندس و کنگره این بود که بیاید و با توجه به وضعیت مالی معمولی، پهلوان شود. به واسطه شغلی که دارد به سختی می‌تواند آن پول را کسب کند؛ ولی بعد از آن نشانی در بی‌نشانی را اعلام کرد و مبلغ یک میلیارد را چند روز پیش تکمیل کرد‌. کسانی که به این‌جا می‌رسند یعنی درکی از مسیر کنگره دارند که فراتر از  یک مجموعه‌ایست که ما می‌بینیم. بلکه آن را یک مسیر الهی می‌بینند که در آن نجات پیدا می‌کنند. در اصل رسیدن به این جایگاه بسیار ارزشمند می‌باشد؛ حتی من یک مرتبه به کسی نگفتم پول بدهید یا راهنما، دبیر یا نگهبان شوید.

رهجو جایگاه خدمتی را خودش با آگاهی انتخاب می‌کند. جناب مهندس در سی‌دی اخیرشان گفتند: «کسانی که به این مرتبه از تکامل می‌رسند، رنج ابدی را حداقل کاهش می‌دهند». زمانی که کلام رنج ابدی را شنیدم، مدام جلوی چشمانم است و در نظرم واقعیت ترسناکی می‌باشد و خیلی از ما ممکن است داشته باشیم ولی ندانیم و نبینیم. تنها با پول نیست، با خدمت کردن، عشق یا کمک به دیگران و کارهای خوب می‌توانیم رنج ابدی را کاهش دهیم. امیدوارم درباره‌ این کلماتی که صحبت کردم، بتوانم برای خودم هم آن رنج ابدی را کاهش دهم و در کنار هم در کنگره به آرامش و عشق برسیم.

من دو روز پیش، آخرین روز لژیونم را برگزار کردم و یکی از سخت‌ترین کار‌های زندگی من بود؛ ولی با آمادگی کامل و حس خیلی خوبی لژیون را تحویل دادم، چون بعد از پانزده سال لژیون داشتن برایم خیلی خاص بود؛ ولی زمانی که خواستم لژیون را تحویل بدهم یاد یوم‌الفصل و کلام آقای مهندس افتادم که باید یک جایی بلاخره اتفاق بیفتد و امیدوارم در آن روز احوالات همه خوب باشد و می‌دانم که دوستان خیلی زیادی دارم که نسبت به من محبت دارند و من هم خیلی دوستشان دارم. سپاس‌گزارم که به حرف‌های من توجه کردید.

آرزو مسافر:

هر کسی که مصرف‌کننده است و بیرون از این مکان است، بتواند به کنگره بیاید و اعتیادش را درمان کند.

خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر

اگر بخواهم از خودم بگویم، من هم مثل همه‌ آدم‌هایی که درگیر اعتیاد بودند، مواد مصرف می‌کردم و در سیاهی و ظلمات قرار داشتم. از اینکه مصرف‌کننده بودم و نمی‌توانستم رهایش کنم، رنج می‌بردم. مشکلاتم روزبه‌روز بیشتر می‌شد و آن اعتباری که داشتم، هر روز تحلیل می‌رفت و این به واسطه‌ مصرف مواد بود؛ موادی که بیشتر از انتظارم مصرف می‌کردم و دیگر فرقی نمی‌کرد کجا و چطور باشد، فقط می‌خواستم خماری نکشم. زمان گذشت تا اینکه با کنگره آشنا شدم و برای اولین بار به شعبه‌ سلمان فارسی رفتم و وارد لژیون آقای امیر محمدی شدم. آن زمان هنوز کرونا نیامده بود و هفت ماه و چند روز سفر کردم تا اینکه بیماری کرونا آمد‌، ترسیدم و دوباره مواد مصرف کردم. این فکر که این بیماری همه را می‌کُشد باعث شد بگویم اگر قرار باشد بمیرم سه‌، چهار روز آخر را مواد مصرف کنم؛ چند وقتی مصرف کردم و دیدم هیچ اتفاقی نیفتاد.

طولی نکشید که به شعبه‌ شیخ بهایی رفتم و رهجوی آقای محمد امینی شدم. ظاهراً سفر می‌کردم و این سفر یازده ماه طول کشید، اما من کارهای لازم را انجام نمی‌دادم، سی‌دی‌ها را نمی‌نوشتم، بهانه‌های بی‌خود می‌آوردم، سر ساعت نمی‌آمدم و تا جایی که می‌توانستم قوانین را دور می‌زدم. بعد از این‌که گل رهایی را گرفتم، رهایی‌ام زیاد دوام نیاورد و دوباره به اعتیاد برگشتم. آن اعتیادی که واقعاً مرا به نابودی می‌کشید دوباره ادامه یافت. تا اینکه به لژیون آقای ایوبی آمدم. اینجا بود که کار، گره خورد و سرنوشت من تغییر کرد. فهمیدم اینجا دیگر نمی‌شود دور زد و کاری کرد. پیوند محبت شکل گرفت و مهر آقای ایوبی به دلم نشست. اعتیادم درمان شد و انسانی مثل بقیه انسان‌ها شدم. نمی‌دانم چطور از آقا حسین‌ تشکر کنم؟ قلباً دوستش دارم و خودش هم بهتر از هر کسی می‌داند. همیشه دعاگوی ایشان هستم. اگر ایشان نبود یکی مثل من که راه فرار و دور زدن آدم‌ها را خوب بلد است، معلوم نبود الان کجا بودم.

وقتی رها شدم، راهنمایم همان‌طور که خودشان گفته بودنند، هیچ‌وقت به کسی نمی‌گوید کاری انجام بدهد یا خدمتی کند؛ بلکه می‌گوید هر کسی لازم بداند، خودش می‌رود و خدمت می‌کند. من هم اجازه گرفتم و وارد لژیون سردار شدم. بعد از اینکه رها شدم و وضعیت زندگی‌ام بهتر شد خواستم خدمت کوچکی انجام دهم. در جشن گلریزان بود که آقای بخشیان استاد جلسه بود؛ من آشنایی کمی با لژیون سردار داشتم، اما با شرکت در لژیون سردار مبلغی بیشتر از دنوری اعلام کردم و توانستم مبلغ هشتاد میلیون تومان پرداخت نمایم. با اینکه آن موقع همه مبلغ را نتوانستم پرداخت کنم اما ناگهان شرایط به کلی دگرگون شد و هر روز در کار و زندگی پیشرفت کردم تا توانستم شال پهلوانی را دریافت کنم. آموزش‌های راهنمای گرامی آقای ایوبی بسیار به من کمک می‌کرد.

روزی به ایشان گفتم که اگر اجازه بدهید می‌خواهم اعلام پهلوانی کنم و به اتفاق ایشان به تهران رفتیم تا اجازه را از آقای مهندس بگیریم. شاید بعضی‌ها فکر می‌کنند که من در خانواده‌ای ثروتمند زندگی می‌کنم؛ ولی اصلاً اینگونه نبود و من فقط مبلغ پنجاه میلیون تومان موجودی داشتم. آقای مهندس تایید کردند و من موفق شدم این خدمت را انجام دهم. سخت بود اما بسیار از پهلوان شدنم لذت می‌بردم. خدا‌را‌شکر من هر روز از لحاظ کار و درآمد پیشرفت می‌کردم، درهای رحمت الهی به روی من گشوده شد و اوضاع مالی‌ام هر روز بهتر از قبل می‌شد تا جایی که بعضی افراد باور این موضوع برایشان سخت بود. به راهنمایم گفتم من یک باغ دارم که می‌خواهم آن را به کنگره بدهم، ایشان چون می‌دانست که من از ته دل و با تمام وجود این پیشنهاد را دادم، گفتند آقای مهندس باید تایید کنند.

من قبل از دنور شدن خواسته پهلوانی داشتم و بعد از پهلوانی خواسته نشانی در بی‌نشانی را داشتم و برای آن سعی و تلاش کردم. کنگره کمک بسیار زیادی به من کرد و مسیر زندگی من را تغییر داد و مثالی که می‌گویند: از در و دیوار برای فرد می‌بارد، در مورد من اتفاق افتاد تا جایی که آنقدر خوب پول در می‌آورم که دیگر با خود می‌گویم کافی است و بهتر است به کنگره بروم . اگر مدام به فکر پول درآوردن باشیم پول ما را غرق دنیای مادی می‌کند .برای دوستانی که فکر می‌کنند کنگره از ما پول می‌خواهد می‌گویم: این پول‌ها گره گشای زندگی ما است.

پیامی که راهنمای عزیزم برای تولدم نوشته‌اند را با تمام وجودم حس کرده‌ام؛ چون مسیر برای من کاملاً باز شد ولی من کمی سهل انگاری کرده‌ام و می‌توانستم بهتر باشم. انشاالله که بتوانم شال راهنمایی را بگیرم و به تک تک بنده‌های خدا هم کمک کنم، همانطور که روز اول که من به کنگره آمدم در این مکان مقدس افرادی بی‌مزد و منت به من کمک کردند تا از تاریکی و اعتیاد خارج شوم، تا بتوانم به افراد دیگر کمک کنم. من در کنگره همسفر ندارم اما به نیت همسفرم اعلام پهلوانی کرده‌ام و امیدوارم که اذن ورود ایشان به کنگره صادر شود و انشاالله بتوانم کارهای اشتباهی را که قبلاً انجام داده‌ام را جبران کنم. از راهنمای محترم آقای حسین ایوبی و جناب آقای مهندس تشکر میکنم.

 

تایپ: مسافر امیر (لژیون۱۰)، مسافر جواد (لژیون۲۱)، مسافر اسماعیل (لژیون۲۱)، مسافر محمد (لژیون۲۰)  

ویراستار: مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر حسین (لژیون۲۳)

تنظیم و ارسال مطلب: مسافر حمزه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .