English Version
This Site Is Available In English

کنگره جایی است که به من آموزش می‌دهد

کنگره جایی است که به من آموزش می‌دهد

جلسه ششم از دور پنجم جلسات لژیون سردار ویژه همسفران آقا نمایندگی آکادمی با دستور جلسه "کمک من به کنگره و کمک کنگره به من" به استادی همسفر محمدرضا، نگهبانی راهنمای محترم همسفر علی  اصغر و دبیری همسفر علی، پنج‌شنبه ۱۴۰۳/10/27، ساعت ۱۲:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

زمانی که وارد کنگره شدم در اوج تاریکی قرار داشتم و دستور جلسه کمک کنگره به من و کمک من به کنگره است. خب هر کجا که می‌رفتیم ابتدا می‌گفتند کارت بکشید یا پس از اتمام جلسه می‌گفتند کارت بکشید و حساب و کتاب کنید؛ بعد تشریف ببرید. دنبال جایی می‌گشتیم که دردهایمان را درمان کنیم.
 خواست خداوند بود که من توانستم کنگره را پیدا کنم و کنگره در مسیر من قرار گرفت. آمدم، آموزش گرفتم و هر آموزشی که می‌گرفتم بعد از آن یک لایه‌ای از مشکلات و تاریکی‌ها در وجود من از بین می‌رفت و دوباره یک لایه دیگری ایجاد می‌شد. یک لایه‌ای بالا می‌آمد و بعد دیدم در صور پنهان خودم چقدر مشکلات و گرفتاری دارم.
 اول که وارد کنگره شدم به‌خاطر مسافرم آمده بودم و می‌گفتم که به اینجا بیایم تا مسافرم به درمان برسد؛ بعد که آموزش گرفتم فهمیدم که مسافر باید مسیر خودش را برود و من هم مسیر خودم را بروم. خود من هزاران‌هزار مشکل و گرفتاری دارم.
کجای این عالم هستی می‌توانستم بروم و جایی را پیدا کنم که به من آموزش بدهد، آرامش بدهد، ادب یاد بدهد، و خب خدا را شکر در مسیر کنگره قرار گرفتم و پیدا کردم.
 حالا این کنگره به من چه داده است. من تا دو یا سه سال پیش اندر خم یک کوچه بودم. درگیر مشکلات خودم بودم و همیشه چه کنم چه کنم می‌کردم و دنبال این بودم که مسافرم کجاست؟ چه کار کرد؟ با کی رفت؟ چه چیزی کشید؟ چه چیزی خورد؟ خب الان چه؟
 الان منِ محمدرضا به یک نقطه‌ای رسیده‌ام که به اینجا می‌آیم و در حضور شما عزیزان آموزش می‌گیرم. این خاصیت کنگره است که به من داده است. این کنگره است که به من آموزش داده است و به من یاد داده است که چگونه صحبت کنم، چگونه بیان کنم، چگونه مشکلاتم را بیان کنم و چگونه اینجا از تمام همسفران و مسافران انرژی بگیرم.
من سر کارگاه‌های آموزشی می‌آمدم، نیم ساعت می‌نشستم و بعد فرار می‌کردم. آقا روزبه راهنمای محترم من می‌گفت: کجا رفتی؟ می‌گفتم: آقا کار دارم.
در حقیقت کاری نداشتم و آقا محمد به من می‌گفت این بهانه‌هایی است که انسان برای خودش ایجاد می‌کند. کتاب بهانه خیلی بزرگ است. بعد بهانه می‌آوردم و از کلاس فرار می‌کردم؛ ولی الان چه؟ الان می‌بینم که می‌آیم. خدا را شکر؛ البته نمی‌خواهم بگویم که خیلی خوب شده‌ام. نه! هنوز هم باید خیلی آموزش بگیرم و یاد بگیرم.
می‌آیم سر کلاس‌ها، سر کارگاه‌ها و آموزش می‌گیرم و خدمت می‌کنم. خدمت‌کردن باعث می‌شود که من رشد پیدا بکنم. من دیروز لایو آقای مهندس را که نگاه می‌کردم، می‌دیدم که همسفران و مسافران چگونه از آن نقطه قبلی به این نقطه قهرمانی رسیده‌اند که در مسابقات استان تهران مدال کسب کرده‌اند.
در هفته قبل مسافران خانم را دیدم که به چه نقطه آرامشی رسیده‌اند. آقای مهندس خودشان می‌فرمایند: من حسابم با کنگره صفر است. یعنی چه؟ یعنی اینکه از کنگره هیچ‌گونه طلبی ندارم، من بدهکار کنگره هستم.
وقتی آقای مهندس این‌گونه بیان می‌کنند، منِ محمدرضا دیگر واقعاً بدهکار کنگره هستم. من که بدهکار کنگره هستم باید با رعایت قوانین و حرمت‌های کنگره جبران کنم. بتوانم از نظر معنوی و آموزش به دیگران کمک کنم. یعنی چه؟ یعنی اینکه خودم هم اینجا خدمت کنم، آموزش بگیرم و جایگاه‌های خدمتی را تجربه کنم. افرادی که وارد کنگره می‌شوند را آموزش بدهم.
منِ همسفر، اوایل فکر می‌کردم که آمدن من به چه دردی می‌خورد؟ ولی الان می‌فهمم و درک می‌کنم که اینجا آمدن من و آموزش گرفتن در کنگره، باعث می‌شود که افرادی دیگری که وارد کنگره شوند؛ وقتی که من همسفر را در جایگاه خدمتی می‌بینند، می‌گویند: اینجا یک خبری است؛ پس حتماً به نتیجه خواهیم رسید.

از اینکه به حرفه‌ای من گوش کردید خیلی ممنونم.

تایپ و ویراستاری: همسفر بهنام (لژیون اول)
تصویربردار: همسفر بهنام (لژیون اول)
تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .