English Version
This Site Is Available In English

گفتی که نور حق، خداست

گفتی که نور حق، خداست

مایوس و زار و ناتوان، در انزوای زندگی
گفتم رسیدم من دگر، در انتهای زندگی

افسرده و غمگین از این روز و شب تکراریم
دیگر نه جانی در بدن، بود و نه نای زندگی

دل‌خسته در کُنج اتاق، در انتظار مرگ خویش
انگیزه‌ای در من نبود دیگر برای زندگی

تا اینکه گشتم آشنا، من با شما ای مهربان
ای آشنای جان و دل، ای آشنای زندگی

من کِشتیِ طوفان‌زده، جامانده در عمق زمان
دادی ز طوفانم نجات، ای ناخدای زندگی

گفتی:چه پیش آمد تو را، که اینگونه هستی ناامید!
دادم برایت شرح حال از ماجرای زندگی

گفتم که تنها مانده‌ام، گفتی خدا یار تو است
گفتم مرا کرده رها در غصه های زندگی

گفتی ولی او لحظه‌ای غافل نبوده از شما
او را نمی‌بینی چرا در جای جای زندگی

گفتی که نور حق خداست زیبایی مطلق خداست
زیبایی او را ببین در هر کجای زندگی

گفتی که با لبخند خود غم را فدای خویش کن
هرگز مکن با غصه‌ها خود را فدای زندگی

گفتی بیا با همت و سعی و توکل بر خدا
زنجیر غم را باز کن از دست و پای زندگی

دادی مرا آخر نجات با همت والای خود
پس زنده باد استاد من ای رهگشای زندگی

تنظیم و ارسال: همسفر بیتا رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی ملاصدرا (نیک‌آباد)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .