English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده_مردی که از قلب‌ها وارد می‌شود و نسخه می‌پیچد

گروه خانواده_مردی که از قلب‌ها وارد می‌شود و نسخه می‌پیچد

چرخ گردون چرخید و گشت تا این‌که کودکیم گذشت و از روزهای گذشته‌ام، حتی یک روز هم برنگشت؛ در ادامه شرایطی بر من گذشت که تلخ‌ترین روزهای زندگی من بود. روزها، سال‌ها و هفته‌ها را با این جمله که ایام غم پایدار نیست، همان‌طور که ایام سرور و شادمانی دوامی ندارد، سپری کردم؛ زیرا در زمان‌هایی که می‌خواستم نَفَسی تازه کنم، دل تشنه و بیقرار من می‌نشست و غصه می‌خورد.

آن زمان که تصمیم گرفتم دیگر حسابی پس ندهم و این دو روز باقی مانده جسمانی را از دست ندهم و در اندیشه آن بودم که زمان را به مهار خود درآورم، کور سوی نوری از میان تاریکی‌های زندگیم خود را نمایان کرد. آری تنها یک روزنه کوچک نور وجود داشت که دریای بیکران تاریکی‌ها را می‌شکافت و در اعماق این ظلمت خودش را به‌ من می‌رساند.
در آن زمان تمام درب‌ها را به روی خود بسته می‌دیدم و به زیر صفر رفته بودم و می‌توان گفت که در پایین‌ترین نقطه تاریکی‌ها قرار داشتم و دیگر قدرت حرکت و تفکر در من از بین رفته بود تا جایی پیش رفتم که می‌گفتم: من برای چه زنده هستم؟

نیک می‌دانستم که باید مکان را تغییر دهم؛ اما با برداشتن هر قدمی در میان آب‌های پرتلاطم اسیر می‌شدم تا مانع رسیدنم به خشکی شود. طوفان‌ها هم‌چنان ادامه داشتند و من از آن روزنه کوچک نور دریافته بودم که بایستی به همه نیروهای درون خود فکر کنم و از آن‌ها قوت بگیرم و در اندیشه‌ آن بودم که کشتی‌ام را به ساحل امن برسانم؛ اما دریغ و صد دریغ که فشار آب و طوفان به‌ من اجازه حرکت نمی‌داد تا به رهایی برسم. در این موقع بود که زمان را محکوم به سپری شدن کردم، زیرا که نمی‌توانستم مهارش کنم.

همیشه در تصورات خود گمان می‌کردم که باید منتظر معجزه در بیرون باشم و معجزه خود باید به سراغ من بیاید؛ اما اکنون به این موضوع ایمان کامل دارم که با حرکت درست هم معجزه اتفاق می‌افتد و هم خداوند یاری می‌کند.

پس نهایت سعی خودم را به‌ کار گرفتم تا به درگاه حق تعالی نزدیک شوم و مورد عنایت معجزات غیبی او قرار گیرم؛ زیرا زمان‌هایی فرا می‌رسد که انسان تصور می‌‌کند همه چیز به پایان رسیده است؛ اما خیلی غیرمنتظره نوری در زندگی نمایان می‌شود و خداوند معجزه‌اش را به ما نشان می‌دهد و این خدا بود که در سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام، صدایش کردم و آن زمان بود که سختی‌ها بر من آسان شد و معجزه دقیقا آن لحظه‌ای آمد که فکرش را هم نمی‌کردم.

نور آمد و راه را برایم روشن کرد و در مسیر کنگره قرار گرفتم و با مردی که از قلب‌ها وارد می‌شد و با محبت نسخه می‌پیچید، مهندس حسین‌دژاکام، بنیان کنگره۶۰ آشنا شدم‌. در آن زمان سختی‌ها بر من آسان شدند و به زیبایی شب رفت و روز آمد و من در مواجهه با مشکلات قوی شدم و خدا را به معنای واقعی باور کردم.

خداوند در عمل به من نشان داد که همه چیز را در یک روز نیافریده است؛ نمی‌دانم پس چه چیز باعث شده بود که من تصور کنم که می‌توانم همه چیز را در یک روز به‌دست بیاورم پس در ادامه درصدد ساختن درآمدم هر چه قدر هم که سخت باشد، برایم بسیار لذت‌بخش است؛ زیرا که در طول زندگی‌ام هیچ وقت به اندازه این زمان از لحظات لذت نبرده بودم و مثل اینکه دوباره متولد می‌شوم و در تمام وجودم شادی و غرور از کسب اعتماد به نفس از دست رفته موج می‌زند.

حالا به طور کلی از اوضاع راضی هستم و احساس بسیار خوبی دارم و بیش‌تر اوقات به تفکر مشغول هستم که چه روزهایی را از دست داده‌ام و به خوبی آموخته‌ام که از گذشته خود درس بگیرم و در امروز زندگی کنم و به فردای خود امیدوار باشم و برایم شگفت‌انگیز شده بود که چه‌طور یک فردای کوچک می‌تواند همه دیروزهای از دست رفته را جبران کنم.

در آخر طول عمر و سلامتی برای بنیان‌ کنگره ۶۰، مهندس حسین‌دژاکام و خانواده محترمشان را از درگاه باری تعالی خواستار هستم.

نویسنده: همسفر عفیفه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
ویراستار: همسفر الهام(ر) رهجوی راهنما همسفر سعیده (لژیون سوم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
همسفران لژیون بروجن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .