دومین جلسه از دور اول لژیون سردارمسافران کنگره60نمایندگی ارگ کرمان بااستادی:راهنمای محترم مسافررضا نگهبانی:راهنمای محترم مسافرمحسن دبیری:دنورمحترم مسافرحامد با دستورجلسه"OT"روزسشنبه27آذر1403ساعت15.30برگزار گردید
سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم مسافر خداوند را شاکر و سپاسگزارم که باز هم در کنگره حضور دارم از آقای مهندس تشکر میکنم که چنین بستری فراهم نمودند که من مسافر بتوانم بیام و با خانوادهام به آسایش و آرامش برسم هیچ زمان فراموش نخواهم کرد که کنگره با زندگی من چه کرد داستان عیاض و سلطان محمود که آقای مهندس تعریف کردند همیشه سرلوحه کارم قرار دادم هیچ وقت یادم نرود که چه بودم و الان کجا هستم در سی دی ابلیس آقای مهندس مسائل را به زیبایی برای ما باز میکنند آموزشهایی که من از آقای مهندس میگیرم بهترین و نابترین آموزشها هستند. خیلی آموزشها از تحصیل آموختم ولی به دلیل ناخالصی که داشتم من یادگیرنده نبودم من موجهام فرق میکرد،من گیرنده و فرستندهام خراب بود.شما وقتی از رادیو روی اف ام میزنید دیگر موج دریافت نمیکند باید روی همان موج دریافت کنید تا آن موج را بگیری من موجهای فرستنده و گیرنده مو تغییر دادم تا متوجه شدم آقای مهندس دارد چه میگوید.
پیامی که آقای مهندس از استادش در سی دی ابلیس میگوید توضیح میدهد که انسان پاداش داده شده احیا شده،مانند درفش که همان پرچم است استوارباش.مانند درفش بگذار انسانها در زیر این درفش سر به قامت کند و طوری زندگی کن که هم در زندگی و در دنیا که در آسمان وهم در زمین بتوانی به خوبی زندگی کنیم.این پیامی است که در این سیدی میدهد چیز قشنگتری که آقای مهندس بیان میکنند این است که اصل بیثباتها برای کل هستی و جامعه وجود دارد هیچی ثابت و ماندنی نیست نه جوانی،روزی پایان مییابد و باید بپذیرم که روزی تمام خواهد شد اگر میخواهی کاری را انجام دهی اگر بدانی که کاری انجام میدهی بخشش و مبلغی که میپردازم ارزشمند و مفید است. قطعاً با خیال راحت آن کار را انجام دهم،من دارم میبینم که ارزشمند و مفید هستم، روزی من عضو لژیون سردار شدم و ۶ میلیون پرداخت کردم آن هم شد یک ماشین آجر که برای این ساختمان استفاده شد و و الان خودم و خانوادهام استفاده میکنم،ازآسایش و آرامش زندگیم لذت میبرم وقتی نمیدانی که برای چه کاری میخواهی هزینه کنی آن را انجام نده.من به شما میگویم که پله کم کن اگر نمیدانی برای چه به هیچ عنوان انجام نده همیشه در لحظه بودن یکی از نعمتهاییست که خداوند به ما داده است من از آن چیزهایی که دارم باید در همان لحظه استفاده ببرم نباید حال خودم را بد کنم.
داستان بسیار زیبایی من از یک بزرگ یاد گرفتم یک باغبان،یک باغ بسیار قشنگ و زیبایی داشت یک نفر وقتی وارد باغ شد به زیبایی قشنگی این باغ را دید از باغبان اجازه گرفت که آیا میتوانم برای تماشای این باغ به داخل بروم باغبان به او اجازه داد و گفت یک شرط دارد لیوان آبی به تو میدهم و باید بدون قطرهای کم شدن از این آب آن را به من برگردانانی وقتی برگشت باغبان از او پرسید که آیا زیبایی باغ را دیدی شخص گفت من تمام حواسم به لیوان آب بود که مبادا از آب چیزی کم شود باغبان دوباره او را فرستاد داخل باغ و گفت جوری برو که هم حواست به باغ باشد هم به آب و این دفعه وقتی برگشت آبی داخل لیوان نبود باغبان پرسید پس آب چه شد گفت جوری محو زیبایی باغ و پرندگان داخل آن شدهام از لیوان آب غافل شدم و ریخت.من از این داستان آموختم که طوری زندگی کنم که زیباییهای دورم را ببینم یک عزیزی زیر خروارها خاک و از پیش ما میرود ولی ما کسان و خانوادهای که دورمان هست دیگر نمیبینیم این لیوان آب یعنی من که در زندگی که در این کره خاکی زندگی میکنم باید هم از زندگی لذت ببرم هم از داشتن پول هم از نعمتهایی که خداوند در اختیار من داده است.
در پایان من شعری از حافظ را میخوانم واقعا برایم جالب و معنادار است میتوان معنی آن را به این صورت قرار داد که افرادی که در خارج از کنگره قرار دارند از اتفاقی که در اینجا میافتد هیچ اطلاع و درک نداشته باشد. زاهد زاهد پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
فردی که بیرون از کنگره مرا میبیند چه میداند که چه چیز به دست آوردهام نمیداند که من مبلغ پولی میدهم برای چه و کجا میدهم بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است برن لطف شیخ گاه هست و گاه نیست من آقای مهندس را دارم من در کنگره بنده کسی هستم که لطفش به من بی پایان است و هیچ زمان رب خودم را فراموش نخواهم کرد ممنونم که به صحبت های من گوش دادید
تایپ وعکس:مسافراحسان مرزبان خبری
ویرایش و بارگذاری:مسافرامیرهادی خدمتگذارسایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
183