همسفرزهره
هفتهی همسفر را به همهی عزیزان همسفر تبریک میگویم که باصبر و بردباری در کنار مسافران حضور دارند و با آموزشهای کنگره میتوانند از تاریکیها و تخریبها به سمت روشناییها و قلل رفیع سعادت حرکت کنند. من همسفر ابتدا این قضیه و جایگاه را پذیرفتهام که میتوانم در کنار یک مصرفکننده باشم و با محبت قلبی، عشق و درک بالا او را همراهی کنم، تا بتواند با آرامش سفر خود را ادامه دهد و از تاریکی به روشنایی برسد. این سفر بسیار سخت و طاقتفرسا است. اما اگر با علم و آگاهی و دانش کنگره همراه باشد به مراتب راحتتر سپری میشود. منِ مادر که هنوز مسافری ندارم و در حال تلاش و تغییر وجودیِ خود با آموزشهای کنگره هستم. قطعاً نتیجهی این تلاش، انگیزهای برای فرزند آسیب دیدهام میشود و نیز نوری، برای روشن شدن راه پسرم تا بتواند خودش را از تاریکی به روشنایی برساند. من تا زمانی که به نتیجهی کامل نرسم دست از تلاش، کوشش و امید برنخواهم داشت. منِ همسفرِ تنها، به این درمان و رهایی ایمان دارم و با اعتقاد کامل به راه خود ادامه میدهم و سلامتیِ فرزندم را از خداوند مهربان خواهانم. خداوندا سپاسگزارم از اینکه راه کنگره را به من نشان دادی. شکر. شکر. شکر.
همسفر عصمت
هفتهی همسفر را به تمام همسفران عزیز کنگره ۶۰ تبریک میگویم و امیدوارم در این سفر عشق نقش خود را بهخوبی ایفا کنیم. من از اینکه همسفر مسافرم هستم خیلی خوشحال هستم. همیشه در خیال خود دنبال جایی میگشتم که بتوانم با مسافرم همراه باشم. ولی نمیدانستم چطور و چگونه! اما خداوند راه را برایم نمایان کرد و با کنگره آشنا شدم. دیدم بهبه همان جایی است که در رویاهایم دنبال آن بودم. وقتی برای اولین بار وارد شعبهی رضوی شدم، بوی پهشت و پاکی و صداقت را حس کردم. هزاران مرتبه از خداوند سپاسگزارم که این مکان مقدس را جلوی پای من قرار داد تا شاید در این راه حال دلم خوب شود و به تعادل برسم. شاید بتوانم ذرهای از زحمات جناب آقای مهندس عزیز و مهربان و راهنمای خوب و نازنین خود را جبران کنم.
همسفر نفیسه
هفتهی همسفر را به تمامی همسفران شعبهی رضوی تبریک میگویم. واژهی همسفر برای من بسیار بسیار واژهی دلنشینی است. خوشحالم که نام همسفر را با خودم یدک میکشم و بال پرواز مسافرم شدم. وقتی وارد کنگره شدم این واژه برایم گنگ و مبهم بود و در مورد آن درکی نداشتم. بعد از گذشت چند جلسه با همسفر و همسفر بودن آشنا شدم. همسفر یعنی کسی که تاریکیهای زیاد و سختی و ناامیدی را پشتسر گذاشته است. کسی که از ته سیاهیها و ناامیدیها وارد مکان مقدس کنگره شده است. اکنون پا به مکانی گذاشته که پر از عشق، نور و امید است. من نیز خوشحالم که یک همسفر هستم. قدم به کنگره که میگذارم، تمام حس و حالم پر از عشق و امید و حال خوب میشود. همهی همسفران از جنس خودم و سرشار از انرژی، نور و امید هستند. در چهرهی همسفران چیزی جز خنده ندیدم و همگی پر از عشق بلاعوض هستند. با امید و توکل در تلاش هستند تا شهر ویران و خراب وجودشان را آباد کنند و انسان بودن را یاد بگیرند. چه شیرین است دیدن این همه زیبایی و عشق؛ من نفیسه خوشحالم که نقش یک همسفر را دارم. اکنون قدم هایم را برای تزکیه و پالایش خویش و رسیدن به قدرت مطلق محکمتر برمیدارم. امیدوارم همسفر خوب و شایستهای برای مسافرم باشم، تا قدمهای او به کنگره محکم و محکمتر باشد .
همسفر فاطمه
روزی که وارد کنگره شدم، همسفر و نقش همسفر اصلا برای من هیچ مفهومی نداشت. گویی نیروهای منفی و بازدارنده همانند هالهای اطراف مرا پوشانده بودند و اجازهی ورود کوچکترین نیروی مثبت را نمیدادند. اما در میان این تاریکی توانستم ذرهای روشنایی را ببینم و به طرف آن حرکت کردم. هر چه نزدیکتر میشدم نورانیتر شد. در این مسیر دانستم همسفر چه نقشی دارد. خداوند را هزاران بار سپاس میگویم که به من صبر عطا کرد و دیدگانی بینا، گوش شنوا و قلمی که بتوانم آنچه در درونم است را بر روی کاغذ بیاورم. آنچه که مرا آرام و بینا کرد و چشم مرا به روی حقایق گشود، این جمله بود: خداوندا به تو پناه میبریم از شر بزرگترین دشمن خودمان که جهل و نادانی خودمان است. یک عمر هیچ نمیدانستم همسفر بودن لیاقت و صبری عظیم میخواهد. از صمیم قلب آرزو میکنم مسافرم که تمام عشق و زندگی من است و تمامی مسافران به رهایی برسند.
همسفر طیبه
هیچوقت تصور نمیکردم که همسر فردی مصرفکننده باشم و به خود ببالم! اما امروز من نهتنها همسر، بلکه همسفر مسافری هستم که سفر خود را از تاریکی به سمت نور آغاز کرده است و من هم به اندازهی مسافرم از این سفر لذت میبرم. روزهایی را به یاد میآورم که از زندگی خسته شده بودم. حوصلهی فرزندان خود را نداشتم. روزگار من را که زنی همیشه خندهرو بودم، تبدیل به زنی افسرده و گوشهگیر کرده بود. ولی بهخاطر مادرم مجبور بودم بخندم، تا از غصهی دلم با خبر نشود. اما کسی چه میدانست که خندهی من از گریه غمانگیزتر است. هر روز از خداوند معجزهای طلب میکردم که زندگیام را سامان ببخشد. چرا که میترسیدم فرزندانم از پدرشان الگو بگیرند و در دام اعتیاد گرفتار شوند. تا اینکه خداوند درهای رحمتش را به روی خانوادهی من باز کرد و ما را با کنگره که مکانی سرشار از عشق و محبت و آموزش زندگی است، آشنا کرد. خدا را شکر میکنم که در جهل و نادانی نبودم و توانستم بال پرواز مسافری شوم که در تاریکی اعتیاد اسیر شده بود و این تاریکی مانند پوستهای ضخیم او را احاطه کرده و از تعادل خارج کرده بود. سپاسگزار قدرت مطلق هستم که راه نور، عشق و محبت را بر من و همسرم نمایان کرد تا دست در دست هم از طوفان سهمگین خارج شویم. رهایی برسند.
ویراستار: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم)دبیر سایت
ارسال مطلب: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
79