«اهمیت وادی سیزدهم و چهاردهم در این است که در قلبها رودخانه و بحری جاری شود که سرچشمه آن زمین و سماء است و هرگز خشک نمیشود. هموار نمودن و باز نمودن قلبها بسیار سخت است و با ضرب تازیانه این ضربها بیشتر سخت و غیر قابل تسخیر میشود؛ اما این فرمان، فرمان خداوند است که مرض را به طور عمیق درمان بنماییم و این بسیار سخت است. تنها درمان مرض نیست زیرا همیشه سالم بودن مهمترین است و بسیار زمان لازم دارد. اکنون دیگر درمان در یک قدمی است.» مهندس حسین دژاکام ١٣٨٨/٨/٣٠
جهان هستی به سه پارامتر بستگی دارد: صوت، نور و حس. خداوند اول کلمه را آفرید؛ یعنی صوت، نور هم که گفته شده «ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ؛ خداوند نور آسمان و زمین است.» ما با حس، صوت و نور را درک میکنیم. مرکز حس در قلب است و جایگاه آن در سینه است.
قلب یعنی چه؟ قلب عضو مهمی است؛ ولی حس ندارد؛ یعنی اگر قلب درد بگیرد ما متوجه نمیشویم. اگر قلب درد بگیرد عکسالعمل آن در جای دیگر خودش را نشان میدهد مثل دست، شانه، رگها و ... . در کتاب آسمانی داریم که خداوند به رسول خدا میگوید: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ مگر ما سینه شما را گشاده نکردیم.» حالا میخواهیم ببینیم که قلب چیست.
اصطلاحی وجود دارد که بعضیها میگویند: قلبش سیاه است یا قلبش از سنگ است یا قلب مهربان دارد و یا عشاق بعد از مدتی که معشوق را میبیند دست روی قلب میگذارد و در سینه یک حسی دارد؛ در واقع در سینه احساس وجود دارد و قلب جایگاهش در سینه است.
اگر قلب از سنگ باشد؛ یعنی حس از سنگ است. اینکه بخواهیم بدانیم قلب ما هم سیاه است یا نه به حس ما برمیگردد که حس ما خراب است یا خوب است. خراب بودن حس از کینه، دشمنی، حسادت، مردمآزاری، شهادت دروغ و مالمردمخوری به وجود میآید.
قلب ما چگونه سیاه میشود؟ جایی که یاران خود را جا بگذاریم و برویم و خودخواه و خودپسند باشیم که در واقع یعنی حس ما خراب است. گاهی اوقات ما برای منافع خودمان همه را زیر پا میگذاریم و دیگران را خراب میکنیم و یا دیگران را مقصر میدانیم. وقتی برای ما مشکلی پیش میآید باید مشکل را حل کنیم نه اینکه دنبال مقصر باشیم.
پس در بهشت بودن یعنی حس خوب داشتن، یعنی آرامش داشتن، مثلاینکه آبخنک در کوزهسفالی نوشیدن که به انسان آرامش و حس خوب میدهد. حس خوب انسان و خوشبختی انسان به این نیست که چقدر سرمایه دارد، چقدر دوست دارد یا چقدر دوستش دارند.
حالا ما باید نگاه کنیم ببینیم که آیا واقعاً قلب ما سیاه است یا نیست؛ اگر ما راضی باشیم که کسی نابود شود، کسی از بین برود یا ورشکست شود قلب ما سیاه است و حس ما خراب است. همه چیز بستگی به حس دارد. حس، گیرنده و فرستنده است و برای اینکه قلب روشن باشد ما باید حس خود را پاک و درست کنیم و حسهای منفی را از خود جدا کنیم. باز کردن قلبها و درست کردن حسها کار سختی است و با تازیانه نمیشود به دیگران محبت و عشق را یاد داد. با تازیانه و سختگیری اگر بخواهیم حس کسی را عوض کنیم قلبها سختتر و غیر قابل تسخیر میشود.
ما در زندگی اگر بخواهیم همه وقایع درست و دقیق باشند و همه چیز سر جای خودش باشد و به حاشیه نگاه نکنیم همین حاشیهها باعث میشود که وقت و قدرت ما گرفته شود. ما اگر دانشی را کسب میکنیم باید به آنها عمل کنیم و کاربردی کنیم تا حس ما تغییر کند. دانش ما زمانی به درد میخورد که حس ما تغییر کند. اینکه بخواهیم حس را درست کنیم و از آلودگی دربیاید زمان میخواهد.
اکثر اوقات حسهای ما آلوده به ضدارزشهاست و برای درمان و رسیدن به آرامش دو قسمت را باید در نظر گرفت؛ درمان جسم و درمان جان. جسم را با تغذیه درست و خواب مناسب میتوان درست کرد و اما درمان جان با درست کردن حس انجام میگیرد. با نیروی عقل و ایمان و رفتن به سمت ارزشها میتوانیم در درست کردن حس خود بکوشیم.
خلاصهای از سیدی «قلب»
نویسنده و ویراستار: راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر نازی رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر خندان لژیون (هفتم)
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
59