English Version
This Site Is Available In English

همسفر، نقش اصلی زندگی است

همسفر، نقش اصلی زندگی است

یازدهمین جلسه از دوره اول کارگاه‌های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ستارخان به استادی ایجنت همسفر مریم، نگهبانی راهنمای تازه‌واردین همسفر طاهره و دبیری مرزبان همسفر محمد با دستور جلسه «هفته همسفر» روز چهارشنبه 12 دی‌ماه 1403 ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
این هفته را در رأس به آقای مهندس، خانم آنی به‌عنوان اولین همسفر و استاد امین به‌عنوان اولین همسفر آقا و سپس به تمام همسفران آقا و خانم در کنگره60 تبریک عرض می‌کنم. 17 سال پیش با دنیایی از آمال و آرزوها وارد زندگی‌ شدم که فکر می‌کردم، قرار است اتفاقات خوبی را تجربه کنم؛ اما در کمال ناباوری در کنار کسی قرار گرفتم که مصرف‌کننده شیشه بود و باهم به عمق تاریکی‌ها رفتیم و خیلی دست‌و‌پا زدیم برای‌ این‌که بتوانیم خودمان را پیدا کرده و زندگی‌مان را حفظ کنیم تا این‌که اینجا را پیدا کردیم. روزها بسیار سخت گذشت تا این‌که توانستیم از تاریکی بیرون بیاییم.

طبق فرمایش آقای مهندس در دل تاریکی‌ها حتماً یک نقطه روشنایی وجود دارد. لطف خداوند شامل حال ما شد که به‌واسطه عزیزی وارد کنگره60 شدیم و در این مسیر قرار گرفتیم. زمانی‌که وارد شدیم، به من گفتند که شما باید به‌عنوان همسفر تلاش کنیم تا مسافرت حالش خوب شود و به آرامش برسید؛ باید دوربین خود را از روی مسافر برداری و مسافر را کنکاش نکنیم؛ اما همسفری که در عمق تاریکی‌هاست چه‌طور می‌تواند بال پرواز مسافری باشد که روزهای سختی را می‌گذارند؟ به من گفتند که می‌شود با آموزش گرفتن و تغییری که در خودم ایجاد می‌کنم، مسافرم را همراهی کرده و بال پروازش باشم.

اینجا یک سؤال پیش می‌آید: همه ما که به‌عنوان همسفر وارد کنگره شدیم، چه‌قدر توانستیم که یک همسفر واقعی باشیم؟ من فکر می‌کنم که هیچ‌کس به غیر از خودمان نمی‌تواند جواب این سؤال را صادقانه بدهد و باید ببینیم که آیا در این مسیر، درست حرکت کردیم؟ نکته‌ای را می‌خواهم بگویم به کسانی‌که تازه به جمع ما پیوسته‌اند. خیلی وقت‌ها همسفرها در گذشته یا آینده سیر می‌کنند و درگیر این هستند که آیا مسافر من خوب می‌شود یا نکند که دوباره برگشت کند؟ یا به گذشته فکر کرده و می‌گویند: من زندگی‌ام را فدای این آدم کرده‌ام و یادمان می‌رود که زندگی همین لحظاتی است که الآن در آن هستیم و قرار است دسته‌ گل از مسافرمان هدیه بگیریم.

عقاب پرنده‌ای قدرتمند است که سال‌ها زندگی می‌کند؛ اما پس از مدتی قدرت و توان لازم را برای ادامه زندگی ندارد و اینجا دوراه وجود دارد یا تسلیم شده و فنا را بپذیرد یا درد و رنج را پذیرفته، تغییر را ایجاد کند و زندگی‌اش را ادامه بدهد. همسفر هم دقیقاً همین است یا باید تصمیم بگیرد که در آن ناامیدی‌ها و ترس‌هایی که دارد، بماند یا از عقاب الگو بگیرد و درد و رنج‌ها را تاب بیاورد و زندگی‌اش حفظ کند.

در کنگره می‌گویند: همسفر نقش مکمل است؛ ولی به‌ عقیده من، همسفری که سال‌هاست در کنگره آموزش می‌گیرد، نقش اصلی داستان زندگی‌اش را بازی می‌کند. ما قوی بودیم که این جایگاه را به ما دادند و به‌عنوان همسفر توانستیم در این جمع قرار بگیریم. می‌خواهم از راهنمایم تشکر کنم که در تاریک‌ترین نقطه زندگی‌ام که شاید حرف دلم را نمی‌توانستم به هیچ‌کس بگویم، ایشان به‌عنوان همسفر در کنارم بودند، هیچ‌وقت سرزنش و قضاوتم نکردند و باعث شدند که من در کنگره ماندگار شوم.

از مسافرم تشکر می‌کنم که درست است تاریکی سختی داشتند؛ ولی وقتی از اعتیاد نجات پیدا کردند، مثل کوهی قدرتمند تکیه‌گاه من شدند و کلام آخر برای همسفران آفرین به شما که بین ماندن و رفتن، ماندن را انتخاب کردید. چرا انتخاب کردید که بمانید؟ چون عشق داشتید و وصل زندگی بودید و عزیزتان را دوست داشتید؛ پس به خودتان ببالید که توانستید زندگی خود را حفظ کنید. شاید بیرون از کنگره خیلی‌ها با کوچک‌ترین مسئله، زندگی‌شان را رها کنند؛ ولی شما‌ها ماندید و ساختید. شما همان الماس‌های درخشانی هستید که از دل تاریکی‌ها بیرون آمدید و نوری شدید برای زندگی خودتان و امید و الگویی برای همسفرانی که قرار است، بیایند. امیدوارم که هرکس هر خواسته‌ای دارد امروز اجابت شود.

ویرایش و تایپ: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر گندم رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی ستارخان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .