چهاردهمین جلسه از دوره هشتم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ ، نمایندگی خیام نیشابوری با استادی مسافر راهنما احمد و نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر غلامرضا با دستور جلسه «کمک کنگره به من و کمک من به کنگره» پنجشنبه ۲۷ دی ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که در جمع شما دوستان هستم. مسافر سفر اول و مسافر سفر دوم هست که به راهنما اجازه میدهد تا به اینجا ورود پیدا کند و ما از خداوند شاکریم که این صندلی ها همیشه پر هست و همیشه حضور مسافرین هست، چون حضور شما به راهنما انرژی می دهد و راهنما هم میتواند از تک تک شما عزیزان آموزش بگیرد. امروز دستور جلسه کمک کنگره به من و کمک من به کنگره است که در قسمت دوم این دستور جلسه خود من همیشه شرمندهام. در قسمت اول این دستور جلسه یعنی (کمک کنگره به من) همیشه کنگره ۶۰ را به یک ( مادر) برای خودم تشبیه میکنم. چون من از مادر متولد شدم و توسط شیر مادر،پذیرایی مادر، و نگهداری مادر و عشق محبتی که مادر به فرزند دارد بزرگ شدهام. آموزش گرفتهام و سپس وارد جامعه شده ام و تشکیل یک زندگی مستقل را دادهام. من اینگونه برداشت می کنم که کنگره برای من کاری را کرده است که یک مادر برای فرزندش میکند. کجا می توانید مادری را بیابید که به فرزند خودش عشق نداشته باشد و محبت نکند و آموزش ندهد چرا نیست که یک مادر برای فرزند خودش تا آخر عمر به تمام و کمال نهایت زحمت را میکشد و از آن مواظبت میکند.
کنگره ۶۰ واقعا برای من احمد این کار را مادرانه انجام داد و مرا بدون هیچ مزد و منتی پذیرفت و به من پناه داد تا در آن اموزش بگیرم و دوباره ساخته شوم و بتوانم در خدمت و کمک جامعه قرار بگیرم. همینطور که در سیدی ها شنیدهاید انواع بیماری های بسیار سخت مثل سرطان سینه، ms و سرطان خون را در کنگره ۶۰ به راحتی و به رایگان درمان میکنند. در کجای دنیا چنین اتفاق بزرگی می افتد؟
اما در قسمت دوم دستور جلسه که کمک من به کنگره می باشد؛ توقع یک مادر از فرزندش چیست چه انتظاری میتوان یک مادر از فرزند خودش داشته باشد. تنها چیزی که یک مادر حقیقتا می خواهد این است که فرزندش سالم زندگی بکند درست زندگی بکند. من احمد شاید هیچوقت نتوانستم آنگونه ای زندگی بکنم که مادرم می خواهد. خصوصا الان که مادرم در قید حیات نیست بهتر متوجه می شوم که نعمت بزرگی را از دست دادهام. باید حواسمان باشد که مبادا با حرف در رفتارمان کوچک ترین حس بدی را به پدر و مادر خودمان منتقل بکنیم.
در کنگره من احمد زمانی می توانم کمک بکنم و زمانی می توانم ادای دین بکنم که تمام و کمال کارم را درست انجام بدهم درست است که موقع رهایی مسافر وظیفه خودش را انجام می دهد و به راهنمای خودش پاکت می دهد اما مهم تر از پاکت خوب سفر کردن است. این مرتب بودن مسافر بهترین هدیه و بهترین کمک به کنگره ۶۰ می باشد از اینکه به صحبت های من گوش سپردید متشکرم.
در ادامه جلسه جشن تولد اولین سال رهایی مسافر علیرضا برگزار شد.
اعلام سفر :
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر. آخرین آنتی ایکس مصرفی 4 گرم شیره کشیدنی و شربت اوپیوم. مدت سفر اول ۱0 ماه و 19 روز، به روش دی اس تی، داروی درمان شربت اوتی،ورزش تنیس، راهنما آقای احمد، رهایی یک سال و سه ماه و 1 روز.
آرزو:
آرزو دارم، جهانی شدن کنگره را ببینم و در این راه سهمی حتی کوچک داشته باشم.
