وجود همسفران برای کنگره یک نعمت و برکت بوده و رنگ و لعاب کنگره را تغییر داد و تلطیفش کرد. دغدغه همیشه من خصوصاً وقتی که میخواهیم رهایی بدهیم این بوده است که آیا آن شعبه همسفران قوی دارد؟ چون برای من مثل روز روشن است که یک نمایندگی اگر ده مسافر دارد و دو همسفر، آن حس لازم و تعادل را نخواهد داشت، چرا که به پتانسیل و ویژگی همسفران آگاهی دارم. هدف اصلی در کنگره احیای خانواده است و غیر از این ما حرفی برای گفتن نداریم اگر خانواده احیا و درمان نشود، آن اتفاق که ما میخواهیم نخواهد افتاد. خانواده کوچکترین ساختار و واحد شناخته شده ما در جامعه است، به جامعه معنی میدهد و جامعه از آن شکل میگیرد و از آن قدرت و مفهوم پیدا میکند. وقتی عضوی از اعضای خانواده مثل فرزند خانواده یا پدر خانواده درگیر جهان اعتیاد میشود، تخریبهای ناخواسته در کل خانواده ایجاد میشود.
بین آفتاب و مهتاب تفاوت است؛ موقعی که شخصی سالم باشد مثل آفتاب میماند، مثل خورشید، این خورشید انرژی همه چیزهایی که برای زندگی لازم دارد در خودش دارد و یک انسان سالم هم همینطور است. یک انسان طبیعی مانند خورشید میماند و آن چیزی که از خودش ساطع میکند و اثری ایجاد میکند برای انسانهای دیگر مثل یک اثر حیاتی و یک اثر سازنده است و تنوع تمام نورها را در خورشید داریم. ماه هم نورافشانی میکند ماه هم نور دارد، شما با نور ماه میتوانی راه را پیدا کنی و ببینی. اما تفاوت است بین اینها و آن این است که مهتاب، بازتاب نور خورشید است. یعنی خورشید باید بتابد به یک سیارهای که از خودش نوری ندارد و در این مسئله یک مقداری از نور جذب آن سیاره میشود، در واقع ماه که ما میبینیم یک سیارهای است که از خودش نوری ندارد؛ نورش به واسطه خورشید است و خورشید نورافشانی میکند و مقداری از این نور توسط مهتاب جذب و بقیه نورش به ما منعکس میشود و مقدار کمی از این نور به ما میرسد، بنابراین خیلی از حسها را ندارد، خیلی از رنگها را ندارد.
یک شخص مصرفکننده که پدر خانواده یا فرزند خانواده است، وقتی وارد اعتیاد میشود بعد از مدتی خورشید به مهتاب تبدیل میشود، حتی رنگش هم مهتابی میشود. چون بخشی از نورش را اعتیاد جذب کرده و آن فیلتر اعتیاد مثل یک حجاب عمل و نور کمتری منعکس میکند، حتی اگر شخص خیلی مهربان و بیآزار و اذیت باشد، نمیتواند به عزیزانش نور کافی را منعکس کند. ما که کنار آنها زندگی میکنیم، دچار کمبود مسائلی از نظر احساسی، عاطفی و روحی میشویم و خیلی چیزها را دریافت نمیکنیم و این کمبود دریافت آن انوار در طول زمان در انسان یکسری ناراحتی و یکسری بیماری به وجود میآورد. بنابراین همسفران وقتی وارد کنگره میشوند خودشان نیز بیمارند و در اثر ترکشها و کمبود نوری که تابیده شده مسائلی را دارند و لازم است که بیایند و از آموزش جهانبینی نیز برخوردار شوند. چیزی که آموخته میشود این است که فرد مصرفکننده تعمدی این کار را انجام نداده و با تمام وجود دوست دارد که از اعتیاد خارج شود. کسی در دام اعتیاد میافتد بعد از مدت کوتاهی متوجه میشود که اسیر شده است. من خودم پدرم را در دوران نوجوانی یادم هست، که نیرومند بودند و اوضاع مالی و همه چیز خوب بود؛ ولی ظرف مدت پنج سال همه چیز از بین رفت و خراب شد. همه فکر میکنند فرد مصرفکننده خودخواه است ولی او از همه بیشتر خواهان این است که از این دام بیرون بیاید و به خانوادهاش محبت کند، ولی توان و قدرت لازم را ندارد.
یک ویژگی که خانم آنی بزرگ دارند این است که زمان وضعیت اعتیاد پدرم با اینکه دو شیفت کار میکردند، همیشه جوری رفتار میکردند که ما نفهمیم مشکلی وجود دارد.بعضی از خانوادهها بدترین کاری که میکنند مینشینند با بچههایشان درددل میکنند. مادرم هیچ وقت چنین کاری نکرد و از اعتیاد پدرم صحبتی نکرد، یعنی این بار و تخریب را به ما منتقل نکردند و این از دانایی و گذشت خانم آنی بود؛ حتی به خانوادهاش هم نگفتند. خیلی وقتها انسان باید بار را به دوش خودش بکشد و کشیدن بار به دوش، شهامت و ازخودگذشتگی میخواهد. زمانی که برای من توضیح دادند که مشکلات پدرم عمدی نیست من هم توانستم پدرم را ببخشم و آزاد شوم. دلیل جشن همسفران فداکاری آنهاست، داشتن زندگی خوب بها دارد و ما باید هزینه و بهایش را پرداخت کنیم، اگر پرداخت کنیم آسان میشود. دوست داشتن و کنار خانواده ماندن بها دارد همه باید بهای آن را پرداخت کنند. فرقش اینجاست که مسافر زمانی که در جهان اعتیاد است و به کنگره میآید و درمان میشود ما باید به او کمک کنیم، خانواده باید به او کمک کنند و بعد از درمان که سلامتی و تواناییاش را به دست آورد او به ما کمک و به کنگره خدمت میکند.
نکته مهمی وجود دارد که باید به آن توجه کنیم این است که گوهر همسفر بودن چیست؟ یعنی یک همسفر چه چیزی باید داشته باشد؛ گوهر همسفر بودن محبت و دوست داشتن است. خیلی وقتها ما معنی دوست داشتن را متوجه نمیشویم، چون فکر میکنیم دوست داشتن کسی یعنی اگر ما خواستهای داشتیم و آن را انجام دهد، یعنی ما را دوست دارد. وقتی من خواستهای داشته باشم و اجابت شود، این لذت بردن است و خوشحال میشوم. اما خواسته ممکن است معقول یا نامعقول باشد؛ اگر خواسته شما معقول باشد و اجابت شود یک حالت است و اگر خواسته شما نامعقول باشد و اجابت شود، چیز دیگری است. در محبت باید خواسته انسان خالص و معقول باشد، اگر این ویژگی را داشته باشد آن محبت وجود دارد. زمانی شما کسی را دوست و به او محبت دارید که بتوانی از خواسته خودت بگذری. شما موقعی که کسی را دوست داری، خواسته معقول او را اجابت میکنی ولی اگر خواسته نامعقول داشت، اجابت نمیکنی. محبت اینطور معنا پیدا میکند که خواسته معقول کسی را که دوست داری اجرا میکنی و ویژگیهای منفی آن شخص را نادیده میگیری. اگر فرد توانست این کار را انجام دهد، آن وقت محبت را درک کرده است. اگر خواسته شما نامعقول باشد و طرف مقابل نگذارد آن خواسته را انجام بدهی او دشمن شما نیست، دوست شماست. اگر در همسفر بودن این را اجرا کنی، آنوقت آن اتفاق مثبت خواهد افتاد.
اگر بخواهیم محبت را درست رسم کنیم، باید درخواستها را بنگریم و گذشتن از خواستهها کار خیلی خیلی سختی است. سختترین کاری که انسان میتواند در پالایش و تزکیه انجام دهد، گذشتن از خواسته است و آن زمان که توانست از خواسته خود بگذرد، به نتیجه درست دست پیدا میکند و معایب را نمیبیند. همسفر بودن یعنی ما در زندگی به آن آرامش و صلح برسیم که بتوانیم نقشهای مختلفی را در زندگی به نحواحسن انجام دهیم و بین آنها تعادل ایجاد کنیم و این هنر ماست.
نویسنده: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون پنجم)
ویراستاری و ارسال: همسفر نرگس نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یوسُف
- تعداد بازدید از این مطلب :
56