English Version
This Site Is Available In English

هر مسئله و موضوعی نیازمند زمان است

هر مسئله و موضوعی نیازمند زمان است

مشارکت همسفران لژیون سوم در مورد دستور جلسه «وادی دوازدهم (در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود) و تأثیر آن روی من»:

همسفر فاطمه (ا):

در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود. اگر بخواهم در مورد وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من صحبت کنم باید بگویم که من یاد گرفته‌ام که هر مسئله و موضوعی نیازمند زمان است. شاید یک مسئله ابتدا برای من سخت یا محال باشد؛ اما به مرور زمان و با حرکت برای من آسان می‌شود و دو فاکتور الهام و القاء به کمک آن موضوع می‌آیند. یک مثال بسیار ساده بخواهم در مورد این وادی بزنم که کاملاً درک کردم این بود که من از سال‌ها پیش دوست داشتم شنا کردن را یاد بگیرم و به‌دلیل ترس از آب اصلاً به این ورزش فکر نمی‌کردم و کلاً صورت مسئله شنا را در ذهنم پاک کرده بودم و هیچ تلاش و حرکتی در یاد گرفتن این ورزش انجام نمی‌دادم. همیشه نیروی منفی به من القاء می‌کرد که تو نمی‌توانی و می‌ترسی؛ پس سراغ این ورزش نرو، حتی یک دوره هم رفتم؛ ولی باز نتوانستم به ترسم غلبه کنم شاید هنوز زمانش فرا نرسیده بود. تا این‌که دوره جدید شنا در کنگره را ثبت نام کردم و با خود گفتم فاطمه همه می‌توانند؛ پس تو هم می‌توانی، فکر و اندیشه خود را مثبت کردم و برای تغییر کردن، حتی یک تغییر کوچک حرکت کردم. خدا را شکر توانستم به ترسم غلبه کنم و شنا کنم که این تغییر برای من خیلی ارزش داشت. مطمئن هستم زمان زیادی می‌خواهد تا به مرحله ترخیص که همان شناگر ماهر شدن است برسم.

همسفر فاطمه (ح):

در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود. من اگر بخواهم برداشتم را از وادی دوازدهم بازگو کنم باید بگویم که برای رسیدن به هر چیزی یا هدفی نیاز به صبر است تا تمام نیروهای ذاتی من و نیروهای قدرت مطلق دست‌به‌دست هم دهند و من را در این مسیر کمک و همراهی کنند؛ مثلاً من در این چند سال اخیر سعی کرده‌ام به دانشگاه بروم و به درسم ادامه دهم. فکر می‌کردم اگر رشته روانشناسی بخوانم حالم خیلی خوب می‌شود و همیشه به این فکر می‌کردم در تربیت فرزندم هم می‌تواند تأثیر زیادی داشته باشد؛ اما نمی‌دانم چه کسی یا چه نیرویی باعث شد من وارد کنگره شوم. در همین زمان کم که وارد کنگره شده‌ام فهمیده‌ام من هیچ‌چیز راجع به خودم نمی‌دانم. همیشه فکر می‌کردم حال من خیلی هم بد نیست و نیازی به این کلاس‌ها ندارم و با درس خواندن می‌توانم حال خودم را بهتر کنم؛ اما با ورود به‌کنگره فهمیدم که من وارد دانشگاه اصلی و واقعی شدم. خدا را شکر می‌کنم که با ورود به این دانشگاه توانستم، آهسته‌آهسته به هدف‌ و آرزوهایم برسم. من حتی عاشق رانندگی هم بودم و هستم؛ ولی وقتی پشت فرمان می‌نشستم، ترس و فکرهای عجیب و وحشتناکی به‌سراغم می‌آمد؛ حالا که آموزش گرفتن را شروع کرده‌ام فهمیده‌ام همه این‌ها از افکار منفی نشأت می‌گیرد. خدا را شکر می‌کنم که من به‌خانواده بزرگ کنگره‌60 پیوسته‌ام و با مخلوق زیبای خدا (راهنمای مهربانم) همنشین شده‌ام تا آموزش ببینم.

منبع: مکتوب وادی دوازدهم
رابط خبری: همسفر شیرین رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) و همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون پنجم) دبیران سایت
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر طیبه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .