قبل از ورود به کنگره روزهای سختی را میگذراندم. همیشه بیحال، بیرمق و در فکر فرو رفته بودم؛ اصلا انگار از دنیا خسته و سیر بودم. گویی خودم وجود نداشتم فقط به فکر بقیه اعضای خانواده بودم و همیشه از اطرافیانم از جمله پدر و مادرم توقع داشتم که کاری کنند که حالم خوب شود و شاد باشم. نمیدانستم که من خودم باید حال خودم را خوب کنم و از بقیه توقع نداشته باشم. روحیهام ضعیف شده بود با هر حرفی ناراحت میشدم، همیشه احساس میکردم بیحال و مریض هستم، دنبال یک بیماری درون خودم میگشتم و بهانههای بیجا میآوردم که حالم را بدتر کنم.
یک روز خداوند نور تازهای در قلب من روشن کرد. با اینکه اسم کنگره را شنیده بودم؛ ولی پیگیر نشده بودم. یک روز با گوشی اسم کنگره۶۰ را در گوگل سرچ کردم و آدرس آن را پیدا کردم و با هر سختی خودم را به کنگره رساندم. وقتی وارد شدم واقعا نمیدانستم چه بگویم. بعد از آشنایی و با انتخاب راهنمای خوبم خانم فوزیه، نوری در قلب من روشن شد و به زندگی جور دیگری نگاه کردم. زندگی را خیلیخیلی زیبا دیدم با اینکه هنوز خیلی به نوشتن سیدی عادت نکردهام؛ ولی واقعا وقتی سیدی مینویسم خیلی آرامش میگیرم. ابتدا فهمیدم که در زندگی من هم مهم هستم؛ باید حال خودم را خودم خوب کنم؛ البته همه این آرامش را مدیون آقای مهندس و راهنمای مهربانم خانم فوزیه هستم.
نویسنده: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر فوزیه (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر آزاده رهجوی راهنما همسفر فوزیه (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم)
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر طیبه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
95