English Version
This Site Is Available In English

امیدوارم عظمت کنگره را درک کنیم

امیدوارم عظمت کنگره را درک کنیم

سیزدهمین جلسه از دوره بیست و نهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره۶۰، نمایندگی لوئی‌پاستور با استادی راهنما مسافر علی‌رضا، نگهبانی مسافر میلاد و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه «کمک من به کنگره و کمک کنگره به من» در روز دوشنبه 24 دی ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که این توفیق را پیدا کردم تا در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم، از آقا میلاد نگهبان محترم و دبیر هم تشکر می‌کنم که این فرصت را به من دادند؛
روز مرد را به همه عزیزان تبریک می‌گویم و امیدوارم این روز، روز شاد و خوشحال برای شما عزیزان باشد.
داشتم به این جمله معروف که دستور جلسه می‌گردد و آدم خودش را پیدا می‌کند فکر میکردم؛
این دستور جلسه به من می‌خورد. من انقدر به کنگره بدهکارم که قابل بیان نیست. واقعا چند ساعت است که به این موضوع فکر می‌کنم که ببینم آیا من کاری برای کنگره کردم؟ هرچه فکر می‌کنم چیزی به ذهنم نمی‌رسد .
زمانی است که داخل فضایی یا یک مکانی قرار دارید و هوا بیرون آن فضا خیلی سرد است، تا وقتی که در آن محل هستید ساعت‌ها را خوش می‌گذرانید و شاید فراموش کنید که بیرون چه خبر است مگر اینکه مجبور شوید بروید بیرون.همان چند دقیقه‌ای که بیرون میروید، سرمای بیرون را احساس می‌کنید، آن احساس لرزی که در ذهن من می‌اَندازد.
سالی یک بار این دستور جلسه تکرار می‌شود و شاید همان یک هفته من بیایم در مورد آن دستور جلسه فکر کنم که کنگره در حق من چه کار کرده.
داستان همان داستان اتاق گرمی هست که عرض کردم، خود من حداقل اینجوری هستم و فراموش می‌کنم یک دوره‌ای بود که من کراک مصرف می‌کردم، ساقی سر ساعت خاص می‌آمد اگر من دو دقیقه دیر می‌کردم ساقی می‌رفت و دیگر نمی‌توانستم ببینمش و بیچاره می‌شدم چرا که باید کیلومتر ها دیگر میرفتم تا مواد خود را تهیه کنم.
حالا در کنگره یک جاهایی به من می‌گویند فلان روز خدمتگزار هستید و باید نیم ساعت زودتر بیایید و من هزار تا درگیری ذهنی پیدا می‌کنم که من کار دارم و آیا باید از کارم بزنم، آیا باید از زن و بچه‌ام بزنم؟
خداوند را بابت امروز خود شاکرم و شکر می‌کنم.

اگر بخواهم خوب نگاه کنم یک دوره‌ای که دوره مصرفم بود وضعیتم به شکلی بود که عرض کردم؛
شما فرض کنید یک آدمی که معلم است و باید سر کلاس به بچه‌ها درس بدهد، شیشه می‌کشید، کراک می‌کشید، متادون می‌خورد و با آن وضعیت می‌رفت سر کلاس، خوب این شخص چقدر می‌توانست اعتبار داشته باشد؟ چقدر می‌تواند به بچه‌های مردم آموزش بدهد؟ روزی دو پاکت سیگار می‌کشیدم من سر کلاس که بودم تا زمانی که بچه‌ها بخواهند تخته را پاک کنند می‌آمدم بیرون در راهرو یک نخ سیگار می‌کشیدم و دوباره برمی‌گشتم یعنی در همان راهروی مدرسه سیگار می‌کشیدم کسی هم جرات نداشت حرفی به من بزند. وقتی که آن شرایط و آن روز را نگاه می‌کنم و با الان خود مقایسه می‌کنم متوجه می شوم کنگره چه کمکی به من کرده؛
وضعیت الانم را می‌بینم، اعتماد به نفسی که الان دارم، زن و بچه‌ای که الان دارم، سطح کاری که الان دارم را نگاه می‌کنم متوجه می شوم کنگره چه چیزی به من داده. خانواده من که از من در امان نبودند، متذکر می‌شوم در امان نبودند نه اینکه آسایش نداشته باشند زیرا که زمان هایی بود که واقعاً توجه به هیچی نمی‌کردم و هیچ جا هم هیچ کاری برای من نمی‌توانست بکند، یعنی من کلینیک رفتم خیلی کارها کردم، خود خوابیدم تا ترک کنم یه هفته ۱۰ روز همه خانواده را اسیر می‌کردم و به حد تشنج می‌رسیدم اما دوباره به دو ماه نمی‌کشید دوباره مصرف می‌کردم و برمی‌گشتم و بدتر از همیشه می‌شدم.
فرض کنید اول با تریاک شروع کردم بعد کراک را اضافه کردم بعد شیشه را اضافه کردم بعد متادون را اضافه کردم یعنی به جایی رسیده بود که هر سری که ترک می‌کردم یک چیزی به مصرفم اضافه می‌شد، دکتر می‌رفتم، کلینیک با ۴۰ میلی‌گرم شروع می‌کردم و به ۲۰۰ میلی‌گرم متادون در روز می‌رسیدم و تمام مسائل زندگیم تعطیل می‌شد، اصلاً هیچ حسی نداشتم نسبت به اطرافیانم، نسبت به خودم، چه در فیزیولوژی چه در صحبت کردن، وقتی که به کنگره آمدم شاید سه ماه نگذشته بود که ۷۰% برگشت شده بودم بدون اینکه اصلاً زوری بزنم چرا که من تا دو سه ماه اول اصلاً گیج بودم نمی‌فهمیدم اصلاً کجا می‌آیم برای چه آمده‌ام چه کار دارم می‌کنم و انگار که خود به خود این اتفاق افتاد و تغییرات در من ایجاد شد و تازه وقتی فهمیدم کجا هستم.
کمی مطالب را که بیشتر فهمیدم و درک کردم مرتب تغییراتم بیشتر و بیشتر شد، چرا که آدرس خود را آرام آرام پیدا کردم که کی هستم و کجا باید باشم، چرا اینجور شده‌ام و چه اتفاقی افتاده است .
سفر دومی‌ها بیشتر از سفر اولی‌ها، حتی آن‌هایی که دو هفته است که می‌آید اگر خودشان را با دو هفته پیش مقایسه کنند متوجه یک سری مسائل می‌شود.
اشخاص در خارج از کنگره با خرج آن همه پول واقعاً نتوانسته‌اند درمان شوند اما کاری که کنگره در مدت این دو سه هفته برای مسافر کرده را کاملاً متوجه می‌شوند. من بابت این قضیه خداوند خود را خیلی شاکرم و برای آقای مهندس آرزوی سلامتی می‌کنم آرزوی سربلندی در این دنیا و در تمام جهان‌های موجود را دارم.
یک شب پسر کوچک من در بیمارستان کودکان بستری بود و در کنار فرزندم یک دختر بچه ۶ ساله بود و در کنار آن دختر پدر و مادرش و اقوامش بودند، این دختر سرطان داشت و شیمی‌درمانی کرده بود و حالش خوب نبود و خیلی وضع خرابی داشت، پدر و مادرش تا صبح ضجه می‌زدند جوری که من بچه خودم را فراموش کرده بودم؛
همچین اتفاقی در کنگره در حال رخ دادن است یعنی کنگره فقط دنبال درمان اعتیاد نیست آقای مهندس دژاکام امروزه می‌رود در کنفرانس سرطان آمریکا صحبت می‌کند که بزرگترین کَنسِر شناسان را داخل راه نمی‌دهند و من انقدر بزرگ شدم که اجازه دارم در این مورد صحبت کنم.
اگر کنگره را به شکل تفکر نگاه کنیم یعنی تفکری که جسمیت هم گرفته قاعدتاً تنها کاری که می‌توانم بکنیم این است که به تقویت این تفکر، به هدفی که این تفکر دارد که هدفی جز احیای انسانی نیست کمک کنیم یا حداقل این‌که سنگ نباشیم جلوی راه و چیزهایی که به من گفته می‌شود را گوش کنم و اجرا کنم.
باید خدا را شکر کنیم چون من مسیر دیگری پیدا نکردم شاید در خواب هم امروز خود را نمی‌دیدم، من واقعاً متوجه عمق فاجعه نبودم خدا کند عظمت این کار را درک کنیم و بتوانیم در این مسیر باشیم تا همیشه هم خودمان و هم دیگرانی که در کنارمان هستند از امنیت و آسایش برخوردار باشند و بتوانیم بهره‌مند شویم.

تایپ:مسافر اکبر
عکس:مسافر مسلم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .