English Version
This Site Is Available In English

من باید این آگاهی را داشته باشم که محکوم به درمان هستم

 من باید این آگاهی را داشته باشم که محکوم به درمان هستم

به نام قدرت مطلق الله

سلام دوستان داوود هستم یک مسافر
قدردان جبار و مختار بر‌حق هستم که فرصتی دیگر دست داد که این نوبت در تاریخ ۱۴۰۳/۰۹/۱۸ خدمت لژیون یکم شعبه سهروردی به راهنمایی راهنمای محترم، مسافر امین و لژیون پر از عشق و محبت ایشان برسم تا در راستای خدمت و آموزش از عملکرد این لژیون، با موضوع جبر و اختیار، جهت ارائه به بقیه اعضاء، گزارشی تهیه و تقدیم گردد. پیشاپیش از اجازه حضور در لژیون از جناب سواری سپاسگزارم.
در ابتدا راهنمای محترم فرمودند: من به عنوان یک مسافر باید آگاه باشم که باید هزینه درمان خود را پرداخت کنم. حال به دمی یا قدمی یا قلمی یا درهمی. من باید برای درمان خود در استخر حضور یابم. با این حضور هم حال خودم خوب می‌شود و از طرفی هم در راستای برقراری دائم استخر، مخصوصاً اکنون که هوا سردتر شده است نیز، خدمت درهمی خود را انجام داد‌ه‌ام.
من باید آموزش‌های خود را در راستای خدمت و برداشت بیشترِ خودم به صورت عملی به اجرا درآورم. در نوشتارهای کنگره آمده است که دانایی بدون عمل و انجام، نه تنها که خوب نیست و باعث تکامل شما نمی‌شود بلکه باعث غم و اندوه روز افزون می‌گردد.
همچنین ایشان در مورد نوشتن سی‌دی به صورت هفتگی و دائم و نقش آن در آموزش، تذکراتی را به رهجویان یادآور شدند و اما جبر و اختیار.

سلام دوستان امین هستم راهنما و یک مسافر
انسان به گونه‌ای خلق شده است که مسئله اختیار در انتخاب، همیشه برای او صدق می‌کند. همیشه این سوال بوده است که: آیا انسان جبر است یا اختیار؟ یا جبر و اختیار را توأمان دارد؟ اما آقای مهندس به ما آموزش دادند که: اختیار است؛ اختیار است؛ اختیار ولی با این اختیار در انتخاب‌ها، وارد یک بازی می‌شویم که قوانین آن بازی را باید رعایت کنیم.
ما به عنوان مصرف کننده، مصرف مواد را انتخاب کردیم ولی در ادامه به یک تفکری رسیدیم که به خود گفتیم: این میوه‌ای که می‌خوریم تلخ است و دیگر آن را نمی‌خواهیم. ما وارد همان بازی شدیم که بی‌قانونی بر آن حکم فرما بود. دیگر نخواستنی وجود نداشت. اینجا دیگر جبر بود که به ما یاد داد که برای درمان و برگشت، باید هزینه آن را باید پرداخت کنیم. به این صورت نیست که من ۱۰ سال اعتیاد داشتم و الان بخواهم بزارم کنار و برایم فرش قرمز پهن کنند و بگویند: آفرین آقای امین.
حال در مورد درمان خودمان من اختیار داشتم که بیایم داخل کنگره ولی با ورود یک سری از قوانین را جبراً باید رعایت کنم. به این صورت نیست که من هر وقت خواستم بیایم یا بروم؛ سی دی بنویسم یا ننویسم و روی برنامه مصرف اوتی باشم یا نباشم. این‌ها مواردی است که باید جبراً رعایت شود تا به درمان برسم. من باید این آگاهی را داشته باشم که محکوم به درمان هستم. دیر یا زود باید این اتفاق بیفتد و گریزی از آن نیست. پس چه بهتر است که: هم اکنون بند خود را از این عجوزه هزار داماد ببرم از طرفی من باید حواسم به این موضوع باشد که: در راه درمان خودم مسیر را گم نکنم. وارد مسیر درمان خودم می‌شوم ولی باز می‌گویم: فلانی این را گفت.
در داستان‌های قُدمای ما مطالب پندآموز بسیاری است که یکی از آنها نقل میکند که: کارآگاهی و دزدی، مسیری را برای تحویل دزد به شهر دیگر می‌رفتند در بین راه چادر زدند و خوابیدند. همین‌طور که دراز کشیده بودند، کارآگاه از دزد پرسید؛ بالای سرت چه می‌بینی؟ گفت: آسمان پرستاره، ماه، شهاب سنگ و... . کارآگاه گفت: ای نادان. چادر بالای سر تو را دزدی دیگر برده است و تو اصلاً حواست به آن نیست و داری از زیبایی‌های آسمان برای من می‌گویی.
این همان گم کردن مسیر است. این داستان به ما یادآور می‌شود که باید حواسمان باشد که در کنگره ۶۰ هدفی به جز درمان اعتیاد نداریم و مراقب باشید که این هدف را گم نکنید. بعضی مواقع ما گرفتار یک سری باورهای ذهنی اشتباهی می‌شویم که باید این باورها را از تارو پود ذهن خود درآورده و دور بیندازیم. می‌گویند؛ آقا محمد خان قاجار علاقه بسیار زیادی به شکار روباه داشت. با اسب به دنبال روباه می‌انداخت تا آن را خسته کند. زمانی که او را می‌گرفت، یک زنگوله به گردن آن می‌‌انداخت و رهایش می‌کرد.
حیوان زبان بسته که خوشحال از رها شدن بود، برای شکار می‌رفت، زنگوله‌اش صدا می‌کرد؛ برای جفت‌یابی می‌رفت، زنگوله‌اش صدا می‌کرد؛ بدتر از همه، درون خودش همیشه به هم ریخته بود و هیچ کاری نمی‌توانست انجام دهد. باورهای ذهنی اشتباه ما هم مانند همان زنگوله است که همیشه به دنبال ماست و مانند سدی جلوی چشمه جوشان شدن و رود خروشان شدن ما را هم می‌گیرد. باید آن را در بیاوریم و دور بیندازیم.
رهجویی که گریز می‌زند و هروئین مصرف می‌کند و می‌گوید: دست و پا درد دارم، فلان مشکل و بمان مشکل برایم پیش آمده است؛ باید این زنگوله‌ها را از ذهن خود در بیاورد و بیرون بریزد. بعد از یک هفته می‌بینی چقدر راحت شدی. اگر حضرت موسی، عیسی یا محمد معجزه کردند، این معجزه خداوند نبود. معجزه خود آنها بود. خداوند فقط به حضرت محمد امر فرمود: اِقراء بِسمِ رَبُکَ الذی خَلَق. ولی این محمد بود که آن را  انجام داد. اگر راهنما برای شما چیزی می‌گوید، این شمایید که می‌توانید: آن را شنیده و به کار ببرید یا از این در بیرون بروید و آن دور بریزید. معجزه یعنی این.

