English Version
This Site Is Available In English

شما هیچ کدامتان عاشق چشم و ابروی من نبودید

شما هیچ کدامتان عاشق چشم و ابروی من نبودید

جلسه سیزدهم از دور سی وپنجم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی شمس روزهای شنبه به استادی مسافر محسن، نگهبانی مسافر حمید و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه «بنیان» در تاریخ 1 دی ۱۴۰۳  رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.


خلاصه سخنان استاد:
هفته بنیان را خدمت مهندس و همه شما عزیزان تبریک می گویم، این یک تبریکی است هم به زمینیان و هم به آسمانیان.
یکی از درس های اولیه در کنگره این است که ما هرگز تعصبی نداریم، هرگز یادم نمی رود سال های خیلی پیش (شاید حدود پانزده سال پیش) آقای مهندس روزهای پنجشنبه در آکادمی، خودشان به عنوان استاد جلسه می نشستند و یک روزی پشت میکروفون گفتند: شما هیچ کدامتان عاشق چشم و ابروی من نبودید! و من دستم را بلند کردم و گفتم: ولی بعدا عاشق چشم و ابروی شما شدیم. جناب مهندس فرمودند: بله، ولی می خواهم بگویم شما نتیجه گرفتید و اگر به نتیجه نمی رسیدید، عنوان من دیگر برای شما اهمیتی نداشت. مانند این است که شما یک بیماری دارید و کسی به شما می گوید که پزشکی شش ماه ایران است و شش ماه آمریکا و دارای شش مدرک دکترا است. بعد شما به این پزشک مراجعه می کنید و نسخه ای به شما می دهد ولی شما با این نسخه نتیجه ای دریافت نمی کنید. حال برای شما اهمیتی دارد که این پزشک چند مدرک دکترا دارد؟! قطعا خیر و اگر نتیجه ای بدست نیاورید، دیگر سراغ آن پزشک نخواهید رفت.
یک افتخار عظیمی که نصیب حال من شد و من عمیقا سپاسگزار آن هستم این است که به دلیل انتخاب مهندس، کار ویرایش مکتوبات کنگره را انجام می دهم و تقریبا همه آن چیزی را که می خواستم انتقال دهم در مقدمه این کتاب ها نوشته ام. مثلا مقدمه کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر که مربوط به شانزده سال پیش است، نوشتم که: آمدن مهندس و بیان مطالبی که در این کتاب است، بازخوانی نوینی است از اندیشه های انسانی و آسمانی.
اهمیت هفته بنیان در این است که در حقیقت انسان موجودی است که با فهم و آگاهی معنی پیدا می کند. تفاوت ما با بقیه موجودات در این است که ما قدرت فهم و درک خودمان و جهان هستی و پیرامون خود را داریم ولی آیا یک شیر یا ببر هم از جهان هستی خبر دارند؟ تغییر فصول را به معنایی که ما درک می کنیم آیا حیوانات درک می کنند؟ هرگز. از ادامه رفتار و اعمالشان مشخص است که آنها آگاه به این مسائل نیستند، تنها موجود آگاه به این مسائل انسان است.
گفت و گو راجع به بنیان دقیقا مانند این است که ما یک فرزندی داشته باشیم و هرگز به او نگوییم که این نانی که در سفره است و به ما انرژی و حیات می دهد، چگونه تبدیل به یک نان شده است؟ من برای فرزندان خود این کار را کرده ام. آنها را به گندم زار بردم و گفتم: در گذشته یک کشاورزی این زمین را شخم زده و گندم کاشته و آبیاری و محافظت کرده و زمان گذشته تا بذرها رشد کرده اند. بعد این گندم ها درو و آسیاب شده تا به نانوایی رسیده و نانوا با تنور این نان را پخته تا بتوانی این نان را بخوری و به حیات ادامه دهی. حال با خودمان فکر کنیم کودکی که این مسائل را می داند و کودکی که این مسائل را نمی داند، آیا نگاه آنها به نان یک جور است؟ خیر، نگاه آنها متفاوت است. آنچه سبب می شود آن کودک یک تکه نان را بیرون نیندازد و برای آن ارزش قائل شود، مربوط به آن آگاهی است که در درون کودک است.
اهمیت اینکه ما راجع به موقعیت مهندس یا بنیان کنگره صحبت می کنیم در این مطلب است که ما بدانیم کجا آمدیم و بدانیم چه موهبتی در اختیار ما قرار داده شده است؟ همه این پرسش ها بسیار ساده اتفاق می افتد. یکی باید بگوید ما مهندس را به عنوان یک حکیم قبول داریم و آن بزرگی روح و دانش مهندس یک چیز پنهانی نیست و قلم و مکتوبات مهندس در اختیار ماست. بزرگ ترین تفاوت مهندس با کسانی که از عمق ماجراهایشان خبر نداریم در این است که مهندس یک آدم کاملا زمینی است و بیان مطالب مهندس بسیار واقعی، قابل درک و قابل لمس است. حتی مانند حضرت حافظ، مسائل صور پنهان را در قالب شعری نگفته که صدها مفسر نیاز دارد و می توان راجع به یک بیت آن کتابی نوشت. مهندس مطالب را  بسیار ساده و قابل درک بیان کرده است.
حال این سوال مطرح است که از زمان های خیلی دیرین، مسئله اعتیاد وجود داشته است؛ چرا این اتفاق در زمان ما افتاد؟ اگر مهندس در زمان ما نمی آمد یا بیست سال قبل یا بعد می آمد، تکلیف ما چه بود؟ چند نفر از ما در قید حیات بودیم؟ گذر تاریخ نشان می دهد وقتی یک بیماری سختی، حیات بشر را تهدید می کند باید اثر مخرب بیماری را همه احساس کنند تا ارزش درمان را با تمام وجود بدانند. برای مثال یک زمانی بیش از نصفی از جمعیت اروپا بر اثر عفونت، از بین رفتند و وقتی پنیسیلین پیدا شد همه سجده شکر بجا آوردند که دارویی آمد و دیگر عزیزانشان از دنیا نمی روند.
زمانی که من به کنگره آمدم، شماره کارت عضویت من 961 بود یعنی کل اعضا در کنگره زیر هزار نفر بودند و روزی که من رهایی گرفتم، فقط دو نفر رهایی داشتیم ولی الان حدود 130 شعبه داریم و جمعیت افراد کنگره ای بسیار زیاد شده است.
تایپ: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
ویرایش و ارسال: مسافر احسان، لژیون پنجم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .