من با نوشتن دلنوشتهام ، برای شما بازگو میکنم که بدانید چه سختیهایی را تحمل کردم و اذیت شدهام و خداوند چگونه مسیر را برایم روشن ساخت. پسرم چندین سال مواد مخدر مصرف میکرد و ما هیچ اطلاعی از مصرف مواد او نداشتیم، اولین روزهایی که متوجه شدم پسرم اعتیاد دارد، خیلی شوکه شده بودم، دنیا روی سرم خراب شده بود، سردرگم بودم.
یکی از دوستانمان فردی را معرفی کردند، که کمپ ترک اعتیاد داشت. مردی که صاحب کمپ بود شب برای توضیحات آمد. با شنیدن صحبتهایش کل خانواده امیدوار و خوشحال بودند. صبح شد و ما پسرمان را به کمپ سپردیم. کمپ در یک کوهستان دور از شهر بود، تا یک هفته اجازه ملاقات نداشتیم روزهای سرد زمستان پسرم در کمپ ماند.
ما در خانه امیدوار بودیم ،زمان ماندن در کمپ بیست روز بود و بعد که خبردار شدم ،پسرم دوباره مواد مصرف کرده است در یک لحظه کل امید و خوشحالیم بر باد رفت، بله دوباره پسرم مصرف کنند شده بود ،من همچنان در تلاش برای رهایی پسرم از مواد بودم که زندگی من را در هم شکسته بود.پسر بزرگم گفت که فردی را میشناسد که در منزل آمپول سم زدایی تزریق میکند.
با پرداخت پول زیادی آمپول تزریق شد ، چقدر روزها و شبهای بدی بودند ، پسرم یک شبانه روز بدون آب و غذا بیهوش ماند، مدام نفس هایش را چک میکردم .روز بعد که بیدار شد در توهم بود ، وقتی پسر بزرگم حالم را دید اجازه داد در خانه بمانم. با آن همه درد و رنج دوباره بعد از سمزدایی ، پسرم مصرف مواد را شروع کرد.
روزهایم به سختی میگذشت هرکجا که میرفتم حرف از معتادها ،دزدیها و بیاحترامی به مصرف کنندهها بود خجالت میکشیدم، و در دلم میگفتم حتما منظورشان پسر من است. بعد از پنج سال خدا نظر کرد ،وبا کنگره ۶۰ آشنا شدم روزهای خوبم شروع شد و پسرم روز به روز بهتر میشد و دیگر خجالت زده نمیشدم و به او افتخار میکنم .
حال این روزهایم را مدیون آقای مهندس هستم و دعا گویشان هستم. خداوند را هزاران بار شکر که فرزندم در کنگره خدمتگزار است و با دیدن شال خدمت در گردن فرزندم حال خوش نصیب من میشود. از خداوند میخواهم که تمام مادران حاضر در کنگره حال خوش فرزندانشان را ببینند و لذت ببرند.
نویسنده :همسفر صغری رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم)
تایپ و ویرایش:همسفر لیلا (رابط خبری لژیون ششم)
ارسال :همسفر فاطمه (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
49