سخنان راهنما مسافر احمد:
علیرضا را همه شما خوب می شناسید و در اکثر جاها خدمت کرده است. در مورد علیرضا باید بگویم در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده بود و همانطور که دوستان در مشارکت خود گفتند، سعی می کرد با حفظ ظاهر مرتب چهره اعتیاد را پنهان کند. ولی یک انسان مصرف کننده و حالخراب هر چقدر هم سعی کند، نمی تواند با لباس و ظاهر، حال خود را عوض نماید مگر به او مواد برسد. علیرضا هم با حالی خراب وارد لژیون شد. از لحاظ روانی و اعصاب تخریبهای زیادی داشت که برایش مشکلات متعددی بوجود آورده بود. علیرضا از همان ابتدا خوب سفر کرد و دستورات را کامل اجرا نمود. همیشه در جلسات حاضر بود و امروز هم که در شهر دیگری است، در شعبه آبیک حضور دارد که خودش خواهد گفت. در ادامه هم تبدیل شد به یکی از خدمتگزاران خوب کنگره و همینطور که می بینید امروز هم با حال خوب اینجا نشسته است.
سخنان مسافر علیرضا:
در ابتدا لازم می دانم از جناب مهندس دژاکام تشکر کنم که اگر نقشه راه ایشان و زحماتشان نبود امروز من هم در چنین جایگاهی نبودم. همچنین از احمد آقا متشکرم که زحمات زیادی برای بنده کشیدند. از آقا ایمان راهنمای خوبم در سفر دوم و همچنین از آقا سامان راه نورد راهنمای عزیزم در نمایندگی آبیک قدردانی می کنم که باعث شدند بتوانم به خدمت در کنگره ادامه بدهم.
من تصاویر کلیپ تولد را طوری چیدم که روند زندگیم دیده شود و همانطور که دیدید شاید از لحاظ ظاهری هیچ نشانی از اعتیاد نداشتم. اما مثل درختی بودم که برگ و ساقه مرتبی دارد ولی از درون کرمهای ساقه خوار تنه اش را خورده اند. من از درون تهی شده بودم. درگیر بیماریهای پنیک و افسردگی بودم و یک طوفان در زندگی من کافی بود که بشکنم و نابود شوم. خداوند را شکر می کنم که این فرصت به من داده شد تا بتوانم از وجود کنگره بهره مند شوم و از انرژی آن استفاده کنم. امروز هم که به دلیل کاری مجبور شدهام مهاجرت کنم، در نمایندگی آبیک به سفرم ادامه می دهم و خدمت می کنم. نه اینکه کنگره به خدمت من نیازی داشته باشد بلکه با حضور در کنگره است که من می توانم انرژی ادامه دادن را کسب کنم.
سخنان راهنما همسفر فاطمه:
خانم مرضیه در روزهای اول که وارد لژیون شدند،همیشه ماسک می زند و با فاصله از دیگران می نشستند. مدتی گذشت که حس ایشان با من برقرار شد و آنقدر این حس قوی و ریشه دار شد که امروز یکی از بهترین رهجوهای لژیون سوم به شمار می آیند.
ایشان هم مثل مسافرشان در ادامه تبدیل به یک خدمتگزار بسیار خوب شدند و تمامی تابلوهای روی دیوار که می بینید، نقاشی های خانم مرضیه هستند که تصاویر کتاب را کشیده اند. در بخشهای صدور کارت و نگهبانی خدمت کرده اند و حضور پر رنگی دارند. آقا هیربد پسر ایشان هم از خدمتگزاران خوب هستند و در هر سه شعبه نیشابور کارهای کامپیوتر شعب را انجام می دهند و برای این عزیزان آرزوی شال راهنمایی دارم.
سخنان همسفر مرضیه:
من هم از آقای مهندس ممنونم که باعث شدند من بتوانم به چنین آموزشهایی دست پیدا کنم. از راهنمای خوبم خانم فاطمه و تمامی خدمتگزاران تشکر میکنم. من در کنگره ایمان را بدست آوردم. همان ایمان واقعی و کامل که مدتها رنگ باخته بود. من هر چند مدت در دعای کنگره یک خواسته را از خداوند طلب کردهام و تمام آنها اجابت شده است. از مسافرم ممنونم که خیلی خوب سفر کرد و همیشه با نوشتن سی دی ها و مطالعه آنها در پی یادگیری مطالب جدید است. امروز نقاشی شو شود را تقدیم کنگره می کنم؛ چرا که شو شود من هم امروز است.
تایپ : مسافر ارمان (لژیون هشتم)
عکس و بارگذاری: خدمتگزار سایت مسافر کمیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
148