همیشه پائیز برای من فصل بسیار زیبا و شگفتانگیزی است که دوست داشتم در این فصل رنگارنگ و زیبا متولد شده باشم. اکنون که در این سفر قدم گذاشتهام، پاییز برایم رنگ و بوی دیگری دارد، انگار دوباره متولد شدهام.
فصل پاییز، فصل خزان و برگریزان میباشد اما آغازی برای تولد دوباره است. فصلی نو برای بسیاری از دردمندان اعتیاد، از جمله برای من شروعی تازه و نوید زندگی دوباره است؛ زیرا بزرگمردی مانند آقای مهندس دژاکام در این فصل و در ماه زیبای آذر به رهایی از دام اعتیاد دست یافتند. این رهایی، نفسی تازه و زندگی جدیدی را به همه کسانی که خواستار رهایی از بند اعتیاد هستند هدیه میدهد.
اگر بخواهم از موقع ورودم به کنگره و شروع سفرم بگویم، سخنها بسیار است؛ اما قبل از کنگره میگویم؛ وقتیکه در اوج ناامیدی و افکار منفی وارد کنگره شدم و سراسر زندگیام را ترس، منیت و ناامیدی احاطه کرده بود، زمانیکه شروع به نوشتن سیدیها کردم، انگار در دل سیدیها، راهحلی برای مشکلاتم پیدا میکردم. احساس میکنم آقای مهندس همه دردهایی که من کشیدهام را با پوست و گوشت خود لمس کردهاند و این از دانش شگرف ایشان است. ایشان توانستند اینگونه مسائل و مشکلات ما را با کلام زیبا و تأثیرگزار خود حل کنند.
زمانیکه دریافتم برای جسم من هم داروی شگفتانگیزی به نام D.SAP وجود دارد و این نشاندهنده این مطلب بود که جسم برای ایشان از اهمیت بالایی برخوردار است؛ حتی آموزشهایی به این صورت در هیچ کجای دنیا توجه مرا به درون خودم و مسائل اطرافم جلب نکرده است.
اکنون از حضور در این مکان زیبا و دوستداشتنی خوشحال هستم. در حال حاضر یکسال و نیم است که از ورودم به این مکان مقدس و امن میگذرد و هر لحظه عاشقتر میشوم، نسبت به کسی که دوست داشتن و زندگی کردن را به من آموخت.
من زندگی کردن، لذت بردن، ورزش کردن و دوست داشتن را از یاد برده بودم و همه اینها به زیبایی و در زمان خودش به من برگشت داده شد اما هنوز در میانه راه هستم. بغض گلویم را میفشارد؛ زیرا مسافرم درگیر اعتیاد است و هنوز نتوانسته است بر خواستههای نفسانیاش غلبه کند. هرگاه به این فکر میکنم که چرا برای من این اتفاق میافتد؟ سخنان شما را به یاد میآورم که میگویید: وعده خداوند دروغ نیست و خداوند هرگز خلف وعده نمیکند؛ این ما هستیم که صبور نیستیم. دلم به وجود شما، آموزشهای کنگره و به این سخن امیدوار میشود، زمانیکه میگویید: هرچیز باید در زمان خودش اتفاق بیفتد.
من از اینکه تکیهگاه محکمی چون شما را دارم، محکم و استوار به راهم ادامه میدهم تا زمانیکه گل رهایی را از دستان پرمهر شما هدیه بگیرم.
به امید آمدن آن روز.
نویسنده: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ویرایش: رابط خبری همسفر لیلا.ق رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
95