سومین جلسه از دوره پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی الیگودرز با دستور جلسه "کمک کنگره به من و کمک من به کنگره" به استادی مسافر مرتضی، نگهبانی مسافر حجت و دبیری مسافر سجاد در روز یکشنبه ۲۳ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
خداوند را شاکر هستم که توانستم یک بار دیگر در این جایگاه باشم تا هم به خودم هم به دیگران خدمت کنم، از نگهبان لژیون سردار آقای نعمت تشکر میکنم که این شرایط را فراهم کردند.خیلی خوشحال هستم که امروز در نمایندگی الیگودرز هستم اساتید عزیزی که قبلاً در خمین با هم بودیم و امروز ملاقاتشان کردم، خیلی انرژی گرفتم شعبه پرشور و پر انرژی است واقعا لذت بردم، به ایجنت محترم آقای وحید تبریک می گویم به خاطر مسئولیت اداره نمایندگی الیگودرز.
دستور جلسه هفته «کمک کنگره به من و کمک من به کنگره است»
این یک دستور جلسه یک طرفه است زیرا من که کمکی به کنگره نکردم اما کنگره خیلی به من کمک کرده است، من یک روزی را یادم می آید با اینکه خیلی میترسیدم، خیلی نفرت داشتم از اعتیاد، اما درگیر اعتیاد شدم و اعتیاد خیلی چیزها را از من گرفت، همین ترس باعث شده بود من جوری خودم را جلوه بدهم که مثلاً بقیه نمیفهمند که من مصرف کننده مواد هستم در صورتی که همه میدانستند، میخواستم ترک کنم از این میترسیدم که اگر من را به کمپ ببرند فلانی و پدر و مادرم میفهمند و این ترس ضربه بدی بود به من که هیچ کاری نمیتوانستم انجام دهم شاید هم با خودم لجبازی میکردم، سر همین موضوعات به خودم میگفتم من که دستم به جایی نمیرسد پس ادامه بدهم و روز به روز در این باتلاق اعتیاد بیشتر فرو میرفتم، روز به روز حالم بدتر میشد و از همه فاصله میگرفتم و به جایی رسیده بودم که میگفتم خدا هم حرف من را دیگر نمیشنود، خدا هم با من دشمن است، بدشانسترین آدم هستم، هر کاری که میخواستم بکنم به سرانجام نمیرسید، هر کاری که میخواستم بکنم نمیشد، شرایط خیلی برایم سخت بود و واقعاً خودم را بدشانسترین آدم روی زمین میدیدم، حتی روزی که کنگره به من معرفی شد از لجبازی که نسبت به خودم داشتم میگفتم که به هیچ عنوان من همچین چیزی را قبول نمیکنم و من تا آخر عمرم میخواهم استفاده کنم.
اما شرایط برای من فراهم شد و خداوند به من نگاه کرد با کنگره آشنا شدم و وارد کنگره شدم و وقتی آمدم و محیط اینجا را دیدم فهمیدم که آن حال خوشی که من با مصرف مواد میخواستم جذب کنم یک جایی به نام کنگره است و آن خلآ را برای من پر کرد، چیزی که شاید سالها دنبالش بودم را همین کنگره برای من پر کرد و روز به روز حال من بهتر میشد و به همین دلیل هم من دوست داشتم و ادامه میدادم تا جایی که کنگره مرا به تعادل رساند و توانستم رهایی بگیرم.
یک روزی خانواده من پدر مادرم هم من را طرد کرده بودند و کمک من نمیکردند حالا آمده بودم جایی که با آغوش باز مرا میپذیرفتند شخصیت من را بالا بردند، من قبل از کنگره و درون اعتیاد شخصیتی نداشتم حتی همه عکسهای قبل از ورودم به کنگره را پاک کردم به خاطر اینکه با آن عکسها حالم بد میشد برای اینکه با عکسها روبرو نشوم آنها را پاک کردم.
وقتی کنگره این جایگاه و این شخصیت را به من میدهد، این کمک کنگره به من است و اگر هر کسی در زندگی، چنین کمکی به من میکرد از دوستان از خانواده از آشنایان تا آخر عمرم برای او جبران میکردم، برای اینکه چنین حس و حال خوبی را به من داده است.
کنگره چنین حالی را به من داده است و من باید جبران میکردم وظیفه خود میدانستم که باید جبران کنم، انسانیت به من میگوید که باید جبران کنم، خیلیها دست به دست هم دادند حال من را خوب کردند، من هم باید دست به دست دیگران بدهم و حال بقیه را خوب کنم و وقتی به اینجا رسیدم چیزی که از دستم برمیآمد برای کنگره تا آنجا که میتوانستم انجام دادم و واقعا الان هم شرمنده هستم که شاید یک سری کارها میتوانستم برای کنگره انجام بدهم و ندادم، شاید مسئولیتهایی که گردن من بود که الان میتوانم انجام بدهم را انجام ندادم و از این موضوعات هنوز هم شرمنده هستم اما خدا را شکر میکنم تا آنجایی که توانستم کمک کردم البته این کمک را به خودم کردم نه به کنگره و حال خودم را خوب کردم و این یک قدردانی است که من الان از بچههای کنگره انجام میدهم.
می گویند؛ یک سواری یک پیاده را سوار میکند وسط راه آن پیاده اسب آن طرف را میدزدد، او را پیاده می کند و وقتی میخواهد فرار کند، صاحب اسب به دزد میگوید که؛ این داستان را جایی تعریف نکن! میگوید چرا؟ میگوید بخاطر اینکه؛ انسانیت با این حرکات کشته میشود و انسانیت از بین میرود، اگر جایی تعریف کنی دیگر هیچ سواری هیچ پیادهای را سوار نمیکند.
این خدمت کردن ما یک قدردانی است نسبت به انسانیت، ما اگر در سفر دوم هر کدام به هر طریقی که میتوانیم چه از نظر مالی و چه از نظر خدمت کردن، قدمی برای کنگره برداریم وظیفه انسانیمان را انجام میدهیم.
بزرگترین کمکی که کنگره به من کرد ظرفیت من را بالا برد. من نگهبان لژیون سردار بودم، عضو لژیون سردار بودم مرزبان بودم و همین خدمتها و همه اینها باعث شد که ظرفیت من بالا برود که امروز میتوانم در جامعه به خوبی با دیگران صحبت کنم و تعامل برقرار کنم، میتوانم به راحتی عصبی نشوم، میتوانم به راحتی خودم را کنترل کنم و دعوا و بحث راه نیندازم و میتوانم زندگیام را به بهترین شکل جلو ببرم این بزرگترین کمک کنگره به من بود.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از شما ممنونم.
تایپ: مسافر همت
ویرایش: مسافر حجت
عکس: مسافر نعمت
تنظیم و ارائه: مسافر احمد
مسافران نمایندگی الیگودرز
- تعداد بازدید از این مطلب :
137