جلسهی ششم از دورهی یازدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی دلیجان با نگهبانی مسافر عباد و استادی راهنمای تازه واردین مسافر علیرضا و دبیری مسافر رضا، با دستور جلسه:« کمک من به کنگره و کمک کنگره به من»، در روز شنبه ۲۲ دی ماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر، به ایجنت و مرزبانان قسمت مسافران و همسفران و خدمتگزاران نمایندگی دلیجان خدا قوت میگویم خیلی خوشحالم که یک بار دیگر خداوند این توفیق را نصیب من کرد تا در شعبهی پر انرژی دلیجان باشم و خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در بین شما عزیزان قرار دارم.
در مورد دستور جلسهی این هفته که شامل دو بخش است: کمک من به کنگره و کمک کنگره به من و این دستور جلسه همانند ترازوهای قدیم و یا یک الاکلنگ میباشد. آقای مهندس در این دستور جلسه به من اجازه میدهد که هر کمکی که به کنگره کردهام را بیان کنم. من بعد از سفر اول زمانی که رها شده بودم فکر میکردم چون به درستی سفر اول را انجام دادم بزرگترین کمک را به کنگره کردهام و حتی در جایگاههای مختلف که خدمت کرده بودم همین حس را داشتم و این لطف خداوند و آقای مهندس بود که من توانستم در جایگاه مرزبانی، راهنمای تازه واردین، دنور و پهلوان بشوم و در ادامه جلوتر که رفتم فهمیدم که منیت به سراغم آمده است و دائماً با خودم فکر میکردم که من ۵ سال است از اصفهان برای خدمت به نجف آباد میروم، من دنور و پهلوان شدهام، من کنگره را حمایت مالی میکنم و زمانی که به خودم آمدم، دیدم که تمامی مزد و پاداش این خدمتها را قبل از اینکه این کارها را انجام بدهم از خداوند و دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کردهام که رهایی و رسیدن به حال خوش است.
یادم میآید زمانی که در سفر اول بودم همه چیز را از دست داده بودم و به مدت ۶ ماه من داخل ماشین میخوابیدم و شخصی نبود که من از او پول دستی نگرفته باشم و خاطرهای که قبل از ورود به کنگره داشتم را یادآور میشوم. یک روز که به همراه دوستم به دنبال نفر سوم میرفتیم که او را هم سوار کنیم و به یک مکانی دیگری برویم و موادمان را مصرف کنیم، با توجه به اینکه من در اواخر اعتیادم شیشه را خوراکی استفاده میکردم در بین راه پیاده شدم که آبمیوه بگیرم. زمانی که میخواستم با نفر سوم تماس بگیرم، با شخصی که با هم بودیم تماس گرفتم و تلفن همراهش کنار من بود، زمانی که نگاه به گوشی او کردم دیدم که اسم من را، خوش بگیر بد بده ذخیره کرده بود. و این را فهمیدم که دیگر کسی من را قبول ندارد چون من خودم، خودم را قبول نداشتم.
شاکر خداوند هستم که راه کنگره برایم باز شد و آقای مهندس آدرس خودم را به خودم داد و آقا محمد عینی را به عنوان راهنما سر راه من قرار داد. که همه اینها باعث شد من علیرضای واقعی، شرافت، کمک به هم نوع، کمک به خانواده و محبت را پیدا کنم. پس زمانی که من اینها را داخل کفه ترازو بریزم و هر چقدر من برای کنگره ۶۰ تلاش کنم باز هم به کنگره بدهکار هستم چون کنگره ۶۰ خشم را از من گرفت و به جای آن مهر را به من داد. الان که به شعبه میآمدم زمانی که در مسیر تابلو کمپ اعتیاد را دیدم تا اینجا چهار ستون بدنم میلرزید چون ۲۲ بار کمپ رفته بودم، سه بار خونم را عوض کرده بودم و دو بار هم سم زدایی کرده بودم و ترکهای متعددی را تجربه کردم و خیلی خیلی درد کشیدم و هیچکس نتوانست به من کمک کند، همیشه تحقیر میشدم و در اجتماع مایه ننگ بودم و در خانواده، آن درس عبرت بودم.
اما کنگره ۶۰ با متد dst کاری با من کرد که بتوانم خودم را پیدا کنم، در اجتماع بتوانم زندگی کنم و با همنوعان خودم مراوده داشته باشم، بتوانم از زندگی خوبی بهرهمند باشم و امروز در جایگاهی کار میکنم که به عنوان کارپرداز یک شرکت از من استفاده میکنند و این یک ثروت است که من را قبول کردهاند که چک به دست من بدهند تا آن را ثبت کنم و این یعنی اینکه من انسان ثروتمندی هستم.
در یکی از کتابها آقای مهندس میگوید: به استادم گفتم که آدرس یک گنج را به من بدهد که استاد در جواب به او میگوید برو و گنج وجودی خودت را پیدا کن، الان که ما اینجا هستیم یعنی به گنج وجودی خودمان که آرامش و آراستگی است رسیدهایم. من افتخار میکنم که امروز با همسفرم در خیابان راه میروم، افتخار میکنم که سیگار و مواد مصرف نمیکنم، افتخار میکنم که سرم در جامعه پایین نیست، افتخار میکنم که هر آن چیزی که همسفرم نیاز دارد را میتوانم تهیه کنم و این برکت از متد DST و کنگره ۶۰ به من رسیده است و ما چقدر خوشبخت هستیم که با آقای مهندس عکس یادگاری داریم و نسلهای بعد از ما میتوانند به این عکسها افتخار کنند.
تایپ: مسافر عباد لژیون مرزبانی
عکس و ارسال خبر: مرزبان خبری
نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
177