امید واژهای است در بردارنده فراز و نشیبها، قطب دایره هستی، کیمیایی پاییزی زیستن و عجیب این واژه با کنگره عجین است. ناامیدی سم مهلکی است که هر انسانی را از پا در میآورد. همیشه سعی کردم در هر سختی و هر شرایطی، امیدم را به خدا از دست ندهم و در حد توانم تلاش خود را کردم و خواهم کرد.
زمانی که مسافرم سیگار به دست شد، تمام نگرانیهای من شروع شد. ابتدا سعی کردم خودم با مشاوران متخصص در این زمینه برای یاری و کمک صحبت کنم که چندان موثر نبود؛ تا این که متوجه شدم مسافرم در کنار سیگار، مواد هم مصرف میکند. بسیار اندوهگین و متاثر شدم، سعی کردم که باهم نزد روانشناس و مشاوران مجرب برویم ولی هیچکدام از آنها کمکی به درمان مسافرم نکردند اما چون من امیدوار بودم، بهطور اتفاقی با کنگره آشنا شدم.
ابتدا خودم وارد کنگره شدم، از همان بدو ورود حس و حال خوبی داشتم و ایمان به درمان مسافرم در من قوی شد، بعد از وقفهای که باعث شد از کنگره دور شوم، بر اثر بیماری که خواست خدا بود، مسافرم مجاب شد به کنگره بیاید؛ البته زمانی که من تنها به کنگره میآمدم، به قدری کنگره در من تاثیر گذاشته بود که مسافرم به من میگفت که خیلی صبور شدی، به همین علت بعد از بیماری، خودش پیشنهاد داد تا به کنگره بیاییم.
طی سفر سختیهایی داشتیم؛ گاهی من خسته میشدم و گاهی او، اما با امید به خدا و ایمان به روش درمان، توانستیم این سفر را به پایان برسانیم. روزی که برای رهایی نزد آقای مهندس رفتیم، وقتی به پشت سر نگاه میکردم، دیدم از موانع ترس، تاریکی، خستگی، بیتابی، بیقراری و درد عبور کردیم و روشنایی عجیب جلوه میکرد.
روزی بود که درد و رنجها را پشت سر نهادیم و آرامش عمیقی در جان ما دمیده شد. مریدی شدیم که بیصبرانه منتظر دریافت گل رهایی از آزاد مردی بودیم که از جنس او هستیم، مردی که خود تمام این دردها و رنجها را لمس کرده بود اما با اراده بر این تاریکی غلبه کرد و بهلطف خدا، راه درمان را یافت و با عشق، افراد مبتلا به درد را رهنمون کرد، آنها را در مسیر نور و روشنایی قرار داد و نتیجه این عشق و فداکاری، درمان نوین قطعی اعتیاد شد.
این عشق آنقدر ناب بود که منجر به تحقیق درمورد بیماریهای دیگر شد و چه افتخاری بالاتر از این که ما در مکتب چنین مردی آموزش میگیریم. آموزشهایی که هیچ جای دنیا نظیر آن را ندارد، مکان مقدسی که همدلی و مهر در آن موج میزند، جایی که مهارت درست زیستن، بخشش و خدمت به مبتلایانی که خسته از راه و ناامید از درمان، به این جا راه یافتند را به ما میآموزد.
جناب مهندس خود عشق است، عشقی از جنس نور و آموزشهای نابش برگرفته از کلام نور است. سپاس از اَبَر مرد زندگیما، خانواده گرامیشان، خدمتگزاران کنگره، خانم صبا که شاگرد خوب این استاد بزرگ است و آموزههای او را چه زیبا و با عشق در اختیار ما قرار میدهد و ما را روزبهروز به این منبع نور متصل میسازد. بهای آمدن ما به کنگره سوختن ما بود و ماندن ما در کنگره عشق و هنر ما است. در پایان شعری را که در وصف جناب مهندس سرودم را تقدیم شما میکنم:
زیباترین اندیشهای در باغ سبز کنگره
مأوا و مأمن تویی اِی باغبان کنگره
این درد را درمان تویی
این عشق را معنا تویی
دژی شدی بر اَهرمن
کامی شیرین بر زهر من
نوری شدی برقلب من
آرامشی بر جان و تن
در سایه سار ایزدی باشی همیشه برقرار
ما هم به زیر سایهات ای بهترین آموزگار
با آرزوی سلامتی برای آقای مهندس، خانواده گرامیشان و گسترش کنگره در ایران و جهان
آمین.
نویسنده: همسفر شیوا رهجوی لژیون یکم
رابط خبری: همسفر آمنه رهجوی لژیون یکم
ویراستاری و ثبت: همسفر مبینا رهجوی لژیون پانزدهم دبیر سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
235