سلام دوستان علی هستم یک مسافر
قبل از ورود به کنگره من اختیاری از خودم نداشتم و عنان کار من به دست مواد بود. مواد به من می‌گفت؛ بخور، بنشین، کار کن، بخواب و... . به صورتی که ساعت ۵ و ۶ بعدازظهر که موقع مصرف موادم می‌شد دیگر کاری نداشتم که بچه‌ام مریض بود یا خانمم مریض بود و یا هر کار مهم دیگری که می‌خواست باشد؛ باشد. فقط مصرف مواد را می‌دیدم و اختیاری از خودم نداشتم.
اکنون که وارد باغ کنگره شده‌ام برای بازپس‌گیری اختیار خودم می‌توانم یا گل‌ها را انتخاب کنم یا خارها را. تعبیر گل‌ها منظور همان راهنما‌یان یا یک دوست سفر‌دومی است که می‌تواند به من یک راهکار درست ارائه دهد تا من به مرور زمان این اختیار را بازپس گیرم. اکنون که داروی من کم شده است چند روزی بود که به ناشکری افتاده بودم و می‌گفتم: خدایا من تا کی باید هر شب نتوانم بخوابم.
در همین اوصاف درد کلیه به سراغم آمد که اصلاً دردهای دیگر را یادم رفت. خوب یکی از این گل‌ها که همانا راهنما من است به من یادآور شد که این دردها تمام می‌شود و مقطعی است. خدا را شکر با کمک ایشان توانستم از این برهه عبور کنم.

سلام دوستان عباس هستم یک مسافر
زندگی توسط معمار بزرگ با اختیار به ما تحفیظ شده است ولی لازمه به دست گرفتن این اختیار آموزش درست است. من به دلیل جهل خود که بزرگترین دشمن من بود، نتوانستم از این اختیار درست استفاده کنم. حال اگر آموزش درست ببینم، می‌توانم اختیارم را هم در جهت درست به کار بندم. من به دلیل اینکه یک سفر را هم خراب کرده‌ام، اکنون می‌دانم که فرمانبرداری از راهنما در جهت در دست گرفتن اختیار، نه شرط کافی بلکه شرط لازم است.
مثلاً وقتی راهنما به من دو روز سقوط آزاد داد و بعد گفت ۰/۳ سی‌سی دارو بخور من انجام دادم و بعد از دو روز بسیار حالم خوب شد. خوب این حال خوب می‌تواند اختیار را هم به دنبال داشته باشد.
سلام دوستان فرهاد هستم یک مسافر
برای به دست گرفتن اختیار من نیاز به دانایی دارم و این دانایی همانا با تفکر،تجربه و آموزش برای من حاصل می‌شود. در مورد دو پارامتر تفکر و تجربه که هر کس به میزان خودش در موضوع اعتیاد این دو معقوله را داشته است. موردی که اینجا دانایی من را کامل می‌کند و جایش خالی بوده، آموزشی است که در کنگره جاریست. ما در قرآن داریم که این آموزش از طریق روح انتقال پیدا می‌کند که در اینجا به بحث فرمانبرداری از رب یا مربی خود می‌رسیم. با فرمانبرداری هرچه بیشتر من، خودم باعث می‌شوم روح در امر تکامل عقلم قوی‌تر عمل کرده و وارد شود و باعث می‌شود آموزش بیشتری بگیرم. مجموع هماهنگی در این مکانیزم به اختیار بیشتر منجر می‌گردد.
بنده در پایان مجداداً از طرف خودم و اعضای سایت شعبه سهروردی از راهنمای محترم مسافر امین بابت همکاری در تهیه این گزارش کمال قدردانی را دارم.

تهیه گزارش، تایپ و ویراستار: مسافر داوود ل۱۴
تنظیم و ارسال: مسافر ابراهیم
مسافران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .