English Version
This Site Is Available In English

همانطور که می‌دانید حفظ و بقا ، رشد و توسعه اساس کار یک سیستم است

همانطور  که می‌دانید حفظ و بقا ، رشد و توسعه اساس کار یک سیستم است

به نام قدرت مطلق "الله"

چهارمین جلسه از شصتمین دوره سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران در نمایندگی پرستار با استادی: راهنما مسافر رضا، نگهبانی: مسافر حسین و دبیری: مسافر مهدی با دستور جلسه « وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من » و همچنین تولد پنجمین سال رهایی مسافر صالح در روز شنبه مورخ بیست و نهم دی ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت 16:30 برگزار گردید.

خلاصه سخنان استاد: 

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر،


عرض ادب و احترام دارم خدمت شما و خدا را شکر می‌کنم که یک روز دیگر در خدمت شما هستم ،
دستور جلسه امروز شامل دو بخش می‌شود ابتدا وادی دوازدهم و تاثیر آن بر روی من و در قسمت دوم تولد پنج سال رهایی صالح و  آزادمردی ایشان است.
وادی دوازدهم یک وادی سرنوشت ساز است، که در آن «زمان» را به عنوان یک معجزه نام می‌برد،
عنوان این وادی : در آخر امر, امر اول جرا می‌شود، یعنی همین که ما خواسته‌ای داشته باشیم محقق نمی‌گردد، بلکه باید در آن راستا حرکت کنیم به مانند مسافری که وارد کنگره می‌شود و خواسته درمان را دارد یا همسفری که خواسته ورود مسافرش به کنگره را دارد، و این امر محقق نمی‌شود تا زمانی که وارد کنگره شود و تکرار کند و ثابت کند که برای خواسته خود اهمیت قائل است و حاضر است برای خواسته خود بهای آن را بپردازد و اگر سیستم به یقین برسد که تو برای خواسته خود بهای آن را پرداخت می‌کنی قطعاً به نتیجه خواهد رسید و در اول امر، امر آخر اجرا خواهد شد و آقای مهندس مثال رشد گندم در طبیعت و رشد جنین در بدن انسان را می‌زند.


در این وادی از مثلث بسیار مهم تغییر، تبدیل و ترخیص صحبت می‌شود به نظر من مشکل‌ترین کار در دنیا تغییر می‌باشد بعضی مواقع تغییر در ظاهر انسان بسیار مشکل و ملالت آور است چه رسد به اینکه این تغییر بخواهد در صور پنهان انسان رخ دهد، زیرا سالیان سال ما با این خصوصیت‌های خود زندگی کرده‌ایم، سال‌های سال بدن خود را تخریب کرده‌ایم، حال اگر بخواهیم تغییر کنیم بسیار مشکل است و شیطان به زیباترین روش ممکن می‌خواهد که جلوی تغییر انسان را بگیرد، مدام در گوش ما زمزمه می‌کند که تو  بهترینی تو عالی‌ترینی برای چه می‌خواهی تغییر کنی؟ دیگران باید تغییر کنند شرایط باید تغییر کند تو بهترین کار را داری و بدین ترتیب اجازه نمی‌دهد شیطان که در یک شخص نیازی برای تغییر به وجود بیاید پس انسانی که می‌خواهد تغییر کند باید پا بر روی نفس عماری خود گذاشته و شروع به تغییر کند.


و به نظر من علت بودن  زمان ۱۰ ماه در کنگره این است که در هر جلسه ذره ذره انسان تغییر کند و اگر انسان فقط یک درجه در هر جلسه تغییر کند در طول روزها، هفته‌ها و سال‌ها چندین جلسه  می‌گذرد و انسان به تغییرات زیادی می‌رسد اگر ذره ذره تغییر انجام شود و در پارامتر زمان تکرار شود قطعاً تبدیل صورت می‌پذیرد و در آن زمان است که همه می‌گویند فرد مسافر چقدر تغییر کرده است چقدر حرف زدنش متفاوت شده است و چقدر شخصیتش دگرگون گشته است و اگر باز تبدیل در پروسه زمان قرار بگیرد و پایدار شود و آن تبدیل حفظ شود (همانطور می‌دانید حفظ و بقا و رشد و توسعه اساس کار یک سیستم است) و در آن صورت است که ما در یک مورد خاص که حالا اعتیاد, مصرف سیگار، حسد، خشم و یا ...... میباشد، ترخیص می‌شویم و یک بار برای همیشه پرونده آن مورد بسته می‌شود.
و مسئله بعدی القا، الهام و تحرک است که بسیار مهم است، ما در اینجا مدام خود را در معرض القائات مثبت قرار می‌دهیم و این القائات مثبت، چیز جدیدی را در ذهن روشن می‌کند و  مانند آن یافتم یافتم نیوتن است، ولی متاسفانه با گذشت زمان دچار فراموشی می‌شوم و مشکلات و مسائل مختلف بر روی من اثر گذاشته و مرا دچار آسیب فراموشی می‌کند،  زمانی که دوباره وارد این مکان می‌شوم این مسائل برای من تکرار می‌شود و آنقدر این مسائل تکرار می‌شود که این القا، الهام و تحرک نیز به وجود می‌آید.


درباره تولد صالح ،خدمتشان تبریک می‌گویم، صالح بچه بسیار خوبی است عاشق کنگره است عاشق مهندس است و در کنگره همه کار کرده به جز مرزبانی و الان نیز ورزشبان دارت در پارک طالقانی است، که هر روز در آنجا به خوبی خدمت می‌کند و راهنمایی تازه واردین نیز قبول شده است که خیلی خدمتشان تبریک عرض می‌کنم و در آینده امیدوارم که شال راهنمایی را به گردن خود بیاویزد،
امیدوارم در آینده موفق باشد و آرزوهای خیلی خوبی برایش دارم و در آینده‌ای نزدیک یک همسفر خوب نصیبش گردد و تشکیل خانواده دهد،
از اینکه به صحبت‌های من توجه کردید سپاسگزارم.

سلام دوستان، صالح هستم یک مسافر؛
خیلی خوشحالم که امروز این جایگاه را تجربه می‌کنم، همسفرم که مادرم هستند امروز دومین جلسه حضور در کنگره را تجربه می‌کنند وحالا شاید کم‌کاری از خودم بوده که ایشان تازه در کنگره حضور پیدا کرده‌اند ولی هرچه هست انشاالله خیر است چون من واقعا به علامت‌ها و نشانه‌ها در زندگی‌ام اعتقاد دارم و امیدوارم ایشان در ادامه راهنما انتخاب کرده و خدمتگزار هم شوند.
با یکی از دوستان صحبت کردم که می‌گفت شال تازه‌واردین را خدا به او داده و واقعا هم راست می‌گفت، من خودم یک‌ماه قبل از اعلام نتایج آزمون راهنمایی خواب دیدم که جایی بیابان مانند است و آنجا شخصی جلو آمد و گفت که تو در کنگره۶۰ شال گرفته‌ای و گفت شال تو رنگی بین سبز و نارنجی است که فعلا هم به تو نمی‌دهیم؛  البته من خودم هم نمی‌دانم آن چه شالی است ولی موقعی که نتایج اعلام شد ساعت 6 صبح بود و من در حال گریه بودم و اشکم بند نمی‌آمد و خیلی حال عجیبی را تجربه کردم.
این تولد برای من فقط این است که به عنوان یک فرد مصرف‌کننده آمده‌ام اینجا و درمان شده‌ام و نشسته‌ام برای سفر اولی ها یک روایت کننده‌ام فقط؛ امروز از نگاهی تولدم است و از نگاهی دیگر سالروز وفات من از جهل و اعتیاد است اعتیادی که فکر هم نمی‌کردم زمانی بتوانم از آن خارج شوم، حالا زمانی بر اثر نادانی یا ناآگاهی یا هرچه بود وارد اعتیاد شدم که البته اوایل این دلیل برای من مهم بود ولی دیگر الان اهمیتی ندارد که دلیل اعتیادم چه بوده، بهرحال مصرف‌کننده شدم و خیلی هم بقيه را مقصر می‌دانستم ولی الان خوشحالم که به کنگره۶۰ آمدم چون اصلا خیلی چیزها برای من عوض شد و واقعا خیلی چیزها با حضورم در کنگره۶۰ برای من عوض شد؛ اولین تغییر برای من این بود که فکر می‌کردم اگر مواد نزنم نمی‌توانم حرف بزنم و همین باعث شده بود اوایل سفرم گریز می‌زدم، خب من مواد نزده قادر نبودم تا بقالی سرکوچه بروم و چند کلمه صحبت کنم بنابراین می‌رفتم کپسولهای عطاری را مصرف می‌کردم و دوباره روی اوتی می‌آمدم و این روند را تکرار می‌کردم؛ حتی من مادرم هم نمی‌داند هنوز که چه چیزی مصرف می‌کردم و حالا جالب است که من خودم هم فکر می‌کردم کسی نمی‌داند که چه چیزی مصرف مي کنم ولی بعد از درمان که به دوستان گفتم مصرف‌کننده بودم گفتند می‌دانستیم  بعد متوجه شدم که تنها آدم بی‌خبر از اعتیادم خودم بودم، واقعا این عنوان ۶۰درجه زیر صفر مصداق دارد و آدم واقعا نمیفهمد که چه می‌گذرد و حتی بزرگ شدن فرزندش را متوجه نمی‌شود که مهندس می‌گفتند یک روز از استاد امین پرسیده‌اند کلاش چندم هستی و بعد به او آفرین آفرین گفته‌اند و متوجه نبوده‌اند که پسر خودشان است؛ واقعا اعتیاد خیلی عجیب و سنگین است و عقبه اش به شاید صدها سال پیش برمی‌گردد و شاید آدم باید این واحدها در زمان‌های خیلی دوری پاس می‌کرد، خداراشکر که کسانی آمدند و در کنگره درمان شدند و حالا امیدوارم برای سایر افراد بیرون از در هم این اتفاق بیفتد؛
من در خیابان خیلی حواس پرت هستم ولی حواسم هميشه به مصرف‌کننده‌های در خیابان هست صبح در مترو یکباره متوجه کارتن‌خوابی شدم که روبه‌رویم نشسته و در حال چرت بود که فکر کنم هروئين میزد و وضع ظاهر بدی داشت و فکر کردم که خدایا چه شد که امثال من به کنگره راه یافته و درمان شدیم، واقعا می‌توانست جای من و او عوض شود، او هم قطعا خوانواده داشته و شاید پولدار بوده و شاید بالای شهر نشین بوده و کارتن‌خواب شده؛ مرور اینها حواسم را جمع تر می‌ کند در سفر کردن.
از آقا رضا که خیلی برایم زحمت کشیده تشکر می‌کنم و از آقا شهرام که سه ماه اول رهجوی او بودم و همینطور از ایجنت و از آقای مهندس نیز بسیار سپاسگزارم.
از اینکه به صحبت‌های من توجه نمودید متشکرم.

 

سلام دوستان آذر هستم همسفر.

من هنوز با واژه‌های اینجا زیاد آشنا نیستم زیرا دفعه دومم است که می‌آیم .اینجا فقط می‌خواستم چند تا تشکر بکنم, اول از کنگره ۶۰ که قطعه‌ای از بهشت است مگر بهشت کجاست؟؟ بهشت همونجاست که همیشه در آن صحبت‌های خوب است رهایی است، سلامتی است، خداوند شماهایی را که از بند اعتیاد رها شده‌اید با تور نگرفته است، بلکه با قلاب گرفته است اگر قرار بود که با تور بگیرد خیلی جمعیت شما بیشتر از این بود،خداوند شما را جدا کرده است شما توفیق داشتید که در این مسیر قرار گرفته‌اید.

تشکر می‌کنم از تک تک کسانی که اینجا دارند زحمت می‌کشند. در راس از جناب آقای مهندس دژاکام و ممنونم از آقا رضا  که خیلی زحمت برای صالح من کشیدند. تولد دوباره پسرم را به ایشان  تبریک می‌گویم و امیدوارم که در این مسیر ثابت و پایدار بماند و بتواند اول به خودش و بعد به هم دردانش کمک بنماید .چون شنیدم که باید به تازه واردین کمک کند، این کار بسیار حساس است. تازه واردی که از این درب وارد می‌شود خیلی خسته است، خیلی درمانده شده است ،و نیاز دارد به کسی که خیلی پر انرژی او را در آغوش بگیرد و صحبت‌هایش را با صبوری گوش کند . بی‌حوصلگی نکند و همیشه در این راه مستدام بماند یکی از دلایل اش هم می‌خواستم به آقا رضا بگویم: اگر که صالح کُند پیش میرود، چون عقیده من همیشه این بوده است ،که رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. درمان یک روند می‌باشد و در آن نمی‌شود عجله کرد شاید صالح این عقیده مرا خیلی بیش از حد باور کرده و قبول نموده و شاید رشدش کُند بوده است. ولی من همین جا دارم به او می‌گویم و این قرارداد را با او می‌بندم که تا سال دیگر این موقع باید شال نارنجی روی گردنت باشد انشاالله. تا بیشتر از این بهت افتخار کنم . ممنون و سپاسگزارم که به صحبت‌های من توجه نمودید.

عکاس :مسافر مهدی از لژیون دهم

تایپ و ویراست : مسافر محسن از لژیون هفتم و مسافر کوشیار از لژیون نهم و مسافر علی اکبر از لژیون ششم

بارگزاری : مسافر دانیال لژیون دوازدهم

وبلاگ نمایندگی پرستار

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .