English Version
This Site Is Available In English

راه رشد و کمال

راه رشد و کمال

جلسه چهاردهم از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی یوسُف‌ با استادی راهنما همسفر الهام، نگهبانی همسفر الهام و دبیری همسفر آرزو با دستور جلسه «هفته همسفر» روز سه‌شنبه 11 ‍دی‌ماه ‌۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

هفته همسفر را خدمت تک‌تک شما عزیزان تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم جشن دیروز به همگی خوش گذشته باشد و مفهوم واژه همسفر بودن را با تمام وجودتان توانسته باشید درک کنید.
از نگهبان و دبیر، گروه مرزبانی و اسیستنت رابط شعبه بسیار سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم.
معنایی که واژه همسفر برای من داشته این است که همراه شدن و همراه بودن در طول مسیری است با کسی است که دوستش داری و برایت خیلی ارزشمند است تا جایی که حاضر می‌شوی خیلی چیزها را در این راه آن فرد، فدا کنیم. قطعاً همه ما کسانی که وارد کنگره می‌شویم و در کنار یک مسافر قرار می‌گیریم با یک دل عاشق می‌آییم و اگر آن عشق نباشد، اصلاٌ نمی‌توانیم در این جایگاه باشیم.
مسئله این است که من وارد کنگره می‌شوم و آموزش‌ها شروع می‌شود، تازه می‌بینم چهارده وادی است که باید یاد بگیرم و وادی اول از وادی تفکر آغاز می‌شود. اولین چیزی که فکر می‌کنم این است که الان من با عشق آمدم و حالا به من می‌گویند بیا از تفکر آغاز کن. داستان چیست؟ آیا پشت عشق وجود من تا به امروز تفکری بوده یا خیر؟ من باید بدانم تا به امروز چقدر در برخوردهایم تفکر داشته‌ام. در طی آموزش‌ها متوجه می‌شوم زندگی در کنار یک فرد مصرف‌کننده تخریب‌هایی برایم داشته؛ اما از طرفی به خاطر نوع شخصیت خودم درون من هم تاریکی‌هایی هم بوده است؛ پس عشقی که من با آن وارد این مکان شدم کمی آلودگی هم دارد و یک عشق خالص نیست؛ ولی مسیر کنگره برای من باز می‌شود تا عشق ناخالص را تبدیل به عشق خالص کنم.
در این مکان به من آموزش داده می‌شود که دوربینم را از روی مسافر بردارم و روی خودم بگذارم. به من آموزش می‌دهند وقتی مسافرت نئشه است به شما محبت می‌کند خوشحال نشو و زمانی که مسافرت خمار است حالش بد است یا بد اخلاقی می‌کند آن موقع هم ناراحت نباش؛ لذا من یاد می‌گیریم که حال من به حال خوب و بد مسافرم وصل نباشد. یاد می‌گیریم که در اوج خشم باید صبوری کنم؛ پس صبوری را یاد می‌گیرم، سکوت را یاد می‌گیرم، من رشد می‌کنم. اینجا معنای صبوری را می‌آموزم و یاد می‌گیرم چه زمانی حرف بزنم یا حرفی نزنم و هزاران مسئله دیگر را می‌آموزم و تمام این موارد شروع تفکر کردن است برای من همسفر، وقتی می آموزم که از خواسته معقول خودم بگذرم و به خواسته نامعقول مسافرم اهمیت دهم و در اولویت قرار دهم؛ یعنی از خودگذشتگی را می‌آموزم و وقتی در مسیر از خود گذشتگی قرار گرفتم آرام آرام می‌بینم در مسیر تزکیه و پالایش بودم و نفهمیدم.یک روزی به خودم میام و می‌بینم من از تفکر وارد وادی عشق شدم. چیزهایی که من آموزش داده شد و من آن‌ها را عملی کردم آنها من را به وادی عشق حقیقی رسانده؛ یعنی من از آلودگی که با آن همراه بودم کنده شدم و به خلوص رسیدم.
