جلسه اول از دور سوم سری کارگاههای آموزشی عمومی جشن هفته همسفر کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی یوسُف با استادی راهنما همسفر علی اصغر، نگهبانی همسفر بهنام و دبیری همسفر میلاد با دستورجلسه "هفته همسفر" روز شنبه 8 دیماه 1403 ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
هفته همسفر را به آقای مهندس، خانواده محترمشان خصوصاً سرکار خانم آنی بزرگ اولین همسفر کنگره60 و کلیه همسفرانی که در جلسه حضور دارند تبریک عرض میکنم. جشن همسفر یکی از چهار جشنی است که در کنگره60 جشن گرفته میشود، جشن ها در کنگره60 به معنایی یادآوری صفت سپاسگزار بودن به من است. این جشن، گذشته من را به خاطرم میآورد و فرزندم امیر که چه مسیری را طی کرد.
من مسیری را شروع کرده بودم که نتیجه آن را نمیدانستم و هیچ تجربهای از آن نداشتم، من زمانی از اعتیاد فرزندم مطلع شدم که دانشگاه را رها کرد و به تهران آمد و این مسئله را با من در میان گذاشت. این ماجرا به قول آقای مهندس یک تکانه سخت برای من بود، چرا که مسافر من از آن دسته از دانشآموزان استعداد درخشان بود و هضم این قضیه برای تمام اعضای خانواده بسیار سخت بود. به دلیل عدم شناخت ما از مسئله اعتیاد، خانواده ما تا مرز فروپاشی پیش رفت و ما فکر میکردیم این مسئله از لذتجویی فرزندم نشأت گرفته است و این مسلئه باعث ایجاد سدی بود که خانواده نتواند به مسافر نزدیک شود.
در ابتدا همسرم وارد کنگره شد و تغییرات زیادی به واسطه حضور در کنگره در او ایجاد شد؛ ولی من برای حضور در کنگره مقاومت میکردم تا جایی که مانع حضور همسرم نیز در کنگره شده بودم. ولی خوشختانه در ادامه در کنگره حضور پیدا کردم و اولین فردی که به من کمک کرد راهنمای محترم مسافرم آقای سیروس حسینزاده و همچنین راهنمای دوم مسافرم ، مسافر عباس از شعبه صالحین بودند. در ابتدا هیچ شناختی نسبت به راهنما نداشتم و برای شناخت نیاز به آموزش داشتم. ایشان میگفت دوربین را از روی مسافر خود بردار و روی خود بگذار و این کار برای من غیر ممکن مینمود.
اولین مطلب که برای آموزش به من کمک کرد، مسئله فرمانبرداری بود و فرمانبرداری بود که به من اجازه داد تا آموزش بگیرم. با فرمانبرداری تغییر را در خود احساس کردم، راهنما به من گفت برای خوب شدن حالت باید خدمت کنی و من این کار را انجام میدادم و شاهد تغییر حس در خود بودم.
من با جهانبینی کنگره به علم زندگی کردن رسیدم و توانستم بدون آسیب رساندن به خود و دیگران زندگی کنم. سیدیهای استاد امین در این مسیر کمک فوق العادهای بود. خشمهای من که نوعی انرژی سطح پایین است با آموزش در کنگره، تبدیل به انرژی سطح بالا مانند محبت به خانواده و مسافرم شد. مسافر من در سفر خود گریز میزد که این موضوع را با استاد امین در میان گذاشتم و ایشان گفتند: «هر جایی که آموزش جواب نمیدهد، باید محبت کرد» و با این کار توانستم به مسافرم نزدیک شوم و ایشان آمد سفر خود را شروع کرد و در پله سه دهم بود که در آزمون راهنمایی نیز قبول شد.
امروز من به این درک رسیدم که مسافر من بهای سنگینی برای ورود من به کنگره پرداخت کرده است، احساس میکنم پشت آن کارت دعوتی که مسافرم برای من ارسال کرد، پانزده سال تخریب خودش وجود داشته است.
تهیه گزارش و ارسال: مسافر محمد خدمتگزار سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
75