عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درماندهای درمان کنی
درمیان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
با کمی تفکر در این دستور جلسه، دریافتم که این کنگره است که به من همه چیز داده است و من هر چه کمک کرده باشم؛ حتی قطرهای برای جبران چیزهایی که مهندس و کنگره به من داده است، نیست.
گاهی اوقات خدمتهایی که انجام میدهم نیز برای من بار آموزشی و حال خوش دارد.
نخستین هدیهای که کنگره به من داد، پدر و خانوادهام بود.
پدرم سالها، به دلیل نبخشیدن در عذاب بود و آنقدر نبخشیدن قدرت پیدا کرده که از او با قلبی مهربان و دستانی بخشنده، یک انسان عصبی ساخته بود و روز به روز تنهاتر میشد.
زمانیکه تغییرات بسیاری در تفکر، حس، اخلاق، عمل و گفتار پدر دیدم، نسبت به کنگره کنجکاو شدم. با خود گفتم: کنگره کجاست؟ چه مشاوره یا فردی است که توانسته پس از بیست سال حال پدرم را خوب کند و این همه تغییر در او ایجاد کند؟
از سمت دیگر همیشه به دنبال علم حقیقی بودم و این سوال من بیپاسخ مانده بود که چرا خداوند ما را در این همه رنج و سختی آفریده است؟ علم واقعی چیست؟ دانایی را از کجا باید بیاموزم؟
سرانجام روزی به اینجا آمدم و در ابتدای مسیر کنگره به من علم حقیقی و درست فکر کردن را آموزش داد.
به مرور در طی سفر، با فرا گرفتن علم کنگره و شناخت نیروهای مثبت و منفی، حس و حال خوب داشتن را از کنگره آموختم. یاد گرفتم که در هر شرایطی باید این حس خوب را داشته باشم و در واقع، آموزش و خدمتها در داشتن آن خلاصه میشود؛ زیرا چنانچه شخص حس و حال خوبی نداشته باشد، یعنی تسلیم و برده لوسیفر (شیطان) بوده و در جهنم است. وضعیت من نیز پیش از ورود به کنگره، دست کمی از جهنم نداشت.
همیشه حدیث امام علی (ع) در ذهنم میآمد و از خود بابت یکسان بودن شرایط زندگی، ناراحت و گلهمند بودم؛ اما توان تغییر نداشتم. با آمدن به کنگره شرایط تغییر کرد، با سیدی نوشتن و شرکت در جلسات، موضوعات جدیدی میآموختم.
مهمتر از همه با جسم، روان و جهانبینی خود آشنا شدم. در نهایت شخصی که بتواند خود را بشناسد، میتواند خدای خود را نیز بشناسد و شناخت خداوند یعنی محبت و عشق واقعی داشتن.
مانند سایر موضوعاتی که میخواستم و کنگره به من هدیه داد، مطمئن هستم که عشق و محبت حقیقی را نیز به من نشان خواهد داد.
سپاسگزار خداوندی هستم که اجازه و لیاقت حضور در کنگره را به من داد.
از خدا میخواهم همیشه خدمتگزار کنگره باقی بمانم؛ هر چند که این خدمتهای من کوچک و ناچیز باشند و تنها موقعی بند من از کنگره در این بعد قطع شود، که بند سیمینم قطع میشود.
نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون پنجم)
ویراستاری: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر منصوره (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
183