چهاردهمین جلسه از دوره بیست و هفتم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی عطار نیشابوری در روزهای پنجشنبه با استادی: مسافر راهنمای محترم حسین، نگهبانی: مسافر حسن، دبیری: محمدعلی و دستور جلسه «وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من و جشن یک سال رهایی مسافر ابوالفضل» در تاریخ ۱۴٠۳/۱۱/٠۴ ساعت ۱۶:۳٠ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر، در وادی دوازدهم میگوید: در آخر امر، امر اول اجرا میشود در ظاهر یک جمله گنگ و نامفهوم است ولی وقتی موشکافی میشود برای خودمان باز میکنیم فقط یکچیز را میخواهد برای من و شما مطرح کند و آنهم اهمیت زمان و مدیریت زمان است با چیزی که وادی دوازدهم به من و شما میخواهد بگوید و روی آن تأکید دارد تأثیر زمان در زندگی انسان است و اینکه انسان این زمان را چگونه مدیریت کند همه ما در بعد مادی و در جهان فیزیکی زمان هستیم همگام بازمان حرکت کنیم میگذرد و حرکت نکنیم ساکن باشیم بازهم میگذرد و انسان همیشه دارای خواسته است.

نفس انسان خواسته دارد و انسان دارای خواسته است و مدام به دنبال خواستههای خودش است و حرکت میکند و در تمام جلسات کنگره سومین نوشتاری که خوانده میشود اشاره میکند به وادی دوازدهم دارد نوشتار بهترین راه است ولی انسانها گمان میکنند که بهترین راه کوتاهترین راه است و انسانها همیشه قصد دارند که زمان را از زندگیشان حذف کنند و اینهایی که اسیر زمان شدهاند و تنها تمایز جهان فیزیکی با جهانهای دیگر همین زمان است.
انسان در تکاپو است و دارد سعی میکند که زمان را از زندگیاش حذف کند و این راداریم در جامعه میبینیم و تخریبهای حذف زمان را هم همگی شاهد هستیم و خیلی از انسانها برای اینکه زود پولدار بشوند دست به هر کاری میزنند و خیلیها به خاطر اینکه زود به ثروت برسند و زود درمان بشوند چاقی خودشان رفع بشود و اینها تخریبش خیلی زیاد است و خیلی از تخریبهایی که به انسان وارد میشود فقط اثر حذف زمان است و آنهایی که برای ثروتمند شدن آمدند و زمان را از زندگی خودشان حذف کردند یا دزد یا قاچاق فروش شدهاند و راه دیگری وجود ندارد.

خوب حالا این زمان را باید چگونه مدیریت کنیم مسیر زندگی مسیر تغییر و تبدیل است و انسانها در طول زمان و در طول مسیر وزندگی باید در خودشان تغییراتی ایجاد کنند و تبدیل بشوند حالا این تغییرات و تبدیلات با آگاهانه، با دانایی انجام میدهد یا بهزور به آن اعمال میشود درصورتیکه خود کائنات و هستی خواسته باشد و هر تبدیلی هم دارای مراحلی است و این مراحلی که میگوییم منظور نقشه راه است و این مراحل را یا تابع آن هستیم یا باید تابع آن بشویم یا از این تبدیلات و تغییرات پیروی میکنیم یا باید پیروی کنیم در غیر این صورت به نتیجه نخواهیم رسید و مثالی که من همیشه مثال میزنم و تکراری شده است مثال شراب و سرکه است، انگور را میریزند درون دبه و ببینید ماده اولیه، همان ماده اولیه است، یک سری مراحل و نقشه را طی میکند تبدیل میشود به شراب و یک سری مراحل و نقشه را طی میکند تبدیل میشود به سرکه و بعضی وقتها آن ماده و آن خواسته یک خواسته است اما مراحلی که داریم طی میکنیم طوری است که ما را به شکست میرساند پس ما باید زمان را بهدرستی سپری کنیم و از زمان درست استفاده کنیم چون مسیر زندگی مسیر تغییر و تبدیل است پس تغییرات را باید آگاهانه انتخاب کنیم و در همیشه در مسیر مثبت آن را انجام بدهیم و یا بهزور در مسیر تغییراتی خواهیم رسید که مخرب و ویرانگر خواهد بود، ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید دوستان.
در ادامه جلسه انتخابات نگهبانی روزهای پنجشنبه برگزار شد





در ادامه جشن یک سال رهایی مسافر ابوالفضل برگزار شد

خلاصه سخنان راهنما:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر خوب خداوند را شاکر و سپاسگزارم که امروز در این جایگاه قرار گرفتم دوباره و از شما عزیزان انشالله آموزش بگیرم و در شادی و خوشحالی ابوالفضل عزیز و خانواده محترمشان سهیم هستیم، خوب بگذارید از ورود ابوالفضل بگویم یک روز یک نفر راهنمای تازه واردین آورد که یک کت تنش بود یک کلاه سرش گذاشته بود وقتی آمد دیدید بعضی مواقع یک موج ترس به سراغت میآید من با خودم گفتم که این کی است آمد جلو و طبق رسم همیشه از آن پرسیدم گفتم با انتخاب خودت داری میایی گفت بله گفتم من سختگیر هستم گفت اشکالی ندارد و نشست سر لژیون و بعدازاینکه ساعت لژیون تمامشده بود یکی از دوستان آمد و گفت حسین ابوالفضل طلایی آمد پیش تو؟! گفتم بله گفت ایشان برادرخانم علیرضا روشنک است، بعد فهمیدم که این چرا آمده است به لژیون منبعد گفت که بسیار پسر حرفشنوی است یعنی نه این خبر داشت که آن در کنگره است و نه آن خبر داشت که ایشان به کنگره آمده است و آمد ابوالفضل درمانی را شروع کرد و تا یکجاهایی پیش آمد اما یکجاهایی دیدم که دارد کمرنگ میشود و میگفت که امروز کاردارم و نمیتوانم بیایم یا جایی هستم و نمیتوانم بیایم یک روز به ابوالفضل گفتم که آقای ابوالفضل چهکار کنیم؟
اگر میخواهی خوب بشوی شترسواری دولادولا نمیشود و اگر میخواهی خوب بشوی چرا نمیروی به کلینیک و شربتت را بگیری و اگر به کلینیک نمیروی پس چرا به کنگره میآیی، اگر میخواهی خوب بشوی که داروی درمانت شربت اوتی است و شربت اوتی را بچههای کنگره از کلینیک امام علی میگیرند.
بعد گفت که حسین آقا برنامه ازاینقرار است که من صبحها توکار شهرداری هستم و بعدازظهرها در کار توزیع کیک و نان هستم چون حقوق شهرداری که کفاف زندگی من را نمیدهد گفتم که من نمیدانم خودت میدانی اگر میخواهی خوب بشوی باید بگذری، اگر میخواهی خوب بشوی باید یک سری از چیزها را فدا کنی و خیلی جالب بود برایم که دو سال پیش ابوالفضل فقط بعدازظهرها روزی ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان درآمدش بود و کار را رها کرد و آمد و چسبید به درمانش و نشست سر لژیون و محکم همنشست و کمکم بحث خدمتها پیش آمد و جز آن دسته از افرادی است که بسیار به خوردوخوراک خودش میرسد و همیشه در بحث آشپزی یکپایه کار بوده است در کنگره و هر کاری که از دستش برآمده است، انجام داده است و امروز که در اینجا نشسته است یک پیام برای من و شما دارد و آن پیام این است که اگر ابوالفضل امروز در اینجا نشسته است و حالش خوب است به خاطر این است که از خیلی از چیزها گذشته است، انشالله که همیشه در مسیر کنگره ثابتقدم باشد و در زندگیاش موفق باشد، ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.

خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان ابوالفضل هستم یک مسافر، من قبل از اینکه وارد کنگره ۶۰ بشوم همیشه که از این مسیر رد میشدم با خودم میگفتم که این آدمهایی که در اینجا هستند پول برای مصرف مواد مخدر خود ندارد ولی ما که پولداریم مصرف میکنیم ولی یک روز با خودم گفتم که یکبار به کنگره بروم و ببینم که در آنجا چه خبر است که اینها دورهم جمع میشوند و آمدیم و نشستم ولی راهم ندادند و گفتند حق نداری که در اینجا بنشینی ولی من گفتم که اینجا منطقه ما است و اگر ما نخواهیم شما هم نمیتوانید در اینجا باشید و بعد از مدتی وارد کنگره شدم و دیدم که تمامی کسانی که در اینجا هستند آشنا هستند و بعد آمدم به سر لژیون حسین آقا و مواد مخدر هم بسیار مصرف کرده بودم و کار توضیح کیک و نان هم که بعدازظهرها داشتم را کلاً رها کردم و بعد که آمدم به سر لژیون حسین آقا از من پرسید که خوبی گفتم نه حالم زیاد تعریفی ندارد ولی کمکم در مسیر کنگره که قرار گرفتم فهمیدم که قدر راه را اشتباه میرفتم، درست است که من درآمد خوبی داشتم ولی حالم خوب نبود ولی الآن حالم بسیار خوب است و خداوند را شاکر و سپاس گذارم که راه را پیدا کردم و در مسیر کنگره هستم و از حسین آقا ممنونم بابت تمامی راهنماییهایشان و اگر جای هم اذیتشان کردم امیدوارم که من را ببخشند، ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید دوستان.

خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان صفیه هستم یک همسفر، امروز تولد یک سال رهایی جناب آقای ابوالفضل را به خودشان و راهنمای محترمشان و خانواده عزیزشان تبریک عرض میکنم و خداوند را شاکرم که بار دیگر این توفیق شامل حال من شد که در این جایگاه قرار بگیرم، در سی دی شرطبندی جناب آقای مهندس میگویند که زمانی که تولد یک نفر است و شخص به رهایی میرسد فرشتگان از آسمان میآیند و شاد میشوند و جشن میگیرند چراکه زمانی که یک شخص را احیا میکند، انگار نفس برگشته است و زمانی که یکنفس را بگیری، انگار که تمام نفسها را گرفتهای و خیلی کوتاه بخواهم در مورد دستور جلسه بگویم در آخر امر، امر اول اجرا میشود و هرکدام از ما زمانی که تازهوارد کنگره شدیم و همچنین سفر اولیها مثل یک بذر و دانه میمانیم که خواستههایی داریم و آن خواستهمان به درمان رسیدن و رهایی و حال خوش است و اگر این بذر و دانه رشد بکند و به ارتقا برسد نیاز به بستر مناسب دارد و این بستر کنگره ۶۰ است که برای همه ما فراهم میکند البته با توجه به پارامتر زمان و با توجه به آموزشهایی که میگیریم و با فرمانبردار بودن از راهنما این بذرها را آبیاری میکنیم و مواد لازم را به آنها میرسانیم و درواقع یک سری تبدیلات در ما صورت میگیرد تا به این ترخیص و یا امر اول برسیم و تبدیل به یک درخت تنومند و استوار بشویم در وادی سوم میگویند که درختان ایستاده میمیرند و ما باید باایمان درختهای استوار که هم خودمان لذت ببریم و از شاخ و برگهایمان و هم این علم و دانش کنگره را به بقیه که نیاز دارند انتقال بدهیم و آنها هم به درمان و رهایی برسند و این حال خوب را تجربه بکنند اگر از سرکار خانم فاطمه عزیز بخواهم بگویم رهجوی بسیار مرتب و منظم و فرمانبرداری هستند و در سایت خدمت میکنند، در امتحان راهنمایی هم شرکت کردند که انشالله راهنما بشوند و نتیجه تلاششان را ببینند و انشالله که هر دو عزیز در کنگره ثابتقدم بمانند و بهترین جایگاهها را تجربه کنند، ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر ابوالفضل، من هم خداوند را شاکر و سپاسگزارم به خاطر این روز و این لحظه که در کنار شما هستم شما انرژی میگیرم و انرژی در کنار کسی که اگر به آن انرژی دادم و از آن انرژی گرفتم و این انرژی از سوی کائنات برگشته است به خودم و این وادی واقعاً درخور مسافر من است که همان تبدیل و تغییر است و بارها به ایشان گفتهام که خداوند را شکر میکنم که با کنگره آشنا شدی و به آنجا رفتیم و از ناامیدیها و سردرگمیها بیرون آمدیم و به آرامش و صلح رسیدیم به هر چیزی که فکر میکنیم خوب است رسیدیم بدیها و زشتیها از زندگیمان پاک شدند و در این مسیر در کنار همدیگر قدم برداشتیم مسافرم بسیار ممنون و سپاسگزارم، ممنون از اینکه به مشارکت من هم گوش کردید.
خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان کیمیا هستم همسفر ابوالفضل، من هم بهنوبه خودم خداوند را شکر میکنم و از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان ممنونم که به خانواده من کمک کردند و حال مسافر من را خوب کردند، ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.

خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان ملیکا هستم همسفر ابوالفضل، من هم خداوند را شکر میکنم به خاطر تمامی نعمتهایش و رهایی پدرم از بند تاریکی از جناب آقای مهندس و خانواده عزیزشان به خاطر لطفی که کردند سپاس گذار و قدردان هستم، از اینکه به صحبتهای من هم گوش کردید.




تایپ و نگارش: مسافر احسان لژیون هشتم
عکاس: مسافر مجتبی لژیون دوازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
451