برای من دو نتیجه‌گیری اتفاق افتاد که بسیار برایم باارزش بود. نتیجه اول اگر من در کنگره هستم و جایگاه همسفری را به من داده شده است، تفکر کنم ببینم من در زندگی تا به حال چه جایگاه‌هایی را تجربه نمودم. دختر بودم، مادر بودم، همسر بودم، دوست بودم، رفیق بودم و یا هر جایگاه دیگری، حالا در کنگره  به من جایگاه همسفری یسپرده شده است و برای شخص من و مطمئناً برای همه شما هم همین طور است باید سخت ترین چالش زندگی را پشت سر بگذاریم جایی که دلمان خیلی چیزها را می‌خواهد؛ اما مجبوریم سکوت کنیم و پا به پای مسافرمان راه بیاییم تا به رهایی برسیم. یک نتیجه گیری دیگر این است که اگر جایگاه همسفری به من داده شده است  مهمترین دلیلش خواست خود من بوده است من روزی خواستم این بوده که جایگاه همسفری را داشته باشم بخاطر آموزش‌های بی‌شماری که در آن بوده و فرمان الهی صادر شده و این جایگاه به من سپرده شده است؛ پس به این جایگاهی که به من داده شده است و به انتخاب خودم در صور پنهان داشتم و حالا در صور آشکار داده شده است احترام بگذارم نگویم چرا؟ چرا مسافر من معتاد شده است؟ چرا زندگی من این گونه است؟ چرا باید کنار مصرف کننده بدبختی بکشم؟
بدانم که خواست خودم بوده و به خواست خودم احترام بگذارم و صبوری و پذیرش را بیاموزم و مسئله دوم این است که اگر من این جایگاه را خواستم پس قطعاً ظرفیت و گنجایشی در درون من وجود داشته و من می‌دانستم که توان این را دارم که از عهده این مشکلات بر بیایم فقط باید آن آگاهی را که در درون من به صورت بالقوه نهفته است را به مرحله عمل در بیاورم و تا زمانی که نتوانم آنچه در درون دارم به به صورت عملی در بیاورم نتوانسته‌ام در جهت فرمانی که برایم صادر شده بود قدمی برنداشتم. من که این همه تلاش کردم و عشق ناخالص را به عشق خالص رساندم پس پذیرش این را هم داشته باشم تا بتوانم به تمامیت همسفر بودن خودم برسم.
ما همسفر شدیم؛ زیرا راه رشد و کمال را خودمان خواستیم و راه رشد را به سخت ترین حالت ممکن خواستیم؛ لذا خودمان قدردان خودمان باشیم. شاید دیروز بعضی از مسافران از همسفرانشان قدردانی نکردند شاید هم هنوز به آن درجه از آگاهی نرسیده بودند که قدردان زحمات همسفران‌شان باشند، خودمان از خودمان قدر دانی کنیم با یک هدیه کوچک، مهم آن است که من به جایی آمدم که انرژی را دریافت کنم و در درجه اول این انرژی را به خودم بدهم تا بتوانم این انرژی را در خانه‌ام خرج کنم تا به آن آرامش برسم. ما همسفران مصداق بارز عشقی هستیم که هم با تاریکی‌های درون خودمان و هم با تاریکی‌هایی که از طرف مسافران‌مان به ما تحمیل می‌شود با عشق باید عبور کنیم.
یکی از کارهایی که من در جایگاه همسفری باید رعایت کنم حضور به موقع در جلسات ، نوشتن سی‌دی، فرمانبرداری مطلق از راهنمایم است من از همه کارهایم می‌گذرم از هزینه‌های مختلف خودم می‌گذرم تا اینجا باشم؛ پس برای خودم باید در درجه اول ارزش قائل باشم و اگر من برای خودم ارزش قائل نباشم هیچ‌کس به من ارزشی نمی‌گذارد. این چیزی است که من به عنوان همسفر باید قدر دان آن باشم. 

انتخابات نگهبانی

مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر علی
عکاس: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر هانیه (لژیون سوم)
تایپ، ویراستاری و ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر مونا (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی یوسُف تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .