اولین جلسه از دوراول کارگاههای اموزشی عمومی کنگره ۶۰ رفسنجان با استادی همسفرسلیمه ونگهبانی همسفرفاطمه ودبیری همسفر مریم بادستورجلسه"جشن همسفر"روزیکشنبه ۱۶دیماه۱۴۰۳راس ساعت ۱۷آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سلیمه هستم یک همسفر.
خدا را شاکر و سپاسگزارم که این توفیق و سعادت نصیبم شد تا بتوانم در این جایگاه حضورداشته باشم و از شما عزیزان آموزش و انرژی بگیرم.
جشن همسفر را به مسافران و همسفران بسیار تبریک میگویم؛ البته در رأس خدمت جناب مهندس، خانواده محترم ایشان و اولین همسفر کنگره۶۰ خانم آنی بزرگ که فداکاری کرده و از حق همسری خود گذشتند تا من امروز بهعنوان یک همسفر در کنگره حضور داشته باشم و بتوانم به حال خوش برسم. همچنین خدمت استاد امین، خانم کماندار و خانم شانی تبریک میگویم. از راهنمای عزیزم خانم سحر و از آقا محسن راهنمای بزرگوار که برای راهاندازی شعبه رفسنجان بسیار زحمت کشیدند تشکر میکنم، همچنین از مسافران عزیزم که اجازه دادند در کنارشان نقش همسفر را پیدا کنم سپاسگزارم. لازم است از مسافرین بزرگواری که امروز همسفران خود را در این جشن آوردند قدردانی کنم، إنشاءالله بقیه بزرگواران هم در ادامه، همسفران خود را به همراه بیاورند.
ابتدا در مورد شکلگیری بخش همسفران توضیحی میدهم و بعد سراغ دستور جلسه میرویم؛ همانطور که میدانید زمانیکه آقای مهندس به درمان رسیدند، کنگره را راهاندازی کردند و آن زمان فقط قسمت مسافران فعال بود و همسفری حضور نداشت. خود آقای مهندس میگویند همیشه از دل مشکلاتی که برای کنگره پیش آمده خیلی راهها برای ما باز شد و خیلی اتفاقات رخ داد. بسیاری از خانوادهها به دلیل اینکه مسافرانشان درگیر اعتیاد بودند، نگران بودند و آنها را همراهی میکردند، یا آنجا میایستادند و صحبت میکردند، بههمین دلیل یکسری مشکلاتی به وجود میآورند.
آقای مهندس گفتند همسفران هم در یک اتاقی باشند اما باز دیدند این راه نیز مشکلساز شد چون با غیبتکردن و تجسسکردن در کار یکدیگر مسائلی بهوجود میآمد، بنابراین تصمیم گرفتند که همسفران هم مثل مسافران استاد و دبیر داشته باشند و در مورد همان مسئله اعتیاد با هم گفتوگو کنند و به گفته آقای مهندس با ورود همسفران، کنگره رنگ وبوی دیگری به خود گرفت. طبق صحبتهای استاد امین؛ اگر قرار بود مسافران به تنهایی در کنگره باشند مثل یک فیلم سیاه و سفید بودند، اما با حضور همسفران تبدیل به یک فیلم رنگی شدند و یک وجهه دیگری را به کنگره۶۰ دادند.
همانطور که در نوشتار میخوانیم؛ واژه همسفر به کسی گفته میشود که سابقه اعتیاد نداشته باشد و برای اهداف کنگره۶۰ تلاش میکند. ما بیرون از کنگره نقشهای زیادی داریم بهعنوان یک مادر، همسر، دختر و خواهر. ولی زمانیکه وارد کنگره میشویم بعد از گذراندن سه جلسه تازهواردین به ما میگویند خودت را همسفر معرفی کن و یک نقش دیگری به عنوان نقش همسفر به ما داده میشود اما این نقش بهراحتی پذیرفته نمیشود؛ یعنی شاید من نتوانم تعیینکننده نقش دختری یا خواهری باشم ولی در کنگره۶۰ خودم تعیینکننده هستم که آیا میخواهم همسفر باشم یا نه؟ خُب زمانیکه وارد کنگره میشویم به ما میگویند شما باید بال پرواز و کمککننده مسافرت باشی، حالا من با حالی که خرابتر از یک مسافر هست چگونه میتوانم بال پرواز و یاریگر مسافر باشم؟ تنها راه داشتن عشق، محبت و آموزشپذیر بودن است؛ کافی است من نسبت به مسافرم در درون خود عشق و محبت داشته باشم و اینکه در کنگره آموزشپذیر باشم.
یعنی زمانیکه راهنما مسیر را برای من مشخص میکند من فقط بدون تردید «چشم» بگویم و انجام بدهم و بدانم که آن اتفاق که باید، قطعاً رخ میدهد.راهنما با رهجو در مورد درککردن مسئله اعتیاد صحبت میکند. ما بیرون از کنگره نسبت به اعتیاد شناخت نداریم ولی با ورود به کنگره باید اعتیاد را بشناسیم. اعتیاد از نظر مسافر دشوارتر از هفتخوان رستم است ولی برای من همسفر اینگونه نیست و خیلی راحت میگویم فقط اراده و غیرت میخواهد و بهراحتی میتواند اعتیادش را درمان کند، اما زمانیکه به کنگره میآیم متوجه میشوم که نه، مسئله فراتر از آن چیزی است که من فکر میکنم و هیچ ارتباطی به غیرت و اراده مسافر من ندارد، فقط یک نیاز هست، و یک عملیاتی هست که در لژیونها به مسافران آموزش داده میشود و فرد کاملاً با مسئله اعتیاد آشنا میشود.
مسئله دیگر اینکه مسافر خودش راهنما دارد و حالا که من بهعنوان یک همسفر در کنگره حضور دارم باید نقش خودم را پیدا کنم؛ یعنی دوربینم روی خودم زوم باشد. زمانیکه من همسفر دوربینم بر روی مسافرم متمرکز باشد، از خودم غافل میشوم و نمیتوانم هیچ تغییری را در خودم ایجاد کنم. این را بدانم که مسافر خودش راهنما دارد و مسیر درمان را به او نشان میدهد و من در مسیری که قدم گذاشتم، فقط نگاهم به خودم باشد تا بتوانم مسائل و مشکلات خودم را پیدا کنم.
داستانی را از حضرت مولانا میخواندم که آقای مهندس هم در موردش صحبت کردند و داستان به این شکل است؛ فردی یک درهم را به چهار نفر که دارای زبانهای مختلف بودند میدهد که اولی فارسی زبان بوده و میگوید من میخواهم انگور بخرم. فرد عرب میگوید نه من عِنَب میخواهم. تُرک زبان میگوید نه من اُزوم میخواهم و شخص رومی میگوید فقط اِستافیل میخواهم. همه با هم بر سر اینکه چه چیزی بگیرند جدال داشتند تا اینکه شخصی به آنها میگوید یک درهم خود را به من بدهید تا تمام خواستههای شما را اجابت کنم، میرود و برایشان انگور میآورد و همه میگویند آری ما همین را میخواستیم. من داشتم با خودم فکر میکردم که این داستان چقدر شبیه ما همسفران و مسافران بود زیرا خواسته همه ما یکی بود؛ همه دوست داشتیم زندگی خود را درست کنیم همه به دنبال این بودیم که عشق و محبتی که بین ما هست را پیدا کنیم و در زندگی جاری کنیم اما زبان یکدیگر را متوجه نمیشدیم. اگر مسافری در کنگره همسفر نداشته باشد قطعاً به زبان دیگری صحبت میکند و همسفری هم که در کنگره حضور ندارد به زبان دیگری صحبت میکند. ولی زمانیکه با هم در کنگره باشند، با هم همزبان میشوند.
به گفته آقای مهندس همسفر باید تلاش کند که از مسافرش عقب نماند. مسافر در اثر مصرف موادی که داشته بسیاری از حسهایش بسته بوده و زمانیکه درمان میشود حسهایش باز شده و متوجه خیلی مسائل میشود و شروع به رشد خودش میکند. من همسفر باید سعی کنم علمم، اخلاقم، رفتارم و جسمم را تغییر بدهم؛ به دلیل اینکه من مصرف موادی نداشتم که با قطع آن حالم خوب شود. نه! من با پیدا کردن نقشم و با پیدا کردن گرههای وجودم میتوانم خودم را پیدا کنم و به خودم کمک کنم، چون یک همسفر قطعاً تخریبش خیلی بیشتر از مسافر است.
مطلب مهم دیگر اینکه سعی کنیم بهعنوان یک همسفر وصلِ به مسافر نباشیم؛ یعنی اگر امروز مسافرم کنگره نمیآید و کار دارد پس من هم نمیآیم. استاد امین در سیدی نقش همسفر میگویند؛ ما زمانیکه به حال مسافرمان وصل باشیم وقتی مسافر ما حالش خراب است حال من هم خراب میشود و زمانیکه مسافر حالش خوب است من هم خوبم، پس چه کسی میتواند زندگی را جمع کند؟ پس سعی کنیم همیشه حال خوب را برای خودمان داشته باشیم که بتوانیم بهعنوان یک کمکی عمل کنیم. یعنی من تا زمانیکه نتوانم حال خودم را خوب کنم، تا زمانیکه نتوانم آموزشها را عملی کنم قطعاً نمیتوانم به مسافرم کمک کنم. حالا من برای چه باید به کنگره بیایم؟ برای اینکه من همسفر کوهی از ضدارزشها را در درون خودم به وجود آوردم و من یک شبِ نمیتوانم این کوه را از بین ببرم. من ذرهذره در مسیر کنگره و آموزشها قرار میگیرم و با عمل کردن به آموزشها میتوانم این کوه ضدارزشها را از بین ببرم و به حال خوش برسم، هدف همین است که من بتوانم حال خودم را خوب کنم تا بتوانم به مسافرم کمک کنم که حالش خوب شود.
و یک مطلب بسیار مهم دیگر اینکه درست است که یک همسفر بسیار مشتاقانه منتظر است تا مسافرش به رهایی و درمان برسد، اما نباید زمان را بشمارد و حساب و کتاب و قیاس کند و بگوید فلان شخص دیرتر از من وارد لژیون شده و مسافرش رها شده است! هیچ وقت این کار را انجام ندهید چون هر کسی براساس پیشینهای که دارد و تقدیری که خودش برای خودش رقم زده، رهایی او یک زمانی دارد و قطعاً در زمان خودش به رهایی میرسد و پرونده اعتیادش بسته خواهد شد.
همه ما بهواسطه اعتیاد مسافرانمان در اینجا حضور داریم و باید خیلی قدردان باشیم؛ چون اگر مصرفکنندهای را در کنار خود نداشتیم قطعاً این در را برای ما باز نمیکردند؛ یعنی حساب نکنید که مسافرم رها نشد، مسافرم سفرش خراب شد، مسافرم برگشت کرد. نه! این را ببینم که من بهواسطه اعتیاد مسافرم برای نقش همسفر برگزیده شدم و ممکن است درک این مسئله مقداری سخت باشد اما ما انتخاب شدیم و انشاءالله سعی کنیم قدردان باشیم و بتوانیم نقش خودمان را به بهترین شکلی انجام بدهیم.من بسیار خوشحالم و خدا را شکر میکنم برای اینکه در کنگره سه مسافر دارم و معرف همه آنها خودم بودم، آنها در کنگره حضور پیدا کردند و هیچ کدام خواسته حضور در کنگره را نداشتند؛ مسافر اولم همسرم هستند که حضور پیدا کردند و سفر بسیار عالی داشتند. همینجا از ایشان بسیار تشکر میکنم، چون همیشه در خدمتها مشوق من بودند و هیچ زمانی راه خدمتی را برای من نبستند و به من اجازه خدمت دادند، چون ما نیازمند یاری و همکاری مسافرانمان هستیم. مسافر دوم من پدرم بودند که شاید الان در ظاهر حضور نداشته باشند اما قطعاً در جلسه هستند و من حضورشان را حس میکنم. ایشان هم خیلی خوب سفر کردند و یکی از افراد خدمتگزار در کنگره شدند قطعاً جایگاهشان خوب است و مسافر سوم هم خواهرم هستند که در قسمت خانمهای مسافر درحال سفر هستند و امیدوارم بتوانند به خوبی سفر خود را به پایان برسانند.
ازاینکه به صحبت های من گوش کردید از همگی شماعزیزان سپاسگذارم.
تایپ:همسفران شعبه رفسنجان
عکس:مسافران شعبه رفسنجان
انتشار:مسافرعباس لژیون اول شعبه کریمان کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
667