به نام قدرت مطلق الله
جلسه نهم از دورۀ ششم لژیون سردار نمایندگی سهروردی روز یکشنبه مورخ بیست و سوم دی ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۵:۳۰ دقیقه با استادی دنور مسافر محمدجواد و نگهبانی پهلوان مسافر محمد و دبیری راهنما مسافر جهانگیر با دستور جلسه << کمک من به کنگره و کمک کنگره به من >> در نمایندگی سهروردی برگزار گردید.
سلام دوستان محمد جواد هستم مسافر
شاکر و سپاسگزار خداوندم که در خدمت شما دوستان هستم. در مورد دستور جلسه کمک من به کنگره و کمک کنگره به من، این دستور جلسه مسیر زندگی خیلیها را عوض کرده است، زمانی که من وارد کنگره شدم، نظم و انضباط را به من یاد داد، به من گفتند که باید به پیشکسوتها و بزرگترها احترام بگذارم. جلوتر که رفتم به من گفتند طبق قوانین باید سی دی بنویسم و این به من کمک کرد تاحال خوشی را تجربه کنم.
در طول سفر با D.SAP آشنا شدم که برای یک سفر اولی لازم، حیاتی و در زمان کرونا جان خیلیها را نجات داد. یکی دیگر از کمکهای کنگره به من اين بود که؛ مواد مصرفی مرا گرفت و به جای آن حال خوش رهایی را نصیب من کرد. بعد از رهایی به این فکر بود که وارد لژیون سردار شوم ولی نتوانستم، اما به مرور زمان این توفیق نصيب من شد که وارد لژیون سردار شدم و در جایگاه دنوری شرکت کنم.
من بعد از گذراندن یک دوره بیماری سخت وارد کنگره شدم فرمانبردار کردم و نتیجه آن بدست آوردن سلامتی و رهایی از بند مواد بود. شاید دیده باشید افرادی که ثروت هنگفتی دارند و حاضرند برای سلامتی خود به دیگران ببخشند، ولی درگیر بیمارستان نباشند اما هنوز راه آن را پیدا نکردهاند. کمکی که من میتوانم بکنم این است که الگوی خوبی باشم و در مسیر اهداف کنگره حرکت کنم، زیرا امروز کنگره اهداف بالاتری از درمان اعتیاد دارد.
هزاران هزار بیمار در سراسر جهان روی تخت بیمارستانها منتظر درمان هستند. من باید به این مسیر ایمان داشته باشیم و چه چیزی بهتر از اینکه، کمک کوچک از طرف من باعث شود که یک خانم یا آقا نقص عضو نشوند یا از سرطان نجات یابند. من یاد گرفتم که فراموشکار نباشم و یادم نرود که با چه وضعیتی وارد کنگره شدم. گذشته را میتوان به رانندگی تشبیه کرد، گاهی انسان باید به پشت سر نگاه کند و فراموش نکند با چه وضعیتی وارد کنگره شده وچگونه از بند مواد نجات پیدا کرده است.
وقتی به لژیون تازه واردین میروم خودم را جای یک تازه وارد میبینم و سعی میکنم که کمی و کاستی نداشته باشم و گذشته خودم را فراموش نکنم. استادم همیشه سر لژیون داستانی را تعریف میکرد که: شخصی برای خرید شیرینی وارد مغازه شیرینی فروشی شد، دارایی او ۲۰۰۰ تومان بود او میخواست تمام پولش را شیرینی بخرد، چون فروشنده از وضعیت او خبر داشت جعبه شیرینی را پر کرد و به او داد، بعد از رفتن مشتری دیگری که در آنجا بود گفت: چرا من که پول زیادتری دادم شیرینی کمتری به من دادید؟ فروشنده گفت: او تمام توانش همین پولی بود که به من داد. من هم باید در کنگره با تمام توانم حرکت کنم و از خدا بخواهم که از جایگاه دنوری به پهلوانی برسم.
چه چیزی بهتر از اینکه یک مسافر بتواند پیرو راه آقای مهندس باشد و گامی کوچک در راه رسیده به این هدف بزرگ بر دارد. آقای مهندس بارها فرمودند: من در این ۲۵ سال با این همه رهایی هنوز خود را بدهکار کنگره میدانم، من هم خودم را در جایگاهی نمیبینم که کمکی کرده باشم اما از خدا میخواهم که کمک کند من هم شال پهلوانی را بگیرم.
تایپ: مسافر جواد ل۱۹
ویراستار: مسافر مرتصی ل۹
تنظیم و ارسال: مسافر ابراهیم
مسافران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
386