English Version
This Site Is Available In English

آن قدر از کنگره دریافت کرده ام که تا آخر عمرم هم که خدمت کنم ،قادر به جبران نیستم و نخواهم بود.(نمایندگی نسترن اصفهان)

آن قدر از کنگره دریافت کرده ام که تا آخر عمرم هم که خدمت کنم ،قادر به جبران نیستم و نخواهم بود.(نمایندگی نسترن اصفهان)

یازدهمین جلسه از دوره اول کارگاه‌های آموزشی - خصوصی کنگره ۶۰، ویژه خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی نسترن اصفهان، با استادی مسافر رضوان، نگهبانی مسافر فهیمه و دبیری مسافر رؤیا، با دستور جلسه «کمک کنگره به من و کمک من به کنگره» روز چهارشنبه ۲۶ دی‌ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۱:۳۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان رضوان هستم یک مسافر

آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است.

کسانی که همیشه  درحال باز پرداخت آنچه که دریافت نموده اند هستند، مانند چشمه، زلال و سرشار از انرژیند و کسانی  که هرچه دریافت می نمایند در عوضِ آن هیچ گونه پرداختی ندارند و همه چیز را برای خود می خواهند، گویی تبدیل به شوره زار و کویر می شوند.ابتدا از خداوند سپاسگزارم بابت اینکه  بنده را لایق خدمت دانست و به من توفیق خدمت داد، از جناب مهندس، استاد بزرگوارمان، بی نهایت تقدیر و تشکر می کنم که راه درمان را پیدا کردند و در اختیار بشریت قرار دادند. از مرزبانان محترم و راهنمای مهربانم خانم مهری، سپاسگزارم که به من اجازه خدمت دادند.

در مورد دستور جلسه «کمک کنگره به من، کمک من به کنگره» اگر بخواهم صحبت کنم، مطالب زیادی هست که در این زمان اندک نمی‌گنجد. اولین روزی که من به کنگره آمدم و خانم فریبا را دیدم، اصلا نمی‌توانستم صحبت کنم و فقط گریه می کردم ولی به مرور زمان که با کنگره بیشتر آشنا شدم و آموزش دیدم، تغییرات زیادی در شخصیت من به وجود آمد و من با خود واقعیم آشنا شدم.

کنگره، زن بودن و مادر بودن را به من برگرداند، واژه تحقیرآمیز «معتاد» را از روی من برداشت و مرا یک مسافر خطاب کرد، سیگارم در کنگره درمان شد، و به یک تعادل نسبی جسم و روان دست یافتم، راه‌رفتن درست را آموختم، تغذیه صحیح را یاد گرفتم، برخورد با افراد خانواده، فامیل و اجتماع را به من آموزش داد، کنگره و سی‌دی‌های آموزشی، به من یاد داد طرز صحیح رفتاری را که در شأن یک خانم است و مرا طوری پرورش داد که با رفتارم کاری کنم که دیگران هم مطابق شخصیت یک خانم، با من رفتار کنند.

آموزش‌ها از من رضوان یک شخصیت جدیدی را ساخت که هیچ‌کس جرئت نکند رفتاری تحقیرآمیز با من داشته باشد و یا مرا به چشم یک مصرف‌کننده حال خراب و بی‌ارزش، نگاه کند.
  وقتی در این مکان مقدس «کنگره» درمان شدم، همه افرادی که قبلاً دید متفاوتی نسبت به من داشتند و مرا قضاوت می‌کردند و پشت سرم حرف می‌زدند، دیدگاهشان نسبت به من، به‌کلی عوض شد و همه آن فاصله‌گرفتن‌ها و نفرت‌ها، تبدیل به خوشرویی، محبت و احترام شد.

روزهای اول که با خانم فریبا صحبت می‌کردم، خیلی زیاد ناامید بودم و می‌گفتم من دیگر نمی‌آیم، این خانم بزرگوار که نمادی از یک زن قوی و محکم هستند، با دلگرمی‌هایی که به من می‌دادند، همیشه می‌گفتند: تو قوی هستی به خودت ایمان بیاور و این جا بمان، مطمئنم که تا آخر مسیر می‌توانی با قدم‌های محکم، پیش بروی و گوهر وجودی خودت را باز پس بگیری.

اوایل ورودم به کنگره، نیروهای بازدارنده بسیاری سر راهم می‌آمدند و یک‌جوری می‌خواستند مانع پیشرفت من بشوند به‌طوری‌که من از حضور در کنگره و ادامه‌دادن مسیر، به‌شدت ترس داشتم. اما علی‌رغم همه سدهایی که در مسیرم ایجاد می‌شد، ادامه دادم و زود می‌آمدم و دیرتر از همه می‌رفتم. کم‌کم اعتمادبه‌نفس پیدا کردم و توانستم مهارت‌های را کسب کنم که بدانم با همسر و پسر مصرف‌کننده‌ام چگونه برخورد کنم، یاد گرفتم با آن‌ها مهربان باشم آن‌ها را به‌عنوان یک بیمار بپذیرم و درک درستی از آنها داشته باشم.

قبل از کنگره پسرم را به بیمارستان برده بودم، ولی بعداً متوجه شدم که اشتباه کرده‌ام او یک بیمار «مواد مخدر» است، تعادل ندارد و نیاز به احیای مجدد دارد و غیر از کنگره هیچ جایی به او کار نمی‌دهد و نمی‌تواند او را درمان کند.

در ادامه سیگار خود را درمان کردم و در لژیون جونز «تغذیه سالم» عضو شدم که این به‌سلامت جسم من بسیار کمک نمود. بیماری قند داشتم که با استفاده از عصاره معجزه‌آسای D.SAP درمان شدم و جسم خود را هر روز بهتر از روز پیش شناختم و سعی کردم چیزهایی را در اختیار جسمم قرار بدهم که نیاز اوست.

قبل از کنگره از اینکه فردی مصرف‌کننده بودم، احساس بد و عذاب وجدان داشتم؛ اما بعد از درمان حس و حال خوب رهایی را چشیدم و هیچ ترسی از این که من روزی مصرف‌کننده بوده‌ام، ندارم.

بااین‌همه دریافت که از کنگره داشته‌ام، چگونه می‌توانم دِین خود را ادا کنم، این‌قدر دریافت کرده‌ام که تا آخر عمرم هم که خدمت کنم قادر به جبران نیستم و نخواهم بود، اما از خداوند می‌خواهم که به من قدرت و لیاقت خدمت بیشتری را عنایت کند که من بتوانم تا جایی که در توانم هست، خدمت صادقانه و با عشق ارائه بدهم.

خیلی خوشحالم که در این مکان مقدس خدمت می‌کنم و امیدوارم بتوانم به همنوعانم کمک نمایم و بدانم که هیچ فرقی بین من و دیگران، وجود ندارد، در واقع انسان چیزی نیست جز سعی و تلاش خودش و من هم تلاش می‌کنم تا عضوی فعال و شاگردی فرمان‌بردار برای این سیستم باشم.
تایپ: مسافر زهره، لژیون هشتم نمایندگی نسترن.
ویرایش: مسافر کبری، لژیون یکم، نمایندگی نسترن اصفهان.
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .