سلام دوستان اعظم هستم یک همسفر
من همهی حال خوب و آرامشی که دارم از کنگره دارم. زمانی که به گذشته فکر میکنم که چقدر بهم ریخته بودم؛ حتی یک لحظه افکار خوب در ذهن من وجود نداشت و از لحاظ روحی حال خوبی نداشتم، خیلی تلاش میکردم مشکلات زندگیام را حل کنم؛ اما قادر به حل آنها نبودم؛ ولی از زمانی که وارد کنگره شدم و از راهنمای خوبم آموزش گرفتم متوجه خیلی از مسائل زندگی شدم و دیگر مثل گذشته به آنها با دید منفی و افکار منفی نگاه نمیکردم و ذهنیتم نسبت به زندگی عوض شده است و همه را مدیون کنگره هستم. انشالله روزی برسد که خدمتگزار واقعی کنگره باشم و بتوانم دریافتهایم از کنگره را جبران کنم و از آقای مهندس که این مکان امن را برای ما فراهم کردند و از همه عزیزانی که در شعبه صفادشت خدمت میکنند تا ما بتوانیم به راحتی آموزش بگیرم و به حال خوب برسیم سپاسگزارم. اوایل سیدی نوشتن برام خیلی سخت بود؛ ولی کنگره برای من چنان جذابیت دارد که هفته ای یک سیدی مینویسم و سعی میکنم در زندگی خود پیاده کنم. جهانبینی در اصل؛ هنر خوب زندگی کردن را به ما یاد میدهد تا راحتتر بتوانیم با مشکلات روبرو شویم و برخورد با دیگران را به ما آموزش میدهد، آداب ادب به ما میآموزد، تمام تلاش خود را میکنم تا آموزشهایی را که گرفتم کاربردی کنم. همه اینها از برکت وجود آقای مهندس و کنگره است و من هیچ وقت نمی توانم تمام آن را جبران کنم؛ مگر اندکی از آن را با خدمت مادی یا معنوی خود به کنگره.
سلام دوستان ژیلا هستم یک همسفر
وقتی با حال بد وارد کنگره شدیم؛ برای درمان مسافرم همه راهها را امتحان کرده بودیم که بی نتیجه بود. با نا امیدی وارد کنگره شدیم. کنگره به من همسفر؛ اول از همه آرامش و حال خوب را داد، راه درست زندگی کردن را به من آموزش داد، بخشش و مهربانی در حق همهی موجودات زنده را به من آموزش داد، دید منفی را از من گرفت و عشق ورزیدن و دوست داشتن را به من یاد داد، خودم را به من نشان داد و مسولئیتهایم را یادآوری کرد. کنگره به من کمک کرد تا بتوانم مواد مخدر را بشناسم و حال مصرف کننده را درک کنم، یاد داد که مصرف کنندهها بیمار هستند و این دیدگاه من را تغییر داد که مصرف کننده میتواند صفت گذشته خود را تغییر دهد و تبدیل به یک انسان سالمی شود. کنگره به من کمک کرد تا به همه عشق بورزم و تمام آفریدههای خداوند را دوست داشته باشم. در زندگی اصلا صبر کردن را بلد نبودم، برای به دست آوردن خواستههایم عجول بودم؛ ولی صبر کردن را آموختم که هم سخت بود و هم سهل؛ ولی امکان پذیر. خداوند انسان های صبور را دوست دارد و آنها را با مسائل زندگی امتحان میکند. کنگره به من همسفر کمک کرد نقطه تحملم را بیشتر کنم در مقابل مشکلات قوی باشم. قبلاً مثل یک نهال ضعیف بودم با هر بادی خم میشدم و یا میشکستم؛ اما الان با آموزش های کنگره میتوانم مانند درخت استوار باشم. کمک من به کنگره، خدمت در جایگاه راهنمای تازه واردین میباشد. این لطف خداوند است در لژیون سردار هستم؛ این خدمتها قطرهای است در اقیانوس. انشاالله بتوانم تا آخر عمر به کنگره خدمت کنم ؛ و این را میدانم بازهم به کنگره بدهکار میمانم.
سلام دوستان عفت هستم یک همسفر
روز اول که من به کنگره آمدم فکر نمیکردم که آنقدر تغییر کنم؛ قبل از کنگره برای من هیچ فرقی بین شخص نابینا و کسی که در تاریکی مطلق هست، نبود. من در این دو ماه از کنگره خیلی آموختم، حس آرامش درون عمیقی پیدا کردم، در جلسههایی که شرکت کردم با آموختن و آموزش گرفتن از راهنماییهای راهنمای عزیزم یاد گرفتم که با گذر از تاریکی به روشنایی، از جهل به دانایی از خود بینی به خود شناسی و از نادانی به دانایی برسم. این عشق و محبتی که در کنگره است با هیچ زر و سیمی قابل خریدن نیست. راه برای ما نمایان شده است و آن راه، راه درست و مستقیم میباشد؛ حتی تاکسیهای خیابان هم برای رسیدن به آن هدف به ما یاری میرسانند. وقتی که در مسیر درستی قرار گرفتیم؛ باید از جان و دل سعی و تلاش کنیم تا بتوانیم در آن راه مستقیم قدم برداریم و به سمت ارزشها برویم. وظیفه ماست که هزاران هزار چراغی که در تمامی نمایندگیهای کنگره ۶۰ در سرزمین ایران ماست روشن نگه داریم، با برقراری نظم و کمکهای مالی و جانی بتوانیم به مسافران و خانوادههایی که در تاریکی هستند به سمت روشنایی و ایمان راهنمایی کنیم. آنچه برای خود میخواهیم باید برای دیگران هم بخواهیم.
سلام دوستان لیلا هستم یک همسفر
در مورد این که من چه کمکی به کنگره کردم و کنگره به من چه کمکی کرد؛ باید بگویم اعتیاد مسافرم آن قدر زندگی ما را بهم ریخته بود چه از لحاظ مادی چه از لحاظ معنوی که من و فرزندانم اولین آرزویمان رهایی مسافرم از بند اعتیاد شده بود. طوری که من حدود ۱۵ سال دعا میکردم و فقط رهایی همسرم را میخواستم، دخترم گریه میکرد و میگفت: من بجای اینکه کلی آرزو برای خودم داشته باشم؛ فقط رهایی پدرم را از خدا می خواستم؛ ولی این اواخر کاملا ناامید شده بودم و بهبود مسافرم را غیر ممکن و محال میدانستم. فکر میکردم من یا باید با این وضعیت بحرانی زندگی کنم و یا اینکه از مسافرم جدا شوم که در هر دو صورت هم به خود، هم به بچهها خسارت زیادی وارد میشد؛ احساس میکنم موقعی که مسافرم وارد کنگره شد، در قعر تاریکی بودم و در دو راهی سختی بودم که جدا بشوم یا ادامه بدهم و قدرت ادامه دادن با این وضعیت سخت را نداشتم. همان موقع بود که کنگره مثل یک معجزه از طرف خداوند روزنه امیدی در زندگی شد و من را برای ادامه دادن این زندگی امیدوار کرد و از دوراهی سخت نجات داد. وقتی خوب فکر میکنم، میبینم من با هیچ کاری نمیتوانم کمکهای کنگره را جبران کنم؛ فقط تنها کمکی که میتوانم به کنگره بکنم اين است که خوب سفر کنم و در کنگره خدمت کنم، نابترین آموزشهایی را که درکنگره میبینم، مطالبی که حتی در مدرسه و دانشگاه آموزش نمیدهند را در زندگی خود کاربردی کنم، از لحاظ مادی هر چه قدر که از دستم برمیآید کمک کنم تا این بستر که با دستان پر مهر مهندس دژاکام ایجاد شده پا بر جا بماند و همچنان نور امیدی برای زندگیهای تاریک باشد.
رابط خبری: راهنما همسفر شهناز
عکس: همسفر سما رهجوی راهنما همسفر ژیلا (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر ژیلا (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صفادشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
204