English Version
This Site Is Available In English

یک انتخاب نادرست در زندگی می‌تواند انسان را از مسیر اصلی خود دور کند.

یک انتخاب نادرست در زندگی می‌تواند انسان را از مسیر اصلی خود دور کند.

هفتمین جلسه از دوره چهارم سری جلسات خصوصی لژیون سردار همسفران آقا، نمایندگی پرستار به استادی ایجنت محترم همسفر محمود، نگهبانی راهنما همسفر سجاد و دبیری موقت همسفر مهرداد با دستور جلسه «کمک کنگره به من و کمک من به کنگره» پنجشنبه 27 دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، محمود هستم، یک همسفر.
دستور جلسه، کمک کنگره به من و کمک من به کنگره است.
برای من، پیش از آنکه بخواهم کمکی به کنگره کنم، دریافت وجود داشته است. هنگامی که وارد کنگره شدم، اصلاً کسی را نمی‌شناختم و همچنین کسی نیز بنده را نمی‌شناخت. بنابراین، نمی‌توانستم کمکی به این افراد بکنم. در جلسات شرکت کردم و شروع به دریافت نمودم. چه چیزهایی دریافت کردم؟ این بخشی است که باید به آن بپردازم و ببینم در ترازویی که در اختیار من است، چه چیزهایی باید قرار دهم یا چه وزنی باید بگذارم. هرچه به این سال‌ها فکر می‌کنم، چیزی که کنگره به من داده است، به هیچ وجه با هیچ چیز دیگری در زندگی‌ام قابل مقایسه نیست.


همۀ ما تجربه‌های تلخی از دوران مصرف مسافرانمان داشته‌ایم؛ دل‌نگرانی‌ها، دل‌شوره‌ها، همۀ این‌ها را تجربه کرده‌ایم. آقای مهندس همه چیز را به کنگره داده‌اند، اما می‌فرمایند که به کنگره بدهکار هستند. هر سال حداقل دو میلیارد تومان در صور آشکار و ظاهر به کنگره پرداخت می‌کنند؛ یعنی اعلام می‌کنند که دو میلیارد پرداخت کرده‌اند. صور پنهان این قضیه را دیگران و همچنین کسانی که دریافت کرده‌اند، می‌دانند. حال، وقتی چنین شخصی می‌گوید که به کنگره بدهکار است، منِ محمود در جایگاه یک رهجو چه وضعیتی دارم؟
این بدهی که من دارم بابت چیست؟ پسر من حداقل برای چهار سال به دنبال درمان بود؛ NA، روانشناس، روانپزشک، بیمارستان، هر چیزی که بگویید. اما کمپ! من هیچ‌وقت پسرم را به کمپ نفرستادم و هیچ‌وقت هم به او نگفتم که مصرف کن یا مصرف نکن. با شناختی که از اعتیاد داشتم، می‌دانستم اگر کسی در چنگال آن گرفتار شود، خارج شدن از آن بسیار سخت است. به عینه دیده بودم که افرادی می‌خواستند، اما نمی‌توانستند. پس زمانی که نوبت به پسر من رسید، می‌دانستم که رهایی از مواد قطعی نیست؛ پس او را اذیت نمی‌کردم. اما نگرانش بودم؛ داشت جوانی‌اش را در این راه از دست می‌داد.
همۀ بچه‌ها قابلیت‌هایی دارند، اما این توانایی‌ها را از دست می‌دهند؛ یک انتخاب نادرست در زندگی می‌تواند انسان را از مسیر اصلی خود دور کند. فلان دوستش گفت: «بیا این سیگار را بکشیم.» به دلیل عدم آگاهی، فکر می‌کند اگر این سیگار را بکشد، بزرگ می‌شود. این بچه که تقصیری نداشت، اما راه خروج از این مسیر وجود نداشت تا زمانی که با کنگره آشنا شدیم و کمکی که کنگره به من کرده است را تا هیچ زمانی نمی‌توانم جبران کنم.


زمانی با خود می‌گفتم که آقای مهندس همۀ سی‌دی‌ها و همۀ دستورات را که می‌دهند، پس دیگر چه قلمی؟ اما بعدها فهمیدم دل‌نوشته‌هایی که می‌نویسم و به بخش سایت واگذار می‌کنم، این قلم من را روان می‌کند، حس من را تغییر می‌دهد و درک می‌کنم که چه اتفاقاتی در کنگره رخ می‌دهد و من اینجا هستم یا نیستم. دل‌نوشته‌ها این را به من نشان می‌دهند. زمانی که وادی‌ها را می‌نویسم، آموزش‌هایی است که سر کلاس دریافت می‌کنم؛ اما وقتی حرکت می‌کنم و در لژیون سردار حضور دارم، وفای به عهد می‌کنم؛ به تعهدی که داده‌ام و برای چه چیزی آن تعهد را داده‌ام. این بسیار باارزش است. من برای چه چیزی تعهد داده‌ام؟ همان‌طور که راه برای پسر من پیدا نبود، با این کمک‌ها راه برای هزاران بچه‌ای که در سراسر کشور درگیر این مسئله هستند، پیدا می‌شود. همین شهر اصفهان روزی بود که شعبه نداشت، الان پنج شعبه دارد که هر کدام از شعبه‌ها بالغ بر چهارصد تا پانصد نفر عضو دارد. این‌ها از کجا آمده بودند؟ این‌ها وجود داشتند، اما راه نداشتند و امروز آقای مهندس این راه را با کمک ما به انجام رسانده‌اند. کمک من به کنگره این است که من راه را برای دیگران آماده می‌کنم تا آن‌ها هم بتوانند حضور داشته باشند و آموزش بگیرند تا دوباره به زندگی برگردند. خود ما که به عنوان همسفر به کنگره آمدیم، آیا این حس ما تغییر نکرده است؟ آیا فهم و درک ما تغییر نکرده است؟ همۀ این‌ها را به لطف همین شعبه داریم و امروزه آرامشی که در اینجا دریافت می‌کنم را در هیچ کجا نمی‌توانستم داشته باشم. این باید همیشه در یاد منِ محمود باشد.

تایپ، ویراستاری و بارگذاری: خدمت‌گزاران سایت همسفران آقا شعبه